کتاب توهم آگاهی عنوانی طعنهآمیز است که ممکن است در اولین برخورد خود را مبرا از آن بدانید، اما ایدهی اصلی این کتاب بررسی دستگاه شناخت انسان است و شما خواه ناخواه جزوی از این تئوری خواهید بود. استیو اسلومن و فیلیپ فرنباخ شناخت انسان را با تئوری توهم آگاهی شرح میدهند؛ توهمی که اساس کارکرد شناختی مغز را تشکیل میدهد و معایب و مزایای خاص خود را دارد؛ اما منظور از توهم آگاهی چیست؟
مقدمهی کتاب با ذکر یک داستان تلخ تاریخی شروع میشود که سوال اصلی کتاب را شامل میشود. آمریکا در سال 1954 میلادی مشغول آزمایش بمب اتمی خود به نام میگو در سواحل اقیانوس آرام بود که بروز مشکلی اساسی باعث به وجود آوردن خسارات شدید و تلفات انسانی قابل توجهی شد؛ قدرت تخریب بمب سه برابر چیزی بود که سازندگان آن پیشبینی کرده بودند.
«این داستان نشاندهندهی یک تناقض بنیادین بشری است. ذهن انسان، هم نبوغآمیز عمل میکند و هم اسفبار، هم درخشان ظاهر میشود و هم نابخرد. انسانها قادرند که چشمگیرترین دستاوردها و شاهکارها را به ارمغان آورند. از کشف هستهی اتم در سال 1911 تا سلاحهای اتمی مگاتنی تنها 40 سال طول کشید. آتش را مهار کردیم، نهادهای دموکراتیک خلق کردیم، بر روی ماه راه رفتیم و گوجههای اصلاح شدهی ژنتیکی تولید کردیم. ما قادریم به همین شکل بهطرز چشمگیری غرور و بیباکی را به نمایش بگذاریم. هرکدام از ما مستعد خطا کردن است و گاهی اوقات غیرمنطقی و بیشتر وقتها نادان هستیم. در این صورت باورکردنی نیست که انسان قادر به ساخت بمب هستهای حرارتی باشد. غیرقابلباورتر آنکه انسان بمب هستهای حرارتی را میسازد و درحالی آن را منفجر میکند که به درستی از کارکردش اطلاع ندارد. باورکردنی نیست که ما اقتصاد و سیستمهای نظارتی که آسایش و رفاه زندگی مدرن را همراه دارند ایجاد میکنیم درحالیکه اکثرمان در مورد کارکرد این سیستمها دچار ابهام هستیم. البته هنوز جامعهی انسانی بهطرز حیرتآوری خوب عمل میکند. اما چگونه است که مردم همزمان ما را با نبوغ خود مبهوت و با نادانی خود ناامید میکنند؟»[1]
ناطق یا نادان؟
در تمام کتب فلسفی گفته شد و خواندیم که وجه تمایز بشر با دیگر گونهها قدرت تفکر اوست. گونهی بشر در طول سالها با اعتماد به قدرت تفکر خود دست به تغییر محیط پیرامون خود زده است و مبهوت تواناییهای خود جهان را از آن خود دانسته است. اطلاق مفهومی مثل «توهمِ آگاهی» برای این گونهی حیوانی مفهومی برخورنده خواهد بود، اما نویسنده با طرح یک آزمایش ساده سعی در یافتن پاسخِ این پرسش دارد که انسان چقدر میداند و چقدر گمان میکند که میداند؟
در این آزمایش ساده از شرکتکنندگان سه سوال پرسیده میشود. سوال اول: در مقیاس یک تا هفت به آگاهی خودتان از نحوهی عملکرد زیپ نمره دهید. سوال دوم: نحوهی عملکرد زیپ را توضیح دهید. سوال سوم: مجددا در مقیاس یک تا هفت به آگاهی خود از نحوهی عملکرد زیپ نمره دهید.
میانگین نمرهی سوال اول، پنج و میانگین نمرهی سوال سوم، دو بود. این سوال را میتوان دربارهی هرموضوعی پرسید؛کافی است دانش انسانها را بررسی کنید تا بفهمید چقدر با ادعای آنها فاصله دارد.
«ما بههیچوجه نمیتوانیم همه چیز را بفهمیم، بهطوریکه خردمندان حتی برای این کار خود را به زحمت نمیاندازند. ما به دانش انتزاعی، مبهم و تحلیلنشده اعتماد میکنیم. البته همیشه استثنائاتی را دیدهایم، کسانی که جزئیات را بهدقت بررسی میکنند و علاقه دارند که بهطور کامل و گاهی به شیوهای دلربا در مورد آنها صحبت کنند. همینطور حوزههایی وجود دارند که در آنها تخصص داریم، حوزههایی که آنها را با جزئیات دقیق و بهخوبی میشناسیم. اما در مورد اکثر موضوعات، فقط تکههایی انتزاعی از اطلاعات را به هم وصل میکنیم. آنچه میدانیم چیزی بیش از احساس فهمی که نمیتوانیم توصیفش کنیم نیست. در واقع بخش اعظم آگاهی ما چیزی بیش از مجموعهای از همبستگیها نیست. روابطی عالی رتبه بین اشیا و افراد که به روایتهای جزئیتر تجزیه و تقسیم نمیشوند. پس چرا به عمق نادانی خود پی نمیبریم؟ چرا فکر میکنیم همه چیز را عمیقاً میفهمیم و اینکه دارای شبکهای منظم از دانشی هستیم که همه چیز را قابل درک میکند. در حالی که واقعیت کاملا متفاوت است. چرا در توهمی از آگاهی زندگی میکنیم؟»[2]
توهم آگاهی چطور نتیجهبخش است؟
طبق ایدهی اصلی این کتاب، انسان نه در آگاهی که در توهمی از آن به سر میبرد؛ پس در این صورت دستاوردهای بشری چگونه حاصل شدند؟ در حقیقت دستاوردهای بشری حاصل زندگی در جامعهی آگاه است. اگر مجبور بودیم که تنها به آگاهیهای محدود ذخیرهشده در مغزمان و به تواناییهای فردیمان برای استدلال اعتماد کنیم، به چنین متفکران قابل و کارآمدی تبدیل نمیشدیم. راز موفقیت ما زندگی در جهانی پر از متخصص است. هرکدام از ما درحوزهی تخصصی خودمان آگاهیم و دستاورد بشری حاصل تبادل آگاهی است. پذیرش ضعف و نادانی است که موجب پیشرفت شده است و میشود، نه احاطهی کامل بر همهی امور و ادعای آگاهی.
دانشمندان علوم شناختی از این اتفاق بهعنوان «تقسیم کار شناختی» یاد میکنند. انسان برای احاطه به محیط پیرامون خود نیاز به شناخت مسائل متعددی دارد که احاطه بر آنها خارج از توان اوست؛ بنابراین با تقسیم کار وظیفهی شناختی خود را با همنوعانش تقسیم میکند و بعد با تشریک مهارت شناختی خود امکان پیشرفت بیشتر در حوزههای مختلف را محقق میسازد.
برای درک بهتر ارزش این تقسیم کار شناختی فرض کنید جامعهای با سطح هوشی بسیار بالا و ارتباط اندک در رقابت با جامعهای با سطح هوشی متوسط اما ارتباط قوی میان اعضا است. در طولانی مدت کدام جامعه پیروز است؟ از نظر هگل جامعهی دوم شانس بقای بالاتری دارد. هگل معتقد است در هرجامعهای یک گفتمان غالب (تز) و یک گفتمان درتضاد با گفتمان غالب (آنتیتز) وجود دارد. تز و آنتیتز در تقابل با یکدیگر و به مرور زمان گفتمان جدیدی (سنتز) را شکل خواهد داد که نه ویژگیهای تز و نه آنتیتز قبلی را دارد، بلکه تبدیل به گفتمان غالب جدید میشود که مجدداً چرخهی فکری ِتز، آنتیتز و سنتر را طی خواهد کرد. این چرخهی فکری سبب پیشرفت و غنیتر شدن انبان فکری انسان میشود. ویژگی ارزشمند این چرخه فارغ از محتوای آن ارتباط گفتمانها با یکدیگر است. آگاهی و اندیشه در خلاء به دست نمیآید. انسان از مجموعهی آگاهیها بهره میبرد و نه یک آگاهی فردی و گرفتاری در انزوای آگاهی فردی منجر به توهم آگاهی میشود.
نادانی سودبخش است
از تفاوتهای اصلی میان دانشمندان و عموم مردم این است که دانشمندان اظهار نادانی بیشتری میکنند. اگر قرار باشد دانش خود را با یک دایره ترسیم کنیم که خارج از آن دایره دنیای مجهول و جهل است چه دایرهی دانشمان را بزرگتر و پربارتر کنیم سطح تماس دانش ما با دنیای مجهول بزرگتر خواهد شد. ( طبق احتساب محیط دایره). به عبارت دیگر هرچه بیشتر بدانیم میزان تسلط ما برآنچه نمیدانیم بیشتر است. دانشمندان علاوه بر اینکه بر دانش خود تسلط دارند بر آنچه نمیدانند نیز آگاهاند. این آگاهی باعث ارتباط موثر آنها با دیگر دانشمندان و افزایش علم آنها میشود. شاید بارها با این مسئله مواجهه شده باشید که یک متخصص دربارهی آنچه در آن مهارت دارد احساس ضعف کند. این تردید را نباید فروتنی تفسیر کنید بلکه این یک تردید از سر آگاهی است.
«کسانی که عملکرد ضعیفی دارند از میزان موفقیت خود در انجام آن کار برآورد خوشبینانهای دارند؛ کسانی که عملکرد قدرتمندتری دارند اغلب عملکرد خود را دست کم میگیرند. این اثر بارها در آزمایشگاه روانشناسی و در بسیاری از محیطهای واقعی: در میان دانشآموزان، در محیطهای کاری و در میان پزشکان تشخیص داده شده است. دانینگ شواهد قابل توجهی را جمعآوری کرده است که علت این اتفاق این است که کسانی که فاقد مهارت هستند همچنین فاقد آگاهی از این مسئله هستند که چه مهارتهایی را ندارند. بنابراین فکر میکنند که بسیار توانمند هستند. کسانی که مهارت دارند درک بهتری نیز از حوزهی آگاهی خود دارند. آنها میدانند که در چه مهارتهایی میتوانند بهبود یابند. افراد غیرمتخصص به درستی نمیدانند که چه چیزی را نمیدانند و طبق گفتهی داننیگ این مسئله اهمیت دارد زیرا همهی ما در اکثر حوزههای زندگی خود غیرمتخصص هستیم.»[3]
برخلاف آنچه به نظر میرسد ما بیشتر از آنکه از تخصص خود استفاده کنیم، نیازمند تخصص دیگرانیم. تصور کنید ما نسبت به ناتوانی خود ناآگاهیم و بدون توجه به دیگر افراد متخصص تمامی نیازهایمان را خودمان برطرف کنیم. این یک بازگشت تمام عیار به زندگی گذشته و هدر دادن میزان زیادی از زمان و انرژِی است؛ در نتیجه همان اندازه که دانایی ارزشمند است پذیرش نادانی نیز سودمند خواهد بود.
علاوهبر اینها یکی دیگر از فواید مهم نادان، جسارت است. اتفاقات بزرگ که منجر به تغییرات تاریخی میشوند همواره با ناآگاهیهای بسیار همراهند، چراکه آگاهی در مواردی بازدارنده است. «توهم آگاهی به مردم این اعتماد به نفس را میدهد که به قلمروهای جدید ورود پیدا کنند. کاشفان بزرگ باید باور داشته باشند که بیش از آنچه میدانند، میدانند تا ماجراجوییهای جدید را تقبل کنند.»[4]
نگاهی کوتاه به کتاب توهم آگاهی
آنچه گفته شد خلاصهای بود از مضمون اصلی کتاب. توهم آگاهی کتاب مفصلی است که به بررسی یکی از مهمترین مباحث روانشناسی پرداخته است. این کتاب در یازده بخش به همراه یک مقدمه و نتیجهگیری نوشته شده است که در هر بخش نویسندگان با استفاده از تجربیات خود در اتاق درمان و همچنین آزمایشها و تحقیقات روز دنیا به توضیح سوالات مدنظر خود پرداختهاند. سوالاتی مانندِ چه میدانیم؟ چرا میاندیشیم؟ چگونه میاندیشیم؟ و... که پاسخ دادن به آنها میتواند بر کیفیت زندگی انسان اثر بگذارد. توهم آگاهی یکی از بهترین کتابهای روانشناسی در حوزهی شناختی است که درک درستی از نحوهی عملکرد مغز ما در برخورد با محیط اطراف میدهد.
توهم آگاهی
[1]- اسلومن، استیو و فیلیپ فرنباخ، توهم آگاهی، ترجمهی مینا تربتی و محسن فشی، تهران، کتاب کوله پشتی، 1398: 6 (براساس نسخهی الکترونیکی کتاب)
[2]- همان، 26
[3]- همان، 557
[4]- همان، 568
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.