قیام من علیه ما

مروری بر کتاب ما نوشته‌ی یوگنی زامیاتین

مطهره نقی‌زاده

چهارشنبه ۵ مهر ۱۴۰۲

(7 نفر) 4.9

کتاب ما نوشته یوگنی زامیاتین

اگر از خواندن کتاب‌های ویران‌شهری و سبک و سیاق یک‌نواخت آن خسته شده‌اید و دنبال خواندن صورتی جدید در همین سبکید، ما همان کتابی است که باید در دست بگیرید. البته در این اثر هم از دست رفتن خصلت‌های انسانی و سلطه‌ی تمام‌وکمال حکومت و تک‌صدایی و ویژگی‌های دیگری چون پایان غم‌انگیز و دردناک به چشم می‌خورد، اما در میان تمام پادآرمان‌شهرها شاید ما تنها کتابی باشد که شخصیت اصلی آن، تمام‌قد معتقد به اصول جامعه‌ی تک‌ساحتی و حکومت تمامیت‌خواهی است که بر وی سلطه دارد!

D-503 شخصیت اصلی داستان، یک انسان است و یک عدد. او نیز مانند سایر افرادی که در «یگانه‌کشور» زندگی می‌کنند، به جای اسمْ شماره‌ای را به‌عنوان نماد هویتش یدک می‌کشد و مانند آن‌ها جزوی از یک سیستم بی‌نقص و منطقی است؛ دستگاهی که انسان‌ها صرفاً اجزای آن‌اند و بس. قالبی واحد که در آن انسان‌هایی یکسان و هم‌شکل، هم‌ضربِ یکدیگر گام برمی‌دارند و کار می‌کنند. مایی که در آن هیچ منی نمی‌تواند و حتی نمی‌خواهد که خودنمایی کند؛ هدف: ماشینی کردن انسان.

«تا امروز مخلوقات شما، ماشین‌آلاتی که خلق کرده‌اید، از شما کامل‌تر بودند...

تنها نکته این است: ماشین‌ها تخیل ندارند.»[1]

از قضا ‌D-503 نه عضوی بی‌فایده، بلکه از اجزای مهم و حیاتی این ماشین است. او ریاضی‌دان و مهندسی پرافتخار و منطقی و مشغول ساخت دستگاهی به نام انتگرال است. فضاپیمایی که قرار است ساکنان سایر نقاط کیهان را به سبک زندگی جدید هدایت کند؛ یک دعوت اجباری.

D-503 معتقدی مفتخر است. با شریکی آرام، زندگی مناسبی را می‌گذراند. از اینکه تمام گستره‌ی زندگی خود و سایر افراد در برنامه‌ریزی روزانه می‌گنجد، به ولی‌نعمتی می‌بالد که تمام زمان روزانه را پیش‌بینی‌پذیر کرده و به بیشترین میزان بهره‌وری رسانده است. به نگهبانان نظارتی و ساختمان‌های تمام‌شیشه‌ای که در آن‌ها هیچ‌چیز برای مخفی کردن باقی نمی‌ماند، می‌بالد. تنها اِشکال این نظام دقیق، آن دو ساعت وقت آزاد روزانه‌ای است که برایش برنامه‌ریزی نشده که آن هم به‌زودی مرتفع می‌شود و تنها عیب او نیز، دست‌های پرمویش است؛ دستانی که به وجود غریزه‌ای حیوانی در ذات او شهادت می‌دهند. دست‌هایی که نمی‌خواهد چشمش به آن‌ها بیفتد؛ تا اینکه یک زن با نگاه و لبخندی که منطق همه‌چیز را زیر سؤال می‌برد، دستان پرمویش را در میان انگشتان خود می‌گیرد و تحسین می‌کند...

[هشدار: ادامه‌ی متن می‌تواند بخش‌هایی از داستان را فاش کند.]

و ماجرا با تحسین دستانی پشمالو آغاز می‌شود

این تعریفِ به‌ظاهر بی‌دلیل، D-503 را در باتلاقی می‌اندازد که رهایی از آن ممکن نیست. چیزی در وجود این زن مرموز همچون آهن‌ربایی او را به سمت خود جذب می‌کند. او از این زن منزجر است، درکش نمی‌کند و همچون عددی گنگ در دایره‌ی ادراک منطقی او نمی‌گنجد. I-330 او را اغوا می‌کند و به دامان ترس و تردید می‌اندازد.

D-503 می‌داند که حضور در کنار I-330 و مشارکت در بی‌قانونی‌ها و بی‌بندوباری‌هایش او را از سعادت فعلی‌اش محروم می‌کند و به دامان آزادی پرخوف و خطری می‌اندازد که از آن ترسان و گریزان است؛ اما چیزی در نگاه و حالات این زن هست که مقابله با او را ناممکن می‌کند. چیزی که D-503 نمی‌داند چیست؛ اما منِ غریزی‌اش که پیش‌تر تنها در دستان پرمویش مشخص بود، سر برآورده و اکنون چیزی جز آن زن نمی‌خواهد. مهم نیست چه اتفاقی بیفتد. مخالفت او با حکومت نه از سر عقل و منطق، بلکه ناشی از عشق و غریزه است و راه دیگری جز پیروی از محبوبش برای او باقی نمانده است.

عکس روی جلد کتاب ما

چهل یادداشت و آدم و حوا

D-503 سفر روحی خود را در چهل یادداشت روایت می‌کند. یادداشت‌هایی که با تملق‌گویی از حکومت آغاز می‌شود و تلاش مهندسی برای نویسنده شدن را به نمایش می‌گذارد، اما به‌مرور رنگ‌وبوی طغیان‌آمیزی به خود می‌گیرد. تا آنجا که شخصیت اصلی خودش نیز متوجه نمی‌شود که چرا و با چه توضیحی دست به چنین اقداماتی زده، برضد حزب شوریده، شریکِ آرام خود را به جنون رسانده، پدر شده و اقدام به دزدیدن یک فضاپیما کرده است.

در میان این یادداشت‌ها می‌بینیم که همه‌ی انسان‌ها حتی متعصب‌ترین و هوادارترینِ آن‌ها دلایل خاص و ساده‌ی خود را برای سرپیچی از حکومت یا امتناع از فرمان‌برداری بی‌چون‌وچرا دارند. دلایلی گاه بسیار ساده، مسخره و البته انسانی. «چون من... می‌ترسیدم که اگر او را... به‌خاطر این کار ممکن بود... شما دیگر من را دوست... اوه، در توانم نیست. در توانم نبود!»[2]

تعداد این یادداشت‌ها و نیز شماره‌ی افراد دارای ابعاد استعاری و نمادین و ارجاعات فراوانی است. عدد چهل به لحاظ استعاری اشارات فراوانی به اساطیر و ادیان دارند. چهل نماد بلوغ است، نماد تغییر دوره و همچنین نماد سرگردانی بنی‌اسرائیل (و سایر انسان‌های در تردید). شخصیت اصلی در پایان داستان سی‌ودوساله و هم‌سن مسیح است و مانند مسیح خود را قربانی می‌کند. «شاید فقط این‌طور می‌توانستم دوباره زنده شوم؛ آخر تنها مرده‌ها هستند که می‌توانند از نو زنده شوند.»[3] از این دست اشارات در کتاب کم نیست و بزرگ‌ترین نمونه‌ی آن عاشقانه‌ای است که داستان بر مبنای آن نگاشته شده است؛ استعاره‌ی آدم و حوا.

اغواگری I-330 است که D-503  را به چنین روزی می‌اندازد. I-330  او را به بی‌قانونی وا می‌دارد. ابتدا خودش مرتکب جرم می‌شود و هنگامی که می‌بیند این مرد چنان شیفته‌ی اوست که حاضر نمی‌شود خطایش را گزارش دهد، آرام‌آرام او را هم وارد ورطه‌ی نافرمانی خود می‌کند. I-330 حوایی در عالم مدرن است که سیب آزادی را گاز می‌زند و آن را به سوی آدم شیفته می‌گیرد.

«خب، فرشته‌ی گناهکار، حالا دیگر سقوط کرده‌اید. نمی‌ترسید؛ نه؟»[4] احساس گناه D-503 نیز بعد از ارتکاب جرم دست‌کمی از احساس برهنگی آدم و مقصر دانستن حوا بعد از خوردن میوه‌ی ممنوعه ندارد؛ تنها با این تفاوت که قادرِ متعال این کتاب خدایی مدرن است و یگانه‌کشور بهشتی صنعتی است که کاملاً خود را از هر آنچه به طبیعت، غریزه و احساسات انسانی مربوط باشد، جدا کرده است.

سعادت یا آزادی؛ مسئله این است

با خواندن کتاب پرسشی ذهن را به خود مشغول می‌کند: در دوراهیِ آزادی و خوشبختی چگونه می‌توان دست به انتخاب زد؟ بشر که از ابتدای حیاتش به دنبال شادکامی و سعادت بوده، بالاخره در آینده‌ای دور در یگانه‌کشور به آن دست یافته است؛ اما هر کس در عمق وجود خود به‌نحوی آن را نمی‌خواهد. گویی ندایی درونی و غریزی دقیقاً در همان هنگام که به نیک‌بختی زنجیر شده‌اند، از عمق وجودشان درد را می‌طلبد. «انسان از کودکی برای چه دعا می‌کرده است؟ در آرزوی چه بوده است؟ و برای چه عذاب می‌کشیده است؟ انسان همواره می‌خواسته کسی یک بار و برای همیشه به او بگوید سعادت چیست و بعد او را به آن سعادت زنجیر کند. مگر ما کاری غیر از این می‌کنیم؟»[5]

اما شخصیت‌ها هر کدام تمنا و مطلوبی دارند که به سعادت ترجیحش دهند؛ I آزادی را ارجح می‌داند، O مادر شدن را و D عشق را. او رنج و جنون عشق را تحمل و آن را طلب می‌کند. گویی درد او را به محبوب نزدیک‌تر می‌سازد. پای آن زن که در میان باشد، او فردیتی را طلب می‌کند که منکر آن بود؛ فردیتی که در سایه‌ی عشق به معشوق درک و دریافت می‌شود.

«یعنی چه؟ مگر نمی‌خواهی خوشبخت شوی؟

بدون تو نمی‌توانم. نمی‌توانم. نباید از تو دور شوم.»[6]

چرا زامیاتین و چرا روسیه؟

دلیلی هست که اولین اثر علمی‌تخیلی ویران‌شهری را یوگنی زامیاتین، نویسنده‌ی روس، نگاشته است. وی در سال ۱۹۲۰ ما را نوشت؛ دوازده سال قبل از دنیای قشنگ نو و بیست سال قبل از ۱۹۸۴، درجامعه‌ی انقلابی روسیه و در حالی که خود بولشویکی جوان بود و سه سالی از پیروزی انقلابش می‌گذشت. درحقیقت کشش اتوپیایی روس‌ها برای رسیدن به آرمان‌شهری سوسیالیستی و حال‌وهوای انقلابی بود که منجر به خلق چنین اثری در خاک این کشور شده بود.

زامیاتین هیچ‌گاه نزد هم‌وطنان انقلابی‌اش به‌عنوان عنصری مفید تلقی نشد. با آنکه به دلیل بولشویک بودن تبعید شد، هنگامی که در سال ۱۹۱۷ به روسیه بازگشت، به بیزاری از بولشویک‌ها متهم گشت. او را نویسنده‌ای بورژوا و پناهنده‌ای در داخل می‌دانستند. بیش از حد باهوش و زبان هجوآمیزش بیش ‌از اندازه خطرناک بود. هجوی که در داستان ما هم به وفور به چشم می‌خورد و شاید دلیل اصلی بی‌اقبالی این کتاب در روسیه باشد.

«کشش اتوپیایی روس‌ها برای رسیدن به آرمان‌شهری سوسیالیستی و حال‌وهوای انقلابی بود که منجر به خلق چنین اثری در خاک این کشور شده بود.»

هر چه هست، علی‌رغم ضعف‌هایی مانند گنگ بودن روند داستان، پرش‌های ابهام‌آمیز آن و استفاده بیش‌ازحد از استعاره‌هایی که اشباعشان به پیرنگ لطمه زده است، ما اثری است که نه برای نثر و زبان هنرمندانه‌اش، که به دلایلی دیگر اهمیت فراوانی دارد.

  1. نقدی که بر ماشینی شدن جوامع سرمایه‌داری و سوسیالیستی وارد کرده است. رقابت این دو بر سر هر چه بیشتر مکانیزه کردن انسان بود.
  2. پیش‌بینی دقیق و ظریف آینده‌ی جوامع بشری؛ خصوصاً جوامع سوسیالیستی، آن هم در روزهای پرشور انقلابی.
  3. تأثیری که بر ادبیات علمی‌تخیلی و ویران‌شهری پس از خود گذاشت. بدون زامیاتین ادبیات امروز نه از فضاپیماهای خارج از جو زمین می‌گفت و نه از ویرانه‌هایی که در آن انسان‌هایی با لباس‌های متحدالشکل زیر سیطره‌ی حکومتی تمامیت‌خواه زندگی می‌کنند.
یوگنی زامیاتین

در باب ترجمه

کتاب ما با ترجمه‌های مختلفی به چاپ رسیده است که به نظر می‌رسد بهترین آن‌ها ترجمه‌ی بابک شهاب برای نشر بیدگل باشد. جدا از ابهامات نویسنده، بهتر بود که مترجم ارجاعات بسیار کتاب را توضیح دهد تا بسیاری از استعاره‌ها و اصطلاحات مهم که در ترجمه از دست می‌رود یا درک آن‌ها دانش خاصی می‌طلبد، تا حدی جبران شود. متأسفانه اما تعداد ارجاعات کتاب بسیار کم و محدود بود و بسیاری از اشارات در این میان از دست رفته بود؛ با این همه، ما کتابی است که خواندنش ضروری و خوشایند می‌نماید.

ما

نویسنده:
یوگنی زامیاتین
ناشر:
بیدگل
مترجم:
بابک شهاب
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست


منابع: زامیاتین، یوگنی. ۱۴۰۱، ما، ترجمه‌ی بابک شهاب، تهران: نشر بیدگل


[1]- زامیاتین، ۱۴۰۱: ۳۰۴

[2]- همان، ۳۵۰ و ۳۵۱

[3]- همان، ۳۷۵

[4]- همان، ۳۹۶

[5]- همان، ۳۵۶

[6]- همان، ۳۱۳ و ۳۱۴

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

درد تبعید

درد تبعید

نقد و بررسی کتاب دوستان من اثر هشام مطر

من کور شده‌ام

من کور شده‌ام

مروری بر کتاب کوری نوشته‌ی ژوزه ساراماگو

بعد از مهمانی

بعد از مهمانی

معرفی کتاب زن همسایه نوشته‌ی شاری لاپنا با نگاهی به سریال بازنده

کتاب های پیشنهادی