کیست که حتی برای یک بار هم شده رنج مالیخولیایی انتظار را نکشیده باشد؟ تجربهی انتظار، دلهرهی عدم دستیابی به ابژهی انتظار، ترس از آیندهای مجهول، واکاویهای ذهنی، حدسهایی از روی خشم یا نگرانی؛ اینها تنها معدودی از احساساتی است که در این رمان کوتاه خواننده را درگیر خود میکنند.
خولیان همچون شبهای گذشته داستانی تازه از زندگی درختان برای دانیلا تعریف میکند تا دختر ناتنی کوچکش را بخواباند . اما همهچیز دقیقاً مشابه شبهای گذشته نیست، همسر خولیان، ورونیکا، هنوز به خانه نیامده، و این یعنی شروع یک برزخ تمام عیار. «وقتی ورونیکا بیاید داستان تمام میشود، کتاب تا آنجا ادامه دارد که او برگردد یا تردیدی در ذهن خولیان باقی نماند که ورونیکا برنخواهد گشت.» و کتاب به همین شکل رقم میخورد، ابتدایش همراه با آغاز انتظار و انتهایش مصادف با اتمام این انتظار کشنده است.
پس از خوابیدن دانیلا، خولیان سرگشته از دیر کردن ورونیکا در افکارش به خود و زندگی خود میپردازد. خولیان استاد ادبیات در سه دانشگاه است و روزهای یکشنبه به نویسندهای تبدیل میشود که در حال نوشتن داستانی دربارهی یک مرد و بنسای اوست. خولیان پیش از ازدواج با ورونیکا رابطهی سختی را از سر گذرانده. رابطه با کارلای افسرده که بعدها دشمن حقیقی خولیان میشود و روزی او را از خانه بیرون میکند. خولیان پس از مدتی آوارگی خانهی ورونیکا را اجاره میکند و این سرآغاز آشنایی او با همسر فعلی و دختر او میشود.
در سرتاسر این رمان کوتاه، خولیان در ذهن خود به یادآوری و تجسم زنان زندگیش میپردازد؛ زنانی همچون ورونیکا، کارلا، آیندهی دانیلا، مادر خودش و مادر کارلا. ذهن او مشغول آمد و شد این زنان است، و سعی دارد برای هر رفتاری که از آنها سر زده است دلایلی سرهم کند. «ادبیات و دنیای واقعی پر از زنانیست که نمیآیند ... ورونیکا زنی است که نیامده، کارلا زنی بود که هیچوقت نبود. مادر کارلا زنی است که رفت و وقتی برگشت که هیچ کس انتظارش را نداشت.》
این رمان کوتاه را میتوان رمانی عاشقانه دانست. احساسات خولیان به عنوان مردی که احتمال میدهد ترک شده و همچنین نگرانیاش از آیندهی دخترخواندهاش عواطف خواننده را برمیانگیزد. دو راهیها و پرتگاههای عمیقی در طول داستان ذهن خولیان را درگیر میکند و خواننده را در اضطراب پیشآمدهای نامعلوم قرار میدهد.
پس از گذشتن نیمهی پرِ شب، خولیان اندوه وضعیت خود را کنار میگذارد و به آیندهی دخترخواندهاش میپردازد.《انسان عاشق میشود که بعد عشق را رها کند و عشق را رها میکند تا عشقی دیگر آغاز کند، یا هر دو مدتی و شاید تا همیشه تنها بمانند. این تعصب است، یگانه تعصبی که هست.». این منطق نشان میدهد خولیان دیگر در بند یک درامای عاشقانه نیست و مابقی این رمان را در افکار و عواطف پدرانه غور میکند؛ پدر خواندهای که حتی در پرسشنامههای مدرسه دخترش جایگاهی ندارد.
داستان زندگی خصوصی درختان در شیلی میگذرد و زاویهی دید داستان دانای کل محدود به خولیان است. کتاب نثری ساده، تمیز و سنجیده دارد . روایتها پیچیدگی ندارند اما داستان دارای لایههای زیرین قابل کندوکاوی است. آلخاندرو سامبرا داستاننویس شیلایی در این رمان به آسیبشناسی مسائل و گرفتاریهای اجتماعی مانند تنهایی در دنیای امروز نیز پرداخته است. دغدغههای او دغدغههای جهان شمولی هستند که باعث همذات پنداری خوانندگان با نوشتهی او میشود.
زندگی خصوصی درختان
آلخاندرو سامبرا، زندگی خصوصی درختان ، چاپ دوم ،مترجم ونداد جلیلی، نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.