« گاهی آریان ربدشامبری یا شنل قدیمی و مسخرهای در ته صندوقی مییافت، آن را میپوشید، طول و عرض اتاق را طی میکرد و خودش را در آینه مینگریست. بعد از یاد میبرد که آن را به تن دارد و همانطور شنل بر دوش، آرایشهای مختلف مو برای دو نفرمان از خودش درمیآورد، روی کفشهای کهنهاش حلقههای تزیینی میگذاشت یا با روبانهای رنگ و رو رفته بازی میکرد. مجسم میکرد که قرار است به زودی در بالماسکهی اسرارآمیزی شرکت کند. زندگی باید شروع میشد، نه این یک، نکبتبار و ملالآور و مملو از محرومیت، بلکه زندگی دیگری، که ما را در انتظار خود نگاه میداشت. آریان دستهایش را جلو میگرفت، سرش را عقب میبرد و تکگویی باشکوه و هذیانآمیزی سر میداد. اشک در چشمانش میدرخشید و روی گونههای من سیلابوار جاری میشد. در آن زمان، در هیجده سالگی، هر کاری که میکرد این معنا را میرساند که جایی در زندگی، خوشبختی غیرمنتظرهای وجود دارد. سرنوشت ممکن بود در هر لحظه رخ بنماید. پس باید آماده بود، زیرا در آن لحظه درهای تالار بزرگی که پر از نور و موسیقی است سرانجام باز خواهد شد.»[1]
شنل پاره قصهی زندگی نسلی تباه شده از جوانان روسی است؛ نسلی که در بحبوحهی انقلاب اکتبر زاده شد، آرزوهایش بر باد رفت، بهرهای از عشق نبرد و بزرگسالیش را درگیر با جنگ جهانی دوم و در تبعید گذراند. شنل پاره به دو بخش کلی تقسیم شده است و هر دو بخش توسط ساشا دختر کوچکتر خانواده روایت میشود. در نیمهی اول کتاب، ساشا دختربچهای نوجوان است که زندگیاش در خلال انقلاب اکتبر دگرگون شده و در مخروبهی باقی مانده از خانهی پدری مجللش زندگی میکند. ساشا نه امیدی به آینده دارد و نه سرنوشت مشخصی؛ خودش را با انجام دادن کارهای خانه سرگرم میکند، شبها منتظر پدر از دست رفتهاش میماند تا به خانه بازگردد و از آیندهی ناگوارشان صحبت کند و تنها دلخوشی ساشا، حضور خواهر بزرگترش آریان است. آریان در هیجده سالگی نقش پررنگی در زندگی خواهر کوچکترش ایفا میکند و از نظر ساشا، آریان زیباترین زن جهان است؛ این آریان است که با حضور سرخوشانهاش، به زندگی بیحاصل ساشا و پدرشان معنا میبخشد و نوید آیندهی بهتری را میدهد. آریان اما برخلاف ساشا، به جز خانوادهاش، ارتباطهای دیگری نیز دارد؛ چند زن و مرد شاعر و هنرمند که جزو جمعیت روشنفکر روسیه به حساب میآیند و در میان آنها مردی حضور دارد که آریان شیفتهی اوست. ساموییلف مردی است سی ساله که آرزوی کارگردانی بسیاری از تئاترها را در سر میپروراند؛ سرسخت و جسور است و از بیان نظراتش واهمهای ندارد. با آن که ساموییلف مردی متاهل است، آریان تصمیم گرفته هر طور که شده با او ازدواج کند؛ حتی اگر این ازدواج به قیمت طرد شدن از جانب خانوادهاش بیانجامد.
بخش دوم کتاب، سالها بعد در فرانسه اتفاق میافتد؛ در نهایت ساشا و پدرش روسیه را ترک گفتهاند و در پاریس، خانهی عمهی ساشا، ساکن شدهاند. دوران بزرگسالی ساشا در فرانسه، تنها کمی از روزهای سخت کودکیاش در روسیه بهتر است؛ او که سواد و تحصیلات درستی ندارد، به عنوان یک مهاجر، تنها میتواند شغلهای سخت و طاقتفرسایی در پاریس داشته باشد تا از پس خرجهای ضروری زندگیاش برآید. ساشا که تمام زندگیاش را بدون عشق و رویا سپری کرده است، حالا بیشتر از همیشه به معنای زندگی میاندیشد؛ مدام خاطراتی مبهم را از زندگی با آریان مرور میکند و تمام تلاشش را میکند تا به دیدارهای کوتاهش با ساموییلف، معنا و مفهوم تازهای ببخشد.
نینا بربروا برای خلق داستانهایش همواره گوشه چشمی به زندگی شخصیاش نیز داشته است؛ او در سال 1901 در خانوادهای مرفه در سن پترزبورگ متولد شد و در نوجوانی شاهد یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ روسیه، انقلاب اکتبر، بود. انقلابی که شرایط زندگی را برای بربروا تغییر داد و او اولین بار، فقر و بدبختی را در جایی خارج از داستانها تجربه کرد. بربروا در بزرگسالی برای گریز از خفقان و فشار اجتماعی، به کشوری تازه پناه برد و پاریس را به عنوان مقصد تازهاش انتخاب کرد؛ اما شرایط زندگی در فرانسه آنچنان بکر نبود. بربروا و سایر مهاجران روسی، اجازهی استخدام شدن در این کشور را نداشتند و مجبور بودند با کارهایی مانند خیاطی و ساخت زیورآلات امرار معاش کنند. زندگی در فرانسه زاویه دیدی تازه به بربروا هدیه داد و او توانست آثار زیادی با تاثیر پذیرفتن از شرایط زندگی سخت مهاجران روسی، فقدان و تبعید پدید آورد.
[1] - شنل پاره، نینا بربروا، ترجمهی فاطمه ولیانی، نشر ماهی.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.