«دخترک دستش را از محلی قطع کرده بود که من دوست داشتم. آن نقطه که احتمالا بالای بازو و یا قسمت شروع شانه بود، گوشتالو و گرد مینمود. آن گردی، متعلق به یک دختر غربی زیبا و خوشاندام بود، چون چنین چیزی به ندرت در ژاپنیها دیده میشود. به راستی که آن دست و گردی بالای بازویش، همچون خود دخترک، دوستداشتنی، ظریف و زیبا بود؛ درست مثل گوی زیبایی که نوری ظریف و دلنشین از خود بتاباند. اگر خود دختر پاک و لطیف نبود، بدون شک آن انحنا و گردی نیز از بین میرفت و یا صاف میشد. لطافت آن دست، مرا به یاد لطافت خود دخترک انداخت و این احساس برای چند لحظه قلبم را لرزاند.
در لطافتِ گردی آن دست، میتوانستم پاهای دخترک را هنگام راه رفتن تجسم کنم. او نرم و خرامان گام بر میداشت؛ درست هم چون پرندهای کوچک، یا پروانهای که از یک شاخهی گل به سوی شاخهی دیگری پرواز میکند. همان ملاحت طبع و نغمهی دلانگیز، در روح و زبان اون نیز جاری بود.»[1]
خانهی خوبرویان خفته شامل سه داستان مجزا از یاسوناری کاواباتا نویسندهی ژاپنیِ برندهی نوبل ادبیات است که شباهتهای فرمی و محتوایی بسیاری با یکدیگر دارند. گابریل گارسیا مارکز در جایی در توصیف خانهی خوبرویان خفته گفته بود که تنها رمانی که آرزو داشته نویسندهاش باشد، رمان خانه خوبرویان خفته است؛ همینطور طرح داستان خاطرهی دلبرکان غمگین من[2]، ادای دینی کوچک به این رمان کاواباتا است.
هر سه داستان، در فضایی فراواقعگرایانه جریان دارند و زندگی مردانی را بازگو میکنند که هر کدام به نحوی شیفتهی هستی زن و ماهیت جنس دیگرند؛ گویی زنان داستانهایشان با نیرویی ناشناخته آنها را سِحر کرده باشند. احساس تنهایی، انزوا، گناه، خواب، آزار، معیارهای انسانی و چیزهای این چنینی، به شکل گرفتن هر چه بهتر فضایی هوسآلود و مرموز در ذهن مخاطبان کمک میکنند.
در داستان اول ما شاهد قصهی موهوم مردی هستیم که دست زنی جوان را برای یک شب قرض گرفته و تحت تاثیر زیبایی و حیرتانگیز بودن دست زن، که استعارهای آشکار از تمام وجود اوست، قرار دارد؛ مرد به قدری در تمنای زن، از خودبیخود میشود که در نهایت قولش را زیر پا میگذارد و در برزخی حزنآلود میان رویا و واقعیت، دست زن را جای دست خودش قرار میدهد تا بتواند او را مال خود کند. احساس گناه مرد از تصمیماتش، در تمام داستان خودنمایی میکند و خاطرش را میآزارد.
داستان دوم یا همان پرندگان و حیوانات دیگر سازوکار عجیبی دارد؛ کاواباتا ما را با مردی آشنا میکند که از خودش و تمامی مردان دیگر متنفر است؛ البته نفرت او از جنس نر، چیزی فراتر از انسانها است و او علاوه بر آن که از مستخدم مرد بیزار است، از حیوانات مذکر نیز واهمه دارد. مرد که از تشکیل خانواده و متعهد شدن میترسد، برای رفع تنهایی خود به نگهداری پرندگان روی آورده است و ما در خلال یادآوری عادتها و خاطراتش، متوجه سلیقه و خلقوخوی غیرعادی او میشویم.
خانهی خوبرویان خفته اما آخرین داستان کتاب است؛ البته لفظ رمان کوتاه برای آن بیشتر صدق میکند. اگوچی پیرمرد شصت و هفت سالهای است که مدتها قبل همسر خود را از دست داده است و با وجود آن که از لحاظ مادی مشکل چندانی ندارد، تنهایی و انزوا مثل خوره به جانش افتاده است. به همین خاطر زمانی که دوستش او را با مکانی رازآلود به نام خانهی خوبرویان خفته آشنا میکند، پس از کشمکشی درونی پا به این خانه میگذارد و تحت تاثیر فضای آن قرار میگیرد؛ گویی اگوچی پیر را جادو کرده باشند. خانهی خوبرویان خفته مکانی است که تمام مشتریهایش ادعا میکنند تنها با وجود لذتی که آن جا نصیبشان میشود، هنوز به زندگی امیدوارند و تا به حال تفریحی والاتر از آن نداشتهاند؛ پیرمردهایی که دیگر جوهر مردانگی در وجودشان نیست، به آنجا میروند تا در کنار دخترانی باکره و پریگون که توسط دارویی قوی به خواب رفتهاند، شب را سپری کنند و رویاهایی پرشور تجربه کنند. حقایق پنهان زیادی وجود دارد که مشتریان خانه از آن بیخبرند؛ شاید مهمترین آن، ناآگاهی دختران از همخوابگی با پیرمردانی باشد که تحت افسون زنانگیشان، حیات مییابند و یک بار دیگر خود را مرد میپندارند.
اگوچی روی هم رفته پنج شب را در این خانه میگذراند و در طول این شبها برخلاف باقی پیرمردان، رویاهای آشفتهای دارد که همهشان با گذشتهی او گره خورده است؛ شاید تنها دلیل مراجعهی مداوم او به این مکان نیز کشف خیالانگیز حقیقت و پردهبرداری از رازهای گذشته باشد.
تمامی داستانهای کتاب به صورت مرتبط، مردهای تنها و سرگردانی را به نمایش میگذارند که از خود منزجرند و فقدان زن را در زندگیهایشان حس میکنند؛ زنان داستان اما زنان اثیری و عصیانگری هستند که به جای آرامش، آشوب به جان این مردان انداختهاند. کاواباتا در نهایت به خوبی توانسته با ظرافت و مهارتی بیمانند، از تمام ویژگیهای فرهنگ شرق استفاده کند و داستان شیدایی مرموز این مردان و زنان تقدیس شدهشان را به تصویر بکشد.
خانه خوبرویان خفته
1- خانهی خوبرویان خفته، یاسوناری کاواباتا، ترجمهی رضا دادویی، انتشارات سبزان.
2- خاطرهی دلبرکان غمگین من، گابریل گارسیا مارکز، ترجمهی کاوه میرعباسی، نشر نیلوفر.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.