غلامحسین ساعدی یکی از اثرگذارترین و برجستهترین نویسندگانی بود که در دههی 30 و 40 به نوشتن داستان و نمایشنامه روی آورد. او فضای جامعهی عصر خود را بهخوبی میشناخت و میکوشید تصاویری واقعی از آن دوران به خوانندگان خود ارائه دهد. گوهر مراد هرگز نسبت به فقر فرهنگی مردم بیتوجه نبود و همواره سعی میکرد مخاطبانش را از چاه عمیق جهل، خرافه، بیخبری و... بیرون بکشد.
افراد زیادی هستند که در یک رشتهی خاص تحصیل میکنند و بعد از اتمام درسشان در رشتهای دیگر، مشغول به کار میشوند. در بین اهالی ادبیات، نمونههای زیادی وجود دارد که شاعر یا نویسندهای در ابتدا به شغل دیگری مشغول بودهاند و بعد از مدتی وارد حوزهی ادبیات شدهاند و یا در کنار کار اصلی خود، نویسندگی و شاعری را هم بهصورت جدی دنبال کردهاند؛ برای مثال آنتوان دوسنت اگزوپری خلبان بود، فئودور داستایوفسکی در رشتهی مهندسی فعالیت میکرد و هرمان هسه در یک کتاب فروشی مشغول به کار بود. در بین شاعران و نویسندگان ایرانی هم افرادی هستند که ابتدا شغل دیگری داشتهاند. غلامحسین ساعدی یکی از نویسندگان مشهوری است که هم در کار طبابت و هم در نویسندگی، فعالیتهایی گسترده داشت و در هر دو موقیعت شغلی خود خوش درخشید.
غلامحسین ساعدی که بود؟
غلامحسین ساعدی با نام هنری گوهر مراد در 24 دی 1314 در شهر زیبای تبریز متولد شد. با اینکه پدرش کارمند دولت بود و مادرش خیاطی میکرد، وضع اقتصادی خانوادهی ساعدی در سطحی متوسط قرار داشت. البته مشکلات مالی هیچگاه باعث نشد غلامحسین از کسب علم و دانش عقب بماند. او در سال 1327 گواهینامهی پایان سال ششم تحصیلی خود را از مدرسه دریافت کرد و بعد به دبیرستان رفت و اولین نوشتههایش در همان دوران در یک هفتهنامهی دانشآموزی به چاپ رسید.
نوجوانی ساعدی با ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد همزمان بود که باعث علاقهمندی او به سیاست شد. او در دورهی دبیرستان به عضویت فرقهی دموکرات آذربایجان درآمد و مسئولیت پخش روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را بر عهده گرفت. وی در همین بازهی زمانی بارها دستگیر شد و به زندان افتاد. ساعدی بعد از تمام شدن دورهی دبیرستان و کسب دیپلم تجربی، به دانشگاه تبریز رفت و در رشتهی پزشکی تحصیلات آکادمیک خود را آغاز کرد. او در زمان دانشجویی، داستانها و نمایشنامههای متعددی مانند نمایشنامه کلاته گل، داستان شکایت، داستان غیوران شب، داستان شبنشینی باشکوه و... را نوشت و منتشر کرد. ساعدی بعد از پایان دوران دانشجویی به سربازی رفت و توانست با اهالی ادبیات ارتباط صمیمانهای برقرار کند.
او برای گرفتن تخصص به سراغ رشته روانپزشکی رفت. در سال 1341 به تهران آمد و برای مدتی در بیمارستان روزبه مشغول به کار شد و بعد به کمک برادرش مطبی در خیابان دلگشا تاسیس کرد. با آمدن به تهران، سرنوشت ساعدی برای همیشه تغییر کرد. در سالهای 1340 تا 1350، نمایشنامههای متعددی از وی منتشر شد و همین مسئله باعث شد تا سهم بهسزایی در تئاتر ایران داشته باشد و با افراد مشهوری مانند بهرام بیضایی و اکبر رادی همکاری کند. ساعدی به همراه جلال آلاحمد، بهآذین، شاملو و... یکی از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران بود.
در زمان پهلوی دوم، ساواک او را برای تکنگاریهای شهرکهای نوبنیاد دستگیر کرد. او به مدت یک سال در زندانهای قزلقلعه و اوین اسیر بود و کتابهای گور و گهواره، عافیتگاه و کلاته نان یادگار آن روزهای تلخ است. این نویسنده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای همیشه از ایران خارج شد و به پاریس رفت؛ اما هیچگاه به دوری از وطن عادت نکرد. غم غربت و فکر و خیال، خیلی زود او را از پا درآورد. ساعدی در 2 آذر 1364 در پاریس چشم از جهان فروبست و در کنار افرادی همچون صادق هدایت، اسلام کاظمیه، رضا دانشور و... در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
عشقی بدون وصال
ساعدی در همان اوایل دوران جوانی عشقی پرشور را تجربه میکند. عشقی که هیچگاه به وصال منجر نمیشود. گوهر مراد به طاهره کوزهگرانی علاقهمند میشود؛ اما به سبب تفاوت سطح طبقاتی خانوادهها و اختلاف در عقاید و نظرات سیاسی، این عشق برای همیشه در دل عاشق و معشوق مخفی باقی میماند. او در آن زمان نامههای متعددی برای طاهره نوشته بود که سالها بعد از مرگ طاهره کوزهگرانی، در قالب کتابی به نام طاهره، طاهره عزیزم به همت نشر مشکی منتشر شد. نامهها از سال 1332 تا 1345 نوشته شدهاند و دربردارندهی احساسات پرشور ساعدی هستند. مخاطبان با خواندن این نامهها با عقاید خاص این عاشق پرمهر، مشکلات شخصی و خاطرات روزمرهاش آشنایی پیدا میکنند.
نکاتی در مورد نوشتههای ساعدی
بیشتر کتابهای ساعدی در قالب رئالیسم نوشته شدهاند. او داستانهایش را از دل زندگی روزمرهی مردم کوچه و بازار بیرون میکشد و همین مسئله باعث میشود تا مخاطب با داستانها احساس راحتی و نزدیکی زیادی داشته باشد. وی برای جلوگیری از سانسور و توقیف آثارش، در بسیاری از کتابها به زبان کنایه سخن گفته و با استفاده از نماد، منظور خود را به مخاطبان رسانده است.
در داستانهای سادهی ساعدی یک دنیا درس برای خوانندگان نهفته است زیرا او فقط به دنبال قصه گفتن نیست و هدف والاتری را دنبال میکند. ساعدی از داستانهای خود برای آگاهی مردم استفاده میکند و میخواهد حقیقت جامعه و واقعیتهای زندگی را به آنها نشان دهد. درونمایهی کتابهای ساعدی موضوعات سیاسی و اجتماعی وقت را در برمیگیرد و برای خواندن آثار او باید تا حدودی از تاریخ آن روزگار اطلاع و آگاهی داشت. او در کتابهایش مفاهیمی همچون وهم، وحشت، فقر، خرافات، جهل و... را مورد بررسی قرار میدهد و با رویکردی روانکاوانه به این مسائل نگاه میکند.
گوهر مراد به شدت از عنصر طبیعت در آثار خود استفاده میکند، از مایههای غنی اقلیمی الهام میگیرد و تصاویری جذاب و باورنکردنی خلق مینماید. به جرأت میتوان گفت ساعدی پیشرو ادبیات روستایی و اقلیمی در دورهی معاصر به شمار میآید.
او تخیلی قوی داشت و ذهنش بهآسانی در دنیای خیال به پرواز در میآمد. بنابراین ایدهی کتابها و نمایشنامههایش همواره جدید بوده و مخاطب را بر سر جای خود میخکوب میکند. تجربههای زیستهی گوهر مراد در بسیاری از مواقع به کمک او میآمدند. او از تجربهی زندان و اسارت، عشقی نافرجام، خواندن پزشکی، کار کردن در بیمارستان اعصاب و روان و... در بسیاری از کتابهایش استفاده کرده و فضاهایی حیرتآور، مرموز و شگفتانگیز خلق کرده است.
ساعدی در نوشتن دیالوگ بینظیر است و دیالوگها در کتابها و نوشتههایش نقشی اساسی ایفا میکنند استفاده از لغات عامیانه، کلمات محاورهای، اصطلاحات قدیمی، بهره بردن از سادهنویسی و... باعث جذابتر شدن دیالوگنویسیهای این نویسنده شدهاند.
فیلمهایی با اقتباس از داستانهای غلامحسین ساعدی
علاوه بر اینکه خود ساعدی فیلمنامههای زیادی نظیر ما نمیشنویم، فصل گستاخی، عافیتگاه و... نوشته است، تعدادی از داستانهای او باعث ساخت آثاری سینمایی شدهاند. گاو اثر داریوش مهرجویی که یکی از موفقترین فیلمهای کارنامهی اوست، از داستان چهارم کتاب عزادارن بیل اقتباس شده است. او فیلم دایره مینا را نیز با نگاهی به داستان آشغالدونی از مجموعه گور و گهواره ساخته است. ناصر تقوایی از دیگر کارگردانهایی است که به آثار ساعدی توجه ویژهای داشته است. او فیلم آرامش در حضور دیگران خود را بر اساس داستانی از مجموعه واهمههای بینام و نشان این نویسنده ساخته است.
«طرفهای غروب ننه فاطمه روی بام نشسته بود و سیاهی بزرگی را که از سید آباد میآمد تماشا میکرد. ننه فاطمه فکر میکرد که لابد باز در سیدآباد یکی مرده و سیدآبادیها با گاری مشدی رقیه میروند حاجی آخوند را از «جامیشان» برای نماز به آبادیشان ببرند. اما سیاهی هر چه نزدیک میشد بزرگتر و پهنتر میشد. کنار تپهی «نبی آقا» که رسید، ننه فاطمه باد سیاه و چرکی را دید که چیز سفیدی را با خود میآورد. دوان دوان روی بام مشدی صفر رفت، سرش را از سوراخ بام برد تو و با صدای بلند زن مشدی صفر را صدا کرد: "ننه خانوم، ننه خانوم! بیا بالا ببین این دیگه چیه که میآد طرف بَيَل؟"
روی بام خودشان برگشت. پاهایش را از سوراخ آویزان کرد تو و دستهایش را گرفت به لبهی سوراخ و با وحشت به سیاهی خیره شد.»[1]
«دمدمههای ظهر بود که به مریضخونه رسیدیم. درو بسته بودند و عدهای از زن و مرد، پشت نردهها التماس میکردند و دربان کلاهشو کشیده بود رو ابروهاش، یک دست به نرده و دست دیگه شو زده بود به کمر. ما که رسیدیم داشت به اونایی که پشت نردهها بودند، بدو بیراه میگفت. بابام تا رسید شروع کرد به ناله: "ای آقا، ابوالفضل العباس پشت و پناهت باشه، به درد من برس که دارم از پا در میام."»[2]
فعالیتهای ادبی ساعدی
گذشته از فیلمنامههای متعدد، غلامحسین ساعدی در قالبهای نمایشنامه، داستان کوتاه، رمان، ترجمه و تکنگاری هم هنرنمایی کرده است. دیکته، بهترین بابای دنیا، پروار بندان، آی بیکلاه، آی باکلاه، مار در معبد، جانشین و... از جمله نمایشنامههای معروف ساعدی و عزاداران بیل، ترس و لرز، دندیل و... نمونهای از داستانها و تاتار خندان، غریبه در شهر، توپ و... نمونهی رمانهای او هستند. او در حوزهی ترجمه با محمدنقی براهنی همکاری داشته است و آثاری مانند آمریکا آمریکا و شناخت خویش از ترجمههای ساعدی محسوب میشوند. ایلخچی، خیاو و اهل هوا هم نمونههای موفق تکنگاری گوهر مراد هستند. ساعدی در حوزهی مطبوعات هم فعالیت داشته است. در ابتدا داستانهای او در مجلهی سخن به چاپ میرسید و بعد از مدتی این نویسنده سردبیری مجلههای انتقاد کتاب و الفبا را بر عهده گرفت.
کتاب تاتار خندان
این رمان در سال 1353 نوشته شده و داستان پزشکی به نام رضا است که بعد از شکست در ماجرایی عشقی و خسته شدن از زندگی در دنیایی مدرن، برای گذراندن دوران طرح تحصیلی خود به روستایی به نام تاتار میرود. این پزشک جوان در روستا متوجه میشود که تاتار به دو بخش خندان و گریان تقسیم میشود و او قسمت خندان را برای زندگی انتخاب میکند و در آنجا مستقر میشود.
«حالا دیگر حسابی جا افتادهام، هم خودم و هم زندگیام. از درکه وارد میشوی، همه چیز سر جای خود قرار گرفته، گوشهای بیجهت خالی نیست و گوشهی دیگر بیعلت انباشته از خرت و پرت و وسایل بی مصرف یا با مصرف. رجب توی باغچه مقدار زیادی سبزی خوردن کاشته و قرار شده که بعدها چند درخت خوب میوه بکارد و یک بید مجنون جلو پنجرهی اتاق من. انجمن اهالی ده، چهار تا نیمکت برای راهرو فرستادهاند که مریضها سرپا نایستند.»[3]
نوع روابط رضا و روستاییان و ارتباط بین افراد مختلف در تاتارخندان، باعث اتفاقات متعددی میشود و این ماجراها داستان اصلی کتاب را میسازند. ساعدی در این رمان به نقد عقاید خرافی و باورهای غلط پرداخته است، توانسته با جهل و خرافات مبارزه کند و فقر و نکبت آن روزگار را به تصویر بکشد.
کتاب مار در معبد
ساعدی این نمایشنامهی چهارپردهای را در سال 1352 نوشت و سعی کرد صدای مردم ساده و فرودستی که در جامعهای مستبد زندگی میکنند را به گوش مخاطبان برساند. این کتاب داستان مردمی را روایت میکند که فریبِ فردی سوداگر را خورده و تمام مال و سرمایهی خود را بهراحتی از دست دادهاند. آنها برای اجرای عدالت نزد حاکم شهر میروند؛، اما این دادخواهی نتیجهی چندانی ندارد و فقط وعده و وعید میشنوند. افراد فاسد در این نمایش مدام بیشتر میشوند و با یکدیگر همکاری میکنند تا به سود بیشتری برسند و مردم طمعکار این داستان، بدون لحظهای فکر و دوراندیشی، بهصورت مداوم فریب میخورند. ساعدی در این نمایشنامه بهصورت نمادین به احوالات مردم در روزگار خویش اشاره میکند و فساد در طبقات مختلف حکومت، و ظلم و استبداد حاکمان و خفقان موجود در جامعه را به مخاطب خود نشان میدهد.
کتاب آی بیکلاه، آی باکلاه
گوهر مراد در این نمایش دوپردهای به سراغ داستانی نمادین میرود. داستان در محلهای قدیمی و در دل یک خانهی مخروبه اتفاق میافتد. پیرمردی متوجه رفتوآمدهای مرموز شخصی به خانهی قدیمی میشود و مردم را از حضور دزد در این خانه مطلع میسازد. در همسایگی خانهی قدیمی، مردی زندگی میکند که از قضا در آن شب مست و لایعقل، بر روی بالکن خانه ایستاده و با اطلاعات غلطی که به مردم میدهد، آنها را از دزد به شدت میترساند. ترس و اضطراب شخصیتهای داستان بهطورکامل در طول نمایش احساس میشود و برای خواننده حس تعلیق را به دنبال دارد. در نهایت پیرزنی خمیده از خانه بیرون میآید و همه متوجه دروغگویی مرد مست میشوند.
در پردهی دوم همین اتفاقات تکرار میشود. این بار دزد واقعا در خانهی قدیمی مخفی شده است. مرد روی بالکن از خصوصیات دزدان و تعدادشان برای مردم صحبت میکند؛ اما دیگر کسی به حرف او توجه نمیکند و همه به خانه میروند و میخوابند. این بیتوجهی باعث میشود دزد خیلی راحت به خانهها حمله کرده و همه چیز را غارت کند. این نمایش در سال 1346 نوشته شده است و درونمایهای سیاسی دارد. آی بیکلاه و آی باکلاه در واقع انگلیس و آمریکا هستند و ساعدی سعی دارد با این نمایش از اهمیت استقلالطلبی و حضور روشنفکران اهل عمل در جامعه سخن بگوید و به نقد تفکرات خرافی و عامیانه بپردازد.
کتاب شبنشینی باشکوه
کتاب شبنشینی باشکوه مجموعهای خواندنی با 12 داستان کوتاه به نامهای «شبنشینی باشکوه»، «چتر»، «خوابهای پدرم»، «ظهر که شد» و... است. ساعدی در این کتاب به زندگی کارمندی توجه خاصی دارد و ملال کارمندان، اضطراب مداوم آنها، دنیای یکنواختشان، سیستمهای معیوب اداری و... را در معرض دید خوانندگان قرار میدهد. او سعی دارد با نشان دادن نمادهایی مانند نور کم، مکانهایی بسته، فضاهایی تاریک و... روزگار مردم ایران بعد از کودتای 28 مرداد را به تصویر بکشد و با استفاده از عناصر خیالی مانند شبح و روح، ترس و وحشت را به دل خوانندگان بیندازد.
منابع:
1: ساعدی، غلامحسین، عزاداران بیل، تهران، نگاه، 1386
2: ساعدی، غلامحسین، آشغالدونی، تهران، نگاه، 1397
3: ساعدی، غلامحسین، تاتار خندان، تهران، نگاه، 1386
[1]- ساعدی، 1386: 53
[2]- ساعدی، 1397: 25
[3]- ساعدی، 1386: 157_158
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.