وقتی خشونت با لباس عشاق وارد می‌شود

مروری بر کتاب «تروریسم عاشقانه»، نوشته شارون هایس و سامانتا جفریز

بهاران فراهانی

یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۹

تروریسم عاشقانه

کتاب تروریسم عاشقانه در اصل مطالعه‌ای از دو محقق استرالیایی در رشته جرم‌شناسی است که هر دو خود قربانی خشونت شریک زندگی‌شان بوده‌اند.هایس و جفریز تجربه‌ی خود را در قالب گزارشی خودمردم‌نگارانه[1]  به رشته تحریر درآورده‌اند تا به‌واسطه‌ی آن توضیحی درباره این‌گونه خشونت ارائه دهند و همچنین مشکلات و مصائبی را به تصویر بکشند که جامعه بر سر راه قربانیان قرار می‌دهد. این کتاب گرچه بر زنان به‌عنوان قربانی متمرکز است، مجرمان را از هر دو جنس زن و مرد برگزیده است.

نویسنده‌ها در قسمتی از کتاب (که در ترجمه حذف شده است) توضیح می‌دهند که آن‌ها در سرتاسر کتاب تعمداً از کلمه «قربانی»[2] به جای کلمه «جان به در برده»[3] استفاده می‌کنند تا ازیک‌طرف نشان دهند که پروسه بازپروری در این افراد بسیار طولانی است و از طرف دیگر این واقعیت را به تصویر بکشند که در جامعه‌ای که حامی قربانیان نیست، حتی پس از خروج از رابطه، فرد قربانی در خطر همیشگیِ خشونت مجدد فرد آزارگر است.

کتاب با مقایسه‌ی جذابی شباهت تروریسم عاشقانه به تروریسم سیاسی را نشان می‌دهد و بعد توضیح می‌دهد که گرچه تعداد زنانی که قربانی همسران کنونی یا گذشته خود شده‌اند چهار برابر تعداد کل قربانیان حملات تروریستی است، اهمیتی که چه جامعه و چه حکومت‌ها برای این نوع تروریسم قائل می‌شوند به طرز چشمگیری از تروریسم سیاسی کمتر است.

تروریسم عاشقانه بنا بر تعریف کتاب نوعی از اعمال خشونت به شریک زندگی است که در آن مجرم کنترل قهرآمیز را در بستر روابط عاشقانه به دست می‌گیرد. برخی از شگردهایی که فرد خاطی برای اعمال این کنترل برمی‌گزیند تهدید و ارعاب، تحقیر کردن و خوار شمردن، محدود کردن قلمرو آزادی و دیوانه و مجنون کردن است. در این فصل نویسنده‌ها نشان می‌دهند که متعرضان چگونه ماهرانه به هدف می‌رسند و چگونه در قالبی کاملاً آرام، صمیمی، منطقی، جذاب و عاشق‌پیشه رفتار متجاوزانه خود را تنظیم می‌کنند.

تروریسم عاشقانه

در جایی نویسنده با ارجاع به زندگی خود، انواع تهدید را به خوبی نشان می‌دهد و درنهایت می‌نویسد ترسناک‌ترین تهدید برای او زمانی بود که همسر آزارگرش در لفافه تهدید کرد که خود را خواهد کشت.

 کتاب بر برچسب‌هایی چون «بیش‌ازحد چاق یا لاغر»، «تنبل»، «بی‌احساس» و «خودخواه» به عنوان تحقیرهای رایج این سلطه‌گران یاد می‌کند و از قول محققی به نام هنسی می‌گوید: «مردان بزه‌کار ماهر همواره هر نظر و عقیده‌ای را که زنان ابراز می‌کنند به سخره می‌گیرند و سرانجام قربانی به این نتیجه می‌رسد که افکارش بی‌اهمیت‌اند.»

 در توضیح تاکتیک محدود کردن قلمرو آزادی نویسنده‌ها به آزار اقتصادی در کنار محدود کردن آزادی‌های فردی در روابط خانوادگی و دوستانه‌ی قربانی اشاره می‌کنند و می‌نویسند: «عشق بهانه متداول و خوبی است برای منزوی کردن.» و در پایان توضیح این بخش عبارتی را ذکر می‌کنند که بسیار قابل‌تأمل است: «چیزی که در اینجا خنده‌دار است این است که حق و حقوق دریغ شده در این فرایند چنان به تاروپود بافتار بدیهی روابط زناشویی تبدیل شده که سرشت نهان و محیلانه آن و محدودیت‌هایی که بر آزادی و حقوق زنان تحمیل می‌کند معمولاً از دیدها پنهان می‌ماند.»

توضیح تاکتیک گیج و منگ کردن به ما نشان می‌دهد که چگونه فرد آزارگر ابتدا قربانی خود را با عشق بمباران می‌کند و سپس با پیام‌های متناقض گناهان و خطاها را بر گردن قربانی می‌اندازد. در همین جا نویسندگان به عملیاتی معروف به «چراغ‌گاز» اشاره می‌کنند. عملیاتی که در آن فرد متعرض با جملات و رفتاری متناقض روان قربانی را با خوراندن ترکیبی از عشق و وحشت چنان نشانه می‌گیرد که او را کاملاً ناتوان از قضاوت می‌کند و به قول هنسی قربانی مانند کسی می‌شود که مورد حمله یک ویروس مخفی قرار گرفته و نمی‌داند چرا حالش بد است. به عنوان مثال در خلال داستان زندگی یکی از نویسندگان می‌بینیم که چگونه او درباره هویت مادرانگی خود به تردید می‌افتد و قابلیت‌ها و باورهای خود را درباره آن که مادر خوبی است زیر سؤال می‌برد.

آن چه نویسندگان مدام یادآور می‌شوند و خواننده‌ی هوشمند نیز باید بارها به خود گوشزد کند این است که مرز این روابط مسموم با روابط سالم و به واقع عاشقانه آن‌قدر مبهم است که تشخیص آن را باید به متخصص سپرد و نمی‌توان با دیدن هر یک از این نشانه‌ها رابطه را مخرب تصور کرد. در سوی دیگر نیز مشورت با یک متخصص الزامی می‌نماید چراکه این روابط اغلب به دلیل عدم حضور خشونت فیزیکی قربانی را از تشخیص ناتوان می‌سازد.

تروریسم عاشقانه

در قسمت بعد نویسنده‌ها داستان‌های خود را با روایتی سوم شخص بازگو می‌کنند و سعی دارند در قالب این دو داستان ویژگی‌های برشمرده برای تروریست‌های عاشق را به تصویر بکشند. آن دو نشان می‌دهند که چگونه این روابط کل زندگی فرد را دربر می‌گیرند و حتی دو زن تحصیل‌کرده که از قضا در رشته‌هایی مرتبط نیز کار کرده‌اند هم قربانی می‌شوند و این کلیشه را صریحاً به چالش می‌کشند که تنها «تیپ» خاصی از زنان قربانی این روابط می‌شوند. کتاب همچنین به ما گوشزد می‌کند که از به‌سادگی گفتن «من که هرگز در این رابطه نمی‌ماندم» یا «چرا زودتر خاطی را افشا نکرد؟» تا عمل به آن مسیر بسیار پرپیچ‌وخم است.

در سرتاسر کتاب نشانه‌هایی از نظام ناعادلانه و مردسالار مشهود است. مثلاً در جایی از خودنگاری یکی از نویسندگان می‌خوانیم که او در یکی از دادرسی‌ها مجبور به پرداخت صد هزار دلار شده است و در مقابل همسر آزارگرش را دادگاه به دلیل ماهیت شغلش از پرداخت هزینه دادرسی معاف کرده است. علی‌رغم همه نشانه‌ها باز در جایی که نویسنده از عدم حمایت دادگاه از او می‌نویسد انگار سطل آب یخی بر سرمان فرو می‌ریزد. او روند دادگاه را فرسایشی می‌داند و آن را با تجربه قربانیان تجاوز جنسی مقایسه می‌کند که باید در دادگاه سیر تا پیاز ترومای خود را بازگو کنند و در نهایت دادرسی طولانی و رأی ناعادلانه او را درهم می‌شکند و اعتماد به نفس  و نیز حس شایستگی‌اش را از بین می‌برد.

کتاب در آخر مهم‌ترین حامی یک قربانی را، خانواده و یا شبکه‌ای از دوستان او برمی‌شمارد که درد دل‌های قربانی را باور می‌کنند، کسانی که اذیت‌ها و آزارها را ناچیز نمی‌شمارند و از او نمی‌پرسند که چقدر خودش مسبب آن شده است. این بخش از کتاب اگرچه از دوستان و آشنایان شروع می‌شود، به جامعه و سیاست‌گذاری ختم می‌شود و توضیح می‌دهد بدون یک سیاست‌گذاری درست جلوگیری از این خشونت‌ها ممکن نمی‌شود و این سیاست‌گذاری نباید نمایشی و غیرواقعی باشد. به عنوان مثال از کمپینی نام می‌برد که در تبلیغ‌های تلویزیونی آن مردانی با چهره‌های کلیشه‌ای در کنار زنانی «معصوم و به‌ظاهر آسیب‌پذیر» دیده می‌شده‌اند و به‌زعم خود گویا با پخش صداهایی زنان را به گزارش دادن تشویق و مردان را «ملتمسانه» به دست برداشتن از خشونت دعوت می‌کرده است. نویسندگان توضیح می‌دهند که این‌گونه کمپین‌ها در عمل کارساز نیستند و تنها به طور صریح منع کردن مردان از به خطر انداختن زندگی زنان در بستری غیر کلیشه‌ای می‌تواند نتیجه‌بخش باشد. نویسنده‌ها حرف آخر خود را درنتیجه‌گیری پایانی با این جملات بیان می‌کنند: «تا زمانی که رسانه‌ها و جوامع غربی همچنان به اوهام و خیالات رایج و دِمده مربوط به تراژدی عشق دامن می‌زنند، زنان همچنان در دام تروریست‌های عاشق‌پیشه فرو می‌غلتند.»


شارون هایس و سامانتا جفریز ، تروریسم عاشقانه ، چاپ دوم ،مترجم عبدالمحمد دلخواه، نشر فرمهر 

[1] Auto-Ethnography

[2] victim

[3] survivor

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

در سرتاسر کتاب نشانه هایی از نظام ناعادلانه و مردسالار مشهود است. مثلاً در جایی از خودنگاری یکی از نویسندگان می خوانیم که او در یکی از دادرسی ها مجبور به پرداخت صد هزار دلار شده است و در مقابل همسر آزارگرش را دادگاه به دلیل ماهیت شغلش از پرداخت هزینه دادرسی معاف کرده است.

مطالب پیشنهادی

اندوهِ به یاد آوردن

اندوهِ به یاد آوردن

مروری بر کتاب عاشق اثر مارگریت دوراس

چطور احتمال مورد تجاوز قرار گرفتن را کاهش دهیم؟

چطور احتمال مورد تجاوز قرار گرفتن را کاهش دهیم؟

مروری بر کتاب جامعه شناسی نوشته‌ی آنتونی گیدنز

بی‌نهایت مانند شگفتی زندگی

بی‌نهایت مانند شگفتی زندگی

مروری بر کتاب چگونه زمان را متوقف کنیم نوشته‌ی مت هیگ

کتاب های پیشنهادی