معمولا بسیاری از نویسندگان بزرگ، اثری را در ارتباط با زندگی خود به نگارش در میآورند که برای بسیاری از خوانندگان جذاب است. زندگی من پیوند زندگی چخوف با مشکلات سیاسی – اجتماعی جامعه روسیه است. آنتوان چخوف یکی از بزرگترین نویسندگان روسیه و جهان است که آثار بسیار زیادی چون مرغ دریایی، باغ آلبالو، عروسی، ایوانف، سه خواهر و غیره را خلق کرده است. سبک نویسندگی چخوف ایجازگویی است و با این روش بیش از 700 اثر ادبی از خود به جای گذشته است.
کتاب زندگی من ماجرای یک عصیان است. عصیانی که به شکلهای مختلف در زندگی بزرگان و اهل قلم وجود دارد و آنها از این تنگنا فراتر میروند و راهی را ادامه میدهند که آرمان بزرگی در آن نهفته است. شخصیت اول این داستان میخائیل است. پدر او یک معمار بزرگ و دارای شهرت بسیار است که تلاش میکند تا فرزندش را به راهی دعوت کند که آبا و اجداد او داشتهاند.
کودکی میخائل هم برای پدرش همواره دردسر ساز است؛ زیرا او چندان علاقهای به تحصیل ندارد و به شکلهای مختلف از تحصیل میگریزد. پس، دوران تحصیل خود را به اجبار و با تلاش معلم خصوصی به پایان میرساند. همین ویژگی میخائیل تا دوران جوانی هم حفظ شده بود و به هیچ وجه در چارچوبی قرار نمیگیرد که پدرش تعریف کرده بود.
پدر میخائیل با ارتباطاتی که دارد چند شغل مناسب برای پسرش پیدا میکند اما، میخائیل اغلب به دلایل مختلف یا اخراج میشود یا استعفا میدهد. زندگی من نیز با اخراج میخائل از محل کار آغاز میشود. مشاغل او اغلب مناسب هستند؛ اما میخائیل هیچ علاقهای به کارهای مرسوم ندارد و رویای دیگری در سر دارد.
زندگی من ماجرای یک سنت شکنی موفق است. از نظر میخائیل کارهای دفتری و قرار گرفتن در یک نظام بروکراتیک با عقاید او سازگار نیست. علاوه بر این او معتقد است که پشت میز نشستن هیچ موفقیت و سعادتی ندارد.
زندگی من ماجرای یک تحمیل است. پدر میخائیل همواره با تحقیر فرزند خود را سرزنش میکند. بیشتر کارهای او را حقیرانه میداند و نگران آبروی خانوادگی و ادامه راه اجداد خویش است. اما میخائیل فردی سر به هوا است که هیچ علاقهای به توصیههای پدرش ندارد. از نظر او شهرت و اعتباری که پدرش از آن سخن میراند کاذب است و بهتر است که او راه مناسبتری انتخاب کند. گفتگوهای میخائیل و پدرش بیشتر به جدال میانجامد؛ جدالی بی سرانجام.
دعوای میخائیل و پدرش در خانواده همیشگی است. میخائیل درباره این وضعیت به خواهرش میگوید: « فکر میکنی این آدمهای بی رحم، پپه و نادرست شهر بهتر از اون داهاتی های مست و خرافاتی کوریوفکا باشن؟ یا بهتر از حیوونها، حیوونهایی که یک اتفاق زندگی یکنواخت اونها را بهم زده باشه و وحشت زده شده باشند؟» ( چخوف، 1384: 33 )
میخائیل رفاه و آرامشی را پس میزند که در زندگی عادی وجود دارد. او علاقه زیادی به نویسندگی دارد. هر چند مطمئن نیست که استعدادی داشته باشد؛ اما تلاش میکند وقت خود را صرف نویسندگی و کارهای هنری کند. او به شدت به تئاتر علاقمند بود.
در نهایت میخائیل قید ثروت پدر را میزند و به قول خودش از قفس رهایی مییابد و این رهایی آغاز دشواریهای اوست. مدتی مشغول به نقاشی ساختمان میشود که تقریبا نقطه عطفی در زندگی او به حساب میآید.
این کتاب علاوه بر مضامین و درون مایههایی که به آن اشاره شد، به ارزشهای جامعه روسیه نیز حمله میکند و آن را را فاقد هر گونه اصالت و آرمانی میداند. حقیقت، آزادی، هنر، عدالت و اخلاق در این جامعه از بین رفته است. از نظر میخائل عضو چنین اجتماعی بودن به هیچ وجه نیک به حساب نمیآید.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.