
این یک داستان قدرتمند از بدهی و تعهد است که در برابر رونق گردشگری در تانزانیای پس از استعمار قرار گرفته است. داستانی دربارهی نویسندهای به نام عبدالرزاق قورنه[1] که با درخشش بیصدای خود در سال 2021 جایزهی نوبل ادبیات را برای «نفوذ بیوقفه و دلسوزانهاش در تاثیرات استعمار و سرنوشت پناهندگان در شکاف بین فرهنگها و قارهها» دریافت کرد.
قورنه که در سال 1948 در زنگبار به دنیا آمد، در سال 1968 به عنوان پناهندهی انقلاب زنگبار[2] به بریتانیا مهاجرت کرد. کتابهای او اغلب بیان دنیای افرادی است که آنچه را که میشناسند ترک میکنند. از این رو است که یکی از شخصیتهای رمان 2001 او، کنار دریا[3]، میگوید: «در حال حمل بارهای نامرتب و سرکوب آرزوها و امیال مخفی خود، به مکانهای عجیبی میرسند.»
اثر «سرقت» اولین کتاب قورنه پس از دریافت جایزهی نوبل، بخشی از ادامهی تحقیق او در مورد موضوعات آشنا مانند تبعید و خاطره، خانه، آرزو و تنهایی است. این کتاب همچنین تصویری غمانگیز از عشق، دوستی و خیانت است که در پسزمینهی رونق گردشگری تانزانیا در دههی 1990 روایت میشود.
این رمان داستان کریم، فوزیا و بادار را دنبال و گذرگاههای ناآرام آنها به سوی بزرگسالی را روایت میکند.
داستان کریم در جزیرهی پمبا آغاز میشود، جایی که مادرش، رایه، ازدواج خستهکنندهی خود را ترک میکند و در حالی که کریم کودک است، ابتدا با او به خانهی والدینش در اوگونجا بازمیگردد و سپس بدون او به دارالسلام نقل مکان میکند و دوباره ازدواج میکند. زمانی که کریم برای تحصیل وارد دانشگاه این شهر میشود، با مادر و همسرش، حاجی عثمان، زندگی میکند. پس از پایان تحصیلاتش، او به زنگبار بازمیگردد تا در یک موقعیت کاری در حوزه توسعه مشغول شود. در آنجا، کریم با فوزیا آشنا میشود – که زمان کودک ضعیف و مبتلا به صرع بود . او حالا یک زن جوان با اعتماد به نفس است که در حال یادگیری شغل معلمی است. این دو شخصیت قرار است داستانی عاشقانه را روایت کنند.
در طول سال دوم دانشگاه کریم، بادار 13 ساله توسط پدرخوانده و مادرخواندهاش به عنوان خدمتکار به خانهی خانوادهی عثمانها فرستاده میشود («دیگر هیچ مدرسهای برای او نخواهد بود. پولی نیست»). بادار که دلتنگ خانه است و از ترک شدن توسط خانوادهاش رنج میبرد، به تدریج یاد میگیرد که با زندگی جدیدش سازگار شود. در حالی که رایه، حاجی و کریم با او مهربان هستند، پدر حاجی به نظر میرسد که از او متنفر است. بادار احساس میکند که دشمنی بهطور دقیق معطوف به شخص او نیست، بلکه پدر واقعی او را که یک دردسرساز بیقرار است، هدف قرار داده است. تا چند سال بعد که او به سرقت متهم میشود، خواننده بالاخره به حقیقت در مورد پدر بادار و ارتباط او با خانوادهی عثمان پی میبرد. این افشاگری یک تحول جزئی است که تنها شک بادار را تایید میکند که در واقع چیزی تحقیرآمیز در شرایط او وجود داشته است.
حال کریم که اکنون با فوزیا ازدواج کرده است، از بادار میخواهد که با آنها در زنگبار شروعی دوباره داشته باشد و شغلی برای او در یک هتل بوتیک ترتیب میدهد: حرکتی که بادار را به طرز عمیق و تقریباً وجودی به او مدیون میکند.
ترکیب زیرکانهی گردشگری داوطلبانه و استعمار در آثار قورنه اشارهای است به آسیبهایی که در نام «نیکخواهی» نادیده گرفته میشوند.
بدهی، هم به عنوان یک بار مالی واقعی و هم به عنوان یک قرارداد نمادین رابطهای، یک ویژگی تکراری در نوشتههای قورنه بوده است. در اولین رمان او در سال 1987 خاطرات خروج[4]، حسن عمر فقیر براساس ارثی که به مادرش بدهکار است، خود را به خانهی دایی ثروتمندش در نایروبی دعوت میکند. در کنار دریا، دو مهاجر زنگباری به شهری در ساحل انگلیس میروند، سالها پس از اینکه یک وام نافرجام باعث میشود یکی از آنها خانهی خانوادگیاش را به دیگری از دست بدهد. بهشت[5]، که برای جایزهی بوکر نامزد شد، داستان جستجوی آزادی یوسف جوان را روایت میکند که توسط والدینش به یک تاجر عاج فروخته شده است. این داستان در تانزانیای فعلی اتفاق میافتد، در زمانی که در آستانهی استعمار آلمان در اوایل قرن بیستم بود.
سرقت با این کتابها در تعامل است، با موتیف بدهی که تفکرات وسیعتری را شکل میدهد: در مورد مهماننوازی، خودمختاری و بردگی، همچنین تمایز دقیق میان تعهد و سخاوت. برای قورنه، اصل ثبت سوابق زیربنای یک دفتر کل نیز یکی از مواردی است که تبادلات انسانی را بهطور گستردهتری متحول میکند و حتی بیگناهترین اوراق قرضه را نیز فاسد میکند. با پیشرفت داستان، کریم بهطور فزایندهای بادار را آزار داده و بر او تسلط مییابد و سپس خواستار قدردانی، احترام و در نهایت حتی تابعیت و سکوت او میشود، به این باور که بدون کمک او، بادار 'به نوعی یک جنایتکار میشد و در خیابانها زندگی میکرد'.
یک سوم آخر کتاب، جذابترین بخش آن است. بداخلاقی کریم با بادار تأثیری منفی بر دوستی آنها میگذارد، در حالی که رابطهاش با فوزیا با آمدن یک کودک سختگیر و رفتار سلطهجویانهی کریم پیچیدهتر میشود. در همین حال، جزیره در حال تغییرات عمیقی است. قوانین ارز تغییر کرده است. هتلهای بیشتری در سواحل پراکنده شدهاند؛ خانههایی که روزگاری متعلق به سلطانهای عثمانی و ساختمانهای متعلق به هندیها بودند و در میانهی مهاجرت پس از استقلال رها شده بودند، به پناهگاههای میراثی تبدیل شدهاند، در حالی که ساختمانهای قدیمی، که اکنون در دست سرمایهگذاران خارجی هستند، 'خیالات زرین از لوکس شرقی' شدهاند. در همهجا، گردشگران اروپایی که نه سواحیلی[6] بلد بودند و نه توجه زیادی به اهالی محلی داشتند، با شدت عبوسانهای به لذتهای خود میپرداختند.
همین وضعیت برای کارگران کمکرسان اتحادیهی اروپا که بادار با آنها روبهرو میشود، یعنی گردشگران داوطلب، کسانی که تمام این مسیر را برای انجام کارهای خوبش آمدهاند، همراه است. غافل از اینکه این سفر با تحقیر، روحیهی بد و یک نوع ماجراجویی بیاحساس همراه است. ترکیب زیرکانهی قورنه از گردشگری داوطلبانه و کارهای استعماری، همانطور که وقتی بادار در مورد نوع کاری که یکی از مهمانان هتل، مدیر یک برنامهی تبادل کمکهای بینالمللی، در صورت حضور در دوران خوب و قدیم امپراتوری انجام میداد فکر میکند، به آسیبهایی اشاره دارد که تحت عنوان نیکخواهی نادیده گرفته میشوند. ایدهی بخشندگی مسموم دوباره وقتی مطرح میشود که کریم با یک داوطلب بریتانیایی که یک مهندس نرمافزار است و قصد دارد روابط محلی برقرار کند، درگیر میشود. «آیا شخص زیبایی مانند او قواعد خودش را میسازد، و مسئولیتها و وظایف را نادیده میگیرد؟» بادار تعجب میکند. «یا آمدن به جایی مانند آن باعث شد او احساس کند که حق دارد خود را خوشحال کند چون در نهایت اوست که اهمیت دارد؟»
سرقت اثری قوی، تاثیرگذار و تحریکآمیز است و افزودهای ضروری به آثار برجستهی قورنه محسوب میشود؛ رمانی که در غم و اندوه و از دست دادن غوطهور است اما در نهایت از ناامیدی امتناع میکند.
منبع: guardian
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Abdulrazak Gurnah
[2]- The Zanzibar revolution: انقلاب زنگبار در 12 ژانویه 1964 آغاز شد و منجر به سرنگونی سلطان زنگبار جمشید بن عبدالله و دولت عمدتاً عرب او توسط اکثریت جمعیت سیاهپوست آفریقایی جزیره شد. زنگبار یک ایالت از لحاظ قومیتی متنوع بود که از تعدادی جزیره در سواحل شرقی تانگانیکا تشکیل شده بود. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[3]- By the Sea
[4]- Memory of Departure
[5]- Paradise
[6]- Kiswahili: سواحیلی که با نام محلی کیسوآلی نیز شناخته می شود، یک زبان بانتو است که در اصل توسط مردم سواحیلی صحبت میشود که عمدتاً در تانزانیا، کنیا و موزامبیک زندگی میکنند. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.