صحنه خالی است. چهار نفر با چهار رنگ به روی صحنه هستند. هیچ مکان و زمانی تعریف نشده است؛ یا شاید تمام مکانها و زمانها باهم در یکجا گردآمدهاند؟ چهار نفر هیچ نام و نشانی بهجز رنگ خود ندارند؛ پس نامشان سرخ و سبز و زرد و سیاه است. ناگهان از چیزی نامعلوم و مبهم احساس خطر میکنند؛ پس تصمیم میگیرند مترسکی بسازند تا آنها را در برابر خطر احتمالی محافظت کند. آنها مترسک را کاملاً مجهز میکنند و پس از اتمام فرآیند ساختن، مترسک جان میگیرد و لب به سخن گفتن میگشاید. رنگها شروع به جشن و پایکوبی برای این دستاورد بزرگ خود میکنند اما غافل از آنکه مترسک رفتهرفته اوضاع را تحت کنترل خودش درمیآورد و حکومت خودکامهای را تاسیس میکند.
چهار صندوق[1] و[2] مضحکه[3]ای در دو مجلس است. چهار رنگ نشان دادهشده هرکدام نمادی از یک طبقهی اجتماعی هستند. زرد، نمایندهی قشر روشنفکر؛ قرمز، نمایندهی قشر بازاری؛ سبز، نمایندهی قشر سنتی-مذهبی و سیاه، نمایندهی تودهی مردم و خصوصاً طبقهی کارگر است. رنگها هرکدام با دلمشغولیها و نگرانیهای مختلفی باهم متحد میشوند تا در برابر خطرات احتمالی کاری کنند. درواقع این اتحاد و همآمیزی رنگهای مختلف است که مترسک را خلق میکند؛ اما ورقها برمیگردد و مترسک آنها را زیر سلطهی خود میآورد. مهمترین ابزار مترسک برای کنترل آنها تفرقهاندازی است. این اتحاد رنگها بود که مترسک را نتیجه داد و اتحاد دوبارهی آنها میتواند مترسک را از پای درآورد. به همین دلیل مهم است که مترسک اجازهی اتحاد دوباره به آنها ندهد. ابزارش برای هرکدام از رنگها خاص خود اوست؛ مثلاً قرمز(بازاری) را با تهدید مصادرهی اموالش خاموش میکند. ظریفترین حیلهی مترسک برای زرد کاربرد دارد جایی که به او آزادی بیان میدهد و به او میگوید که میتواند مخالفت خود را آزادانه بیان کند:
مترسک بهت اجازه میدم که با من مخالفت کنی، این کار غرور منو راضی میکنه.
زرد چی به هم میبافی؟
مترسک هیچ فکرشو کردی؟ تو با مخالفتت منو ترسناکتر از اونچه هستم نشون میدی. این خودش خیلی خوبه؛ من بزرگتر و بزرگتر میشم و شما کوچکتر و کوچکتر. هه، اینطوری دیگه کسی جرئت نمیکنه با من در بیفته.
(بیضایی 1386:35)
درواقع مترسک، زرد(روشنفکر) را در برزخی قرار میدهد؛ اگر از مترسک انتقاد نکند از آرمانهای خودش کوتاه آمده و اگر انتقاد بکند هم باعث پیروزی او میشود. در میان همین جروبحثهای زرد و مترسک دیگران وارد میشوند و گمان میکنند که زرد یکی از زیردستان مترسک است؛ پس با او دشمن میشوند و اتحادشان به هم میخورد. پس مترسک به آنها فرمان ساخت صندوقی میدهد برای زندانی کردن خودشان در آن.
در مجلس دوم؛ زمان و مکان نمایشنامه تغییر میکند. گویی مدتهاست که از زمان حکومت مترسک گذشته است. تنها او و چهار صندوق دیده میشود. هانا آرنت[4] میگوید ما در جهان برساختهی خود زندگی میکنیم. در اینجا وضعیت اجتماع رنگها به همین شکل است؛ خودشان مترسک و صندوقها را ساختند و خودشان منجر به قدرتگیری و خودکامگی مترسک شدند. مترسک، یکبهیک صندوقها را فرامیخواند و رنگها به ترتیب بالا میآیند و گزارشی از وضعیت درون صندوق خود میدهند؛ گزارشهایی سراسر خوبی و خوشی.
پسازآن مترسک میرود و رنگها یکبهیک از صندوق بیرون میآیند و دیگر آنقدر زمان گذشته که حتی یکدیگر را به خاطر نمیآورند؛ در اینجا زمان نمایش به درازای سالها کِش میآید:
سبز عجیب است آقا؛ مثلاینکه من قبلاً هم این وجود محترمو دیده بودم.
زرد (فکری) ممکنه
سبز اما کجا؟
زرد همهجا ممکنه؛ شاید سر یه چهارراه.
سبز (میخندد) بله، شاید به هم تنه زدیم.
زرد (میخندد) شایدم توی تظاهرات! سالها پیش.
سبز (میخندد) ممکنه، ممکنه. (مکث) ولی از اون روز تابهحال ما کجا بودیم، چه میکردیم؟
زرد توی همین فکرم. شاید خواب بودیم.
سبز (با هیجان) تعبیر جالبی است؛ یک خواب اجباری!
زرد (با هیجان) در تمام طول یک شب.
سبز (با هیجان) درسته. متأسفانه درسته.
زرد (میماند) ولی، طول شب چقدر بود؟
سبز (گنگ)نمیدونم. من خواب بودم.
(بیضایی 1386:57)
دوباره تصمیم به اتحاد میگیرند و برای از پای درآوردن مترسک طرح و نقشه میریزند؛ این بار برای اینکه اتحادشان تضمین شود تصمیم میگیرند صندوقهایشان را بشکنند؛ اما تنها سیاه صندوقش را میشکند و بقیه ترس مانعشان میشود و به درون صندوقهایشان بازمیگردند. در این میان سیاه، قربانی ترس دیگران میشود. خروسخوانِ فردا بازهم مترسک بازمیگردد و همهچیز به حالت خفقان قبلی برمیگردد.
ما لُعْبَتِکانیم[5] و فلک لُعبَتباز از روی حقیقتی نه از روی مَجاز
یکچند درین بساط بازی کردیم رفتیم به صندوقِ عدم یکیک باز![6]
چهار صندوق یکی از نمایشنامه های بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان شهیر ایرانی است که در سال 1346 نوشته شده است. دو نمایشنامه ی دیگر این نویسنده با عناوین “افرا یا روز میگذرد” و “مجلس ضربت زدن” را می توانید از آوانگارد خریداری نمایید .
چهار صندوق
[1] چهار صندوق؛ بهرام بیضایی؛ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان؛ تهران؛ 1386
[2] تاریخ اصلی نگارش اثر، سال 1346 است؛ که در زمان حکومت شاهنشاهی درگیر مسائل مربوط به سانسور شد و پسازآن نیز مدتزمان زیادی چاپ آن به تعویق افتاد.
[3] بورلسک یا مضحکه؛ نوعی سرگرمی تئاتریمضحک و طنزآمیز که معمولاً بر تقلید یا ادای کسی را درآوردن مبتنی است. این شیوه، گاهی شکل اغراقشدهی گروتِسک(متناقض نمایی) است.
[4]هانا آرِنْت، فیلسوف و تاریخنگار زن آلمانی بود که تباری یهودی داشت. هانا آرنت یکی از مهمترین متفکرانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهی بیستم میلادی بر جای گذاشت.
[5] لُعبت در اینجا به معنای عروسک است.
[6] نوعی نمایش عروسکی قدیمی ایرانی بوده که عروسکها از طریق صندوق به داخل صحنه آورده میشدند و عروسکگردان بهنوبت آنها را از صندوق بیرون آورده و بازیشان میداده است؛ پس از پایان نمایش دوباره عروسکها به صندوق خویش بازگردانده میشدند. (نقل به مضمون از کتاب نمایش در ایران نوشتهی بهرام بیضایی)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.