در کتاب باومگارتنر[1] که اثری از پل استر[2] است، پروفسوری با مرگ و میر و خاطرهی تلخ همسرش مبارزه میکند.
من میتوانم اعتراضات و شکایات خوانندهها را پیشبینی کنم که مدعی این هستند که در این رمان هیچ اتفاقی نمیافتد؛ خیلی کند است، کسلکننده است، مفهوم عمیق یا رویداد خاصی ندارد. البته با اشاره به اینکه چقدر ما -یا حداقل من- مشروط شدهایم که انتظار یک رویداد بزرگ را داشته باشیم، من بیستوپنج صفحهی اول باومگارتنر را در انتظار ربوده شدن، معلولیت یا محصور شدن همنامش توسط مرد متر[3] گذراندم و وقتی مشخص شد که این رمان قرار نیست از آن نوع باشد، باید از نو شروع به خواندنش میکردم.
پس باومگارتنر چه نوع رمانی است؟ دوستداشتنی است. شیرین است. عجیب است. اما شاید برای طرفداران استر چندان عجیب نباشد که بخواهند باومگارتنر را بلافاصله در مجموعه آثار استر قرار دهند (او 20 رمان نوشته است) و به دنبال لایتموتیفها[4] و نشانههای نویسنده در داستان باشند و مقدار زیادی از اینها وجود دارد. برای شروع، ما یک قهرمان مرد کتابدار جدی داریم که نمایندهی نویسنده است (استر یک نام خانوادگی در رمان است). ما ناپایداریهای روایی داریم که ما را وادار میکند از دیدگاه باومگارتنر و سپس از دیدگاه برخی از راویهای خارج از صحنه بخوانیم و شاید همین آشفتگی عجیب به خواننده کمک کند تا وضعیت ذهنی قهرمان ما را در آن لحظهی خاص درک کند. استر همچنین درباره اشعار و قطعاتی که بومگارتنر و همسر مردهاش، آنا نوشتهاند، مینویسد. شخصیتها هجوم به گذشتهی خود؛ و استعارههای گستردهای دارند که باید رمزگشایی شوند. بنابراین این رمان قطعاً یک اثر از پل استر است، هر چند لطیفتر است و کمتر از برخی از کارهای دیگر او بازیگوش است.
بومگارتنر در قلب خود دربارهی حالات روحی متخاصم است که در حال جنگ با یکدیگرند. قهرمان ما یک استاد فلسفه است و برای رفع ابهام لازم است بگویم که من او را همانطور که دوستانش صدا میزنند، سای[5] مینامم. او تقریباً 10 سال پیش در یک تصادف عجیب همسرش را از دست داده و پس از آن بین خودکشی و رها کردن - یا حتی انکار کردن - گیر کرده است. او از چیزی ضروری جدا شده است، اما هنوز وجود آن را احساس میکند، بسیار شبیه به تجربهی سندروم اندام فانتوم،[6] که سای کمی در مورد آن تحقیق میکند. او به مادران و پدران عزادار فرزندان مردهی خود، کودکان در سوگ والدین مردهی خود، زنان در سوگ همسران مردهی خود، مردانی که در سوگ همسران مردهی خود میاندیشد و اینکه رنج آنها تا چه اندازه به عواقب قطع عضو شباهت دارد، میاندیشد، زیرا پا یا دستی که اکنون دیگر نیست، زمانی به آن چسبیده بود. یک بدن زنده و یک شخص که قطع عضو کرده است، زمانی به یک فرد زندهی دیگر متصل بوده است و اگر شما همان کسی باشید که زنده است، متوجه خواهید شد که اندام قطعشدهی شما، اندام فانتوم شما، هنوز هم میتواند منبعی عمیق و همچنین یک درد نامقدس باشد.
اکنون در اوایل دههی 70 زندگی، سای با وضعیت نزدیک به مرگو میر خود و در زمانی که باقی مانده است، با چگونگی آینده مبارزه میکند. رمان، ما را در مورد آنچه که او به آن فکر میکند و مهمتر از آن، نحوهی تفکر او راهنمایی میکند. چگونه افکار او جمع میشوند و از هم میپاشند، چگونه نوعی نیروی افزاینده تولید میکنند که در مواجهه با مزاحمتهای کوچک زندگی با همان قدرت از بین میرود.
باومگارتنر در حالی شروع میشود که سای دستش را با دستهی قابلمه میسوزاند، از پلهها پایین میافتد و فراموش میکند که خواهرش را صدا کند. او سعی میکند که خواهرش را صدا بزند، اما تلفن همچنان به زنگ خوردن ادامه میدهد. خانمی از طرف شرکت آپس[7] حاضر میشود. آن خانم برای تحویل دادن کتابهایی آمده بود که سای نمیخواستشان و در واقع فقط برای اطمینان از آمدن او به دم در خانه آنها را سفارش داده بود. در مجموع: ساي پير، تنها و ضعيف است و زندگیاش با اين اتفاقات كوچک در یک صورت فلکی به شکل ستاره درمیآید؛ اتفاقاتی که در شروع روز به اندازهی كافی انفجاری است كه بتواند او را از بنبست عاطفیاش خارج کند. همچنین، رمان را وارد شروع کاوش و استخراج خاطرات سای میکند.
این صفحات اولیه چند قطعهی زیبا در مورد همسرش را به نمایش میگذارد. یک قطعهی کوچک شگفتانگیز توسط او دربارهی عشق اولش نوشته شده است و سپس، یکی از آنها در مورد نحوهی آشنایی او و سای و در نهایت تصمیم به ازدواج است. این قطعات مانند کپسولهای زمان[8] برای لحظات فرهنگی مانند نیویورک در دههی 1970 یا درد و رنج سربازان اجباری ویتنام خوانده میشوند و از جمله بخشهای بهیادماندنیتر و تأثیرگذارتر رمان هستند.
سای به عشق جدید فکر میکند. به نظر میرسد که او کمتر از آن چیزی که به نظر میرسید، پیر و ضعیف است و برای عشق دوباره و ازدواج مجدد تلاش میکند. اما، مانند همیشه:
او متوجه میشود که بعدازظهر در حال پیشروی است، کمی سریعتر از آنچه او فکر میکرد حرکت کرده است و به زودی لحظه ای فرا میرسد که خورشید در زاویهی حادتری فرو مینشیند و جهانی که به آن میتابد، در زیبایی طیفی درخشان غرق خواهد شد؛ نفس کشیدن چیزهایی که به آرامی محو شده و با فرا رسیدن شب در تاریکی فرو میروند. با این کار، رمان شروع به از دست دادن مقداری از کیفیت جدی و پایدار خود میکند. بیایید آن را یک آرامش بین فصلها برای سای بنامیم، اگرچه فصل آخرش نامشخص است. رمان به ما نمیگوید که او به کجا میرود و در عوض به عدم قطعیت و ابهام رضایت میدهد. با این حال، استر دو استعارهی پایانی برای جایی که سای بوده است برای ما میگذارد: اولی تکرار میکند که اندوه یک درگیری درونی است که ذهن و قلب شما را از بین میبرد و تنها گرگهای خاطره را پشت سر میگذارد و در جستجوی راههایی برای زنده ماندن است. دومی در پوشش آخرین کتاب سای آمده است، یک آزمایش فکری که از خودرو به عنوان نمایندهای برای زندگی فردی و جمعی انسان استفاده میکند: مکانیک، خرابیها، هرج و مرج و پایان خودتعیین. این پروژه کمتر از آن چیزی که به نظر میرسد جذاب است و به جایی میرسد که سای دیوانهوار تلاش میکند تا خرید و هدف خود را در آنچه ممکن است در آن زمان باعث شود که او را بهعنوان یک مرد ادبی و یک داور برای چگونگی درک جهان بپذیرد، پیدا کند.
کتابهای زیادی دربارهی غم وجود دارد و گفتن اینکه باومگارتنر چه نوع مکالمهای با آنها دارد سخت است – هر غمی منحصربهفرد است. با این حال، تجربهی سای مرا به یاد سی. اس. لوئیس[9] میاندازد که در 61 سالگی همسرش را به دلیل سرطان از دست داد و در ادراک یک اندوه[10] در مورد از دست دادن نوشت. این قبل از آن بود که الیزابت کوبلر راس[11] غم و اندوه را در یک مدل پنج مرحلهای معروف مدون کند که از آن زمان تاکنون موضوع بحث بوده است. اما در این رمان، فقط یک انسان بود که بدون نقشه راهش را به پیش میبرد. همانطور که لوئیس میگوید: «غم و اندوه مانند یک درهی طولانی است، یک درهی پیچ در پیچ که در آن هر خمیدهای ممکن است یک چشمانداز کاملاً جدید را نشان دهد.»
باومگارتنر به دلیل پیچ و خم آرام و متفکرانهاش، به همین صورت خوانده میشود.
منبع: نیویورک تایمز
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Baumgartner
[2]- Paul Auster
[3]- Meter man: مردی که شغلش خواندن و تنظیم متر است. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[4]- Leitmotifs: یک موضوع تکراری در سرتاسر یک آهنگ موسیقی یا ادبی که با یک شخص، ایده یا موقعیت خاص مرتبط است. (منبع: دیکشنری)
[5]- Sy
[6]- phantom limb syndrome: سندروم اندام فانتوم وضعیتی است که در آن بیماران در اندامی که وجود ندارد، احساسی دردناک یا غیر آن را تجربه میکنند. گزارش شده است که در 80 تا 100 درصد افراد قطع عضو رخ می دهد و به طور معمول یک دورهی مزمن دارد که اغلب به درمان مقاوم است. (منبع: National Institutes of Health)
[7]- United Parcel Service (UPS): آپس یک شرکت چندملیتی حمل و نقل و دریافت و مدیریت زنجیرهی تأمین آمریکایی است که در سال 1907 تأسیس شد. آپس که در اصل به عنوان شرکت پیامرسان آمریکایی متخصص در تلگراف شناخته میشود، رشد کرده و به یکی از بزرگترین پیکهای حمل و نقل جهان تبدیل شده است. (سایت یوپیاس)
[8]- Time capsules: کپسول زمان یک انبار تاریخی از کالاها یا اطلاعات است که معمولاً به عنوان روشی عمدی برای برقراری ارتباط با افراد آینده و برای کمک به باستانشناسان، مردمشناسان یا مورخان آینده در نظر گرفته میشود. (منبع: ویکیپدیای فارسی)
[9]- C.S. Lewis
[10]- A Grief Observed
[11]- Elisabeth Kübler-Ross
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.