«بعدها که فیلم پییروی دیوانه[1] را دیدم، آنهم چندینبار، نظرم نسبت به این آدم خیلی عوض شد. زیبایی تراژیک این فیلم دگرگونم کرده بود. تمایلی به دیدن فیلمهای قدیمیاش نداشتم، بیصبرانه منتظر فیلم بعدیاش بودم.
فیلم مذکر/مؤنث[2] برانگیختهام کرد. و من این فیلم را، بهطرزی کاملاً دور از عقل، نوعی پیام تلقی کردم، خطاب به من.»[3]
در یکی از روزهای ماه ژوئن 1966، آن ویازمسکی، بازیگر و نویسندهی فرانسوی، نامهی کوتاهی به ژان لوک گدار مینویسد و به دفتر مجلهی کایه دو سینما[4]، کوچه کلمان مارو، شماره 5، ناحیه هشتم پاریس میفرستد. بازیگر فیلم ناگهان بالتازار[5] در این نامه، آخرین فیلم گدار (مذکر/مؤنث) را تحسین میکند. کتاب ایام آموختن روایت آشنایی ویازمسکی و گدار است، آن هم در روزهای پر التهاب مِی 68 فرانسه و در گیر و دار ساختِ فیلم چینی[6]. ویازمسکی در این کتاب از روزهای تحصیلش در رشتهی فلسفه در دانشگاه نانتر مینویسد و روزهایی که با ژانلوک گدار میگذرانده؛ از تب و تاب گدار در آن روزها برای ساختن فیلم چینی و نمایش آن در چین؛ از سختیهای ایام فیلمبرداری و از لذت همنشینی با ژانپیر لئو، فرانسوآ تروفو، رائول کوتار، برناردو برتولوچی، ژن مورو و دیگرانی که نامهایشان آن روزها بر سر زبانها بود.
در این میان ارتباط ویازمسکی با خانوادهاش نیز مدام در نوسان است؛ مادرش که نخست ارتباط او با گدار را نمیپذیرد و شماتتش میکند؛ پدربزرگش، فرانسوا موریاک، نویسنده و شاعر شهیر فرانسوی که در ابتدا به تصمیم آن مبنی بر تحصیل در رشتهی فلسفه واکنشی تند نشان میدهد؛ دور ماندنِ او از خانواده در طی ایام فیلمبرداری فیلمِ چینی و...
ویازمسکی روزهای اول فیلمبرداری را با احساسی از غریبه بودن پشت سر میگذارد. اما آن روزها را پشت سر میگذارد، آن هم با قدم گذشتن به آپارتمانی که قرار بود بعد از ماجرای فیلم خانهی مشترک او و گدار باشد: اتاقی سفید، با پردهها و موکت کف اتاق و در ورودی و تختخواب بزرگ همه در مایهی آبی ولی در طیفهای مختلف؛ یک میزِ گرد کوچک، با چراغ مطالعهای خوشرنگ؛ روکش مخمل قرمزِ نیمکتها؛ فضای کلی آبی-سفید-قرمز و روی دیوار انتهایی جملهای با خط سیاه از مائو: «ایدههای مبهم را با ایدههای روشن بسنجید.» خانهشان آن روزها برای فیلمبرداری فیلمِ چینی آماده شده بود و قرار بود روزهایی شلوغی را پشت سر بگذارد. فیلمی که روزهای نخستین اکرانش، به همان اندازهی روزهای فیلمبرداری، پر از فشار و تنشهای عصبی بود. فیلمی که باید رنگی ساخته شود چرا که «مگر میشود کتاب سرخ مائو را، در فیلم، سیاه و سفید نشان داد؟ خیلی بیمعنی میشود! قرمزِ درخشان جلد کتاب فینفسه گویای انقلاب بزرگ فرهنگی است.»[7]
ایام آموختن تنها به گزارشی روزانه محدود نمیشود. پرداختِ ذهنی روایت و آمیختنِ بیان آن به کلمات و تصاویر اجازه میدهد تا زندگی فردی و حیاتِ اجتماعی افرادی که در کتاب حاضرند، تماما بازتاب داده شود و در این بین، رابطهی تنگاتنگ بین زندگی خصوصی و آفرینش هنری مطرح میشود. آن روزها مدام در سینماها میگذشت، یا بر سر صحنهی فیلمبرداری و یا در میان جمعی از مارکسیست-لنینیستهای جوان با ایدههایی پر شور که آن روزها حسابی شلوغ کرده بودند: «در این فرانسهی فرتوتِ خوابآلود، خوشبختانه هنوز کسانی پیدا میشوند که سر به شورش بردارند!»[8]
کتاب ایام آموختن بخشی از زندگینامه آن ویازمسکی، یک رمان دلپذیر است که درباره دوران جوانی خود نوشته است؛ هنگامی که با ژان لوک گدار بازیگر و کارگردان سینما آشنا شده و عشق آنها متولد میشود. ویازمسکی با سبکی ساده و خطی از دشواریها و تزلزل این عشق، میل به بازیگر شدن و امتناع از تحصیل فلسفه در دانشگاه میگوید. ایام خواندن فراز و فرود یک رابطه است. رابطهای عمیق و پراز دلهرهی گسست. او به تدریج ما را با شخصیتهای مختلفی آشنا میکند که در زندگیش حضوری پر رنگ داشتهاند: پدربزرگش فرانسوا، تحسین ژان پل سارتر، دوستی با فیلسوف فرانسیس جینسن و ...
[1]Pierrot le Fou 1965
[2]Masculin Féminin 1966
[3]ایام آموختن، آن ویازمسکی، ترجمه قاسم روبین، نشر مرکز
[4]Cahiers Du Cinema
[5]Au Hasard Balthazar 1966
[6]La Chinoise 1967
[7]ایام آموختن، آن ویازمسکی، ترجمه قاسم روبین، نشر مرکز
[8]همان
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.