صلابت کِلک کاتبان

مروری بر کتاب اسفار کاتبان نوشته‌ی ابوتراب خسروی

میثم غضنفری

سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹

 اسفار کاتبان

اقلیما همیشه همین جاست، میان روایت‌های عهد عتیق از قصه‌های قدیسان و روایت‌هایی نو از عشقی ناممکن و ویرانگر. اقلیمایی که گویی از دل کتاب‌ها بیرون آمده است و سعیدی که بنا به روایت پدرش از کتاب‌های کهن، خودش نیز در اعجاب و شگفت‌انگیزی ماجراهایش دست‌کمی از اقلیما ندارد. سعید مسلمان و اقلیمای یهودی برای انجام یک پروژه‌ی مشترک دانشگاهی با موضوع «نقش قدیسان در ساخت جوامع» با یکدیگر آشنا می‌شوند و پس از آن از راه نگارش و پژوهش تحقیق خود به شناخت عمیق‌تری از کتاب‌ها، جامعه‌ها، سنت‌ها و مهم‌تر از آن خودشان می‌رسند و آرام آرام خود را دلباخته‌ی یکدیگر می‌یابند؛ اما این چیزی نیست که جامعه‌ی یهودیان متعصب بپذیرد زیرا که یهودیان از ازدواج با غیر امت خویش منع شده‌اند. دیگر از این پس خواب نرم و راحت جستجو در کتاب‌ها و تحقیق در ادیان ابراهیمی در چشم جوانان قصه می‌شکند و باید معماهای روایت‌های کهن و معماهای زندگی اقلیما را پیش از رسیدن به پایان حل کرد؛ اما هر چه در داستان بگذرد باز هم اقلیما همین جاست، در کتاب‌های تاریخ منصوری یا عهد عتیق، در گیسوانش که سعید بی‌ملاحظه‌ی او می‌بافدشان و او را به خنده می‌اندازد. اقلیما رازی است که باید آن را چندباره خواند تا فهمید، ابوتراب خسروی او را در گستره‌ی یک متن تاریخی پدید آورده است.

اسفار کاتبان حکایت جدالی تاریخی است میان یک دیدگاه که می‌گوید: «همه چیز در اختیار آسمان است، حتی ترس آسمان و ما ترس مقدس‌مان را با صدا و دست‌هایمان در زمین منتشر می‌کنیم[1].» و دیدگاهی دیگر که در انتها در‌می‌یابد: «برای همین است که در غیاب آن تن خاکی باید تنی زوال‌ناپذیر از جنس کلام برایش نوشت تا همچنان که شیخ یحیی کندری می‌گوید، به هنگام قرائت هر غایب یا که نیامده‌ای که شکل چشمان اقلیما را می‌خواند، آن هوشیاری در مردمکانش مثل آفتاب بدرخشد. تا در مجال بود و نبودِ شکل خاکی تنش، حضور زوال‌ناپذیرش در کلمات سربی حلول کند و آن هوشیاری قرائت شود[2].» و این میان آن‌چه از دست می‌رود اقلیما و عشق به اوست و برجا ماندن سعید با حسرت‌ها و ندامت‌ها و پرسش‌های تاریخی. رمان با روایتی جذاب و ویژه در پی پرداختن بیشتر به روابطی فراتر از آشنایی دو دانشجوست و گاهی حتی چنان از نقل مستقیم داستان ملودرام عشق سعید و اقلیما پرهیز می‌کند و پا در وادی خیال‌پردازی و توصیف‌ صحنه‌هایی شگفت‌انگیز و نامنتظره می‌گذارد که این روایت‌های موازی خواننده را با گیجی و تحیر به دوباره و چندباره خواندن چنین نثر گیرا و نیرومندی وامی‌دارد.

ابوتراب خسروی زاده‌ی یکم فروردین سال 1335 است و به دلیل شغل نظامی پدرش مجبور شده تا کودکی و نوجوانی خود را در شهرهای گوناگون بگذراند، همین امر باعث آشنایی او با هوشنگ گلشیری و آغاز شاگردی او نزد گلشیری است که به قول خودش در تقدیم‌نامه‌ی رمان اسفار کاتبان او نهال نازک دستان کودکی‌اش را با قلم پیوند زده است. او نخستین مجموعه داستان خود به نام هاویه را در سال 1370 چاپ کرد و بعد از آن در سال 1377 دومین مجموعه‌ی داستانی خود را (دیوان سومنات) منتشر کرد و در نهایت اسفار کاتبان را به عنوان اولین رمان خود به خوانندگان عرضه کرد که با استقبال و ستایش جامعه‌ی ادبی روبرو شد. خسروی در کارنامه‌ی خود پس از آن انتشار سه رمان دیگر را ثبت کرد که ملکان عذاب و رود راوی در کنار اسفار کاتبان یک سه‌گانه‌ در کارهای او به شمار می‌آیند. او برنده‌ی جایزه‌های گوناگونی شده است که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به دریافت جایزه‌ی گلشیری اشاره کرد. منتقدان خسروی را غالبا نویسنده‌ای پست‌مدرن دانسته‌اند و بیشتر توجه‌شان در این زمینه نیز به عناصر سوررئال و فانتزی، ایجاد ارتباط بینامتنی و احضار پیاپی نوشته‌های کهن در دل داستان، حضور گاه‌گاه نویسنده در داستان و به رخ کشیدن ساختگی بودن آن و مواردی از این دست بوده است؛ اما جدای از آن که او را نویسنده‌ای پست‌مدرن بدانیم یا نه، مسئله‌ای که کمتر بدان توجه شده و آن را در کارهای این نویسنده‌ی ارزش‌مند زیاد بررسی نکرده‌اند، به کار بردن سبک و شیوه‌ی شرقی و ایرانی در نگارش داستان کوتاه و رمان است که موجب می‌شود از کارهای ابوتراب خسروی علاوه بر لذت داستانی، نثری و ... برای کوشش در ساختن و به کار بستن شیوه‌های نوین در نوشتن رمان، به عنوان فرمی هنری که در غرب پدید آمده، به وجد بیاییم و او را ستایش کنیم.

ابوتراب خسروی

فرمی که خسروی در نوشتن اسفار کاتبان از آن سود جسته در نگاه نخست پیچیده است؛ ولی با پیش رفتن کتاب خواننده به آن عادت می‌کند: نقل و خواندن پاره‌هایی از کتاب‌ها و نامه‌هایی دیگر توسط سعید و اقلیما، پاره‌هایی که خود روایت‌هایی پیچیده‌تر و هولناک‌ترند. خواننده‌ی ایرانی با این شیوه‌ی داستان‌گویی و روایت تا حدی آشناست، زیرا هر کدام‌مان از پرده‌خوانی و نقالی و روایت‌های کهن تصوری داریم و خسروی با به کار بردن روایت در روایت و تغییر راوی پای در ماجراجویی ادبی ویژه‌ای می‌گذارد که استادش گلشیری یکی از آغازگران آن بوده است: «من زمانی در سوییس چیزی می‌گفتم، می‌خواهم آن را تکرار کنم. من فکر می‌کنم ما می‌توانیم یک شیوه‌ی خاص ایرانی به وجود آوریم. اگر رئالیسم جادویی شیوه‌ی خاص آمریکای لاتین است، ما هم می‌توانیم شیوه‌ی خاص خودمان را داشته باشیم. برگرفته از قرآن، اوستا، بحارالانوار، تذکره الاولیا و ... مثلا شیوه‌ی روایت حدیث، در مورد امام صادق می‌گوید: فلان کس گفت که شنیدم از فلان کس که شنید از فلان کس ... این شیوه یعنی تکه تکه گفتن و این تکه‌ها را کنار هم گذاشتن. این داستان ایرانی است که ریشه‌های آن در کتب کهن ماست و این کاری است که من تا زنده هستم می‌خواهم انجام بدهم و اگر موفق نشوم خواهم نوشت که دیگران باید چه کار کنند.» این سویه در کارهای ابوتراب خسروی و به ویژه رمان اسفار کاتبان از ویژگی‌های بسیار جذاب نوشته‌ی اوست و بنا به آن چه گفته شد خوانندگان ایرانی با خواندن این داستان‌ها به صورت غریزی احساس ارتباط می‌کنند، زیرا که پرسش اقلیما درباره‌ی این که اگر شِدرَک قدیس اکنون می‌زیست چگونه زندگی می‌کرد، پرسش بیشتر مخاطبان کتاب است که حال شخصیت‌های کتاب چگونه می‌زیند و روایت آن‌ها چگونه است؟ و پاسخ با خواندن رمان اسفار کاتبان روشن‌تر از پیش می‌شود، رمانی با داستانی عالی و روایتی پر پیچ و خم و سیری نیرومند در احساس و عاطفه‌ی شخصیت‌هایی ایرانی که شاید در رمان‌های فارسی کمتر نظیرش را دیده باشیم.

«خواجه می فرماید کلام ما فقط عجیب می نماید. ولی همچنان که در كلام ما رخ می دهد، به عین در می آید. مثل آنکه به ظاهر نا ممکنی در کار ما وقوع می یابد. و دستش را به منتهی الیه شرقی آسمان رو به ستاره ای می کند. همه ی اهل مجلس که در ایوان تابستانه ی ارک نشسته اند رو به آسان می کنند. بادی نمی آید، حتی نسیمی که سرشاخه های بیدهای مجنون شارستان را بازی می داد هم نیست و همـه اشـيـاء مـثـل اجـزاء عکسی بی حرکت مانده اند که اندام بـادی در آسمان می پیچد. گویی مرکبی از جنس باد و به رنگ ظلمات در آسمان پرسه می زند و فـرود می آید. تختخوابی مرصع با لنگرهای کوچک گاهواره ای بـر سـطح مرمری ایوان می نشیند و آرام می گیرد. زنی با چهل گیسوی بافته همرنگ ظلات و چشمانی درشت و خواب زده در قرص درخشان صورت که با بزکی عتیق زیبنده گردیده بر تختخواب می نشیند. قبایی از اطلس خونرنگ همرنگ لب هایش دارد، زیر لب می گوید: چه سرد است و چین های دامن را بر تراش ساقهایش میکشد. من رفعت ماه را در هر هیأتی می شناسم. فریاد می زنم: رفعت.» [3]

اسفار کاتبان داستانی به شدت زیبا و قدرتمند است. واژگان و کلمات طوری پشت سر هم قرار گرفته‌اند که لطافت خواندن متن را صدها برابر می‌کنند. اسفار کاتبان داستانی است در مورد روایت کردن یک روایت... و زنجیره‌ی بی‌پایانی از روایت‌های مختلف؛ با سه خط داستانی موازی که هر کدام لحن و زبان متفاوت با آن دیگری دارند و در عین وابستگی به هم، هیچ ارتباطی هم ندارند؛ ولی در عین حال هر سه داستان کامل و پرجذبه هستند.


[1] اسفار کاتبان، ابوتراب خسروی، نشر گمان، صفحه 186

[2]همان، صفحه 189

[3]صفحه 34

دیدگاه ها

کاربر مهمان ۱۴۰۱/۰۸/۲۹

عالی

پرسش های متداول

اسفار کاتبان داستانی است در مورد روایت کردن یک روایت... و زنجیره بی پایانی از روایت های مختلف؛ با سه خط داستانی موازی که هر کدام لحن و زبان متفاوت با آن دیگری دارند و در عین وابستگی به هم، هیچ ارتباطی هم ندارند؛ ولی در عین حال هر سه داستان کامل و پرجذبه هستند.

منتقدان خسروی را غالبا نویسنده ای پست مدرن دانسته اند و بیشتر توجه شان در این زمینه نیز به عناصر سوررئال و فانتزی، ایجاد ارتباط بینامتنی و احضار پیاپی نوشته های کهن در دل داستان، حضور گاه گاه نویسنده در داستان و به رخ کشیدن ساختگی بودن آن و مواردی از این دست بوده است.

مطالب پیشنهادی

شغال بیشه‌ی مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی

شغال بیشه‌ی مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی

مرور کتاب چاه به چاه اثر رضا براهنی

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مروری بر کتاب سمفونی مردگان نوشته‌ی عباس معروفی

کمی عطر، تور و اندکی خاکستر

کمی عطر، تور و اندکی خاکستر

کوتاه درباره کتاب خانه ادریسی‌ها نوشته‌ی غزاله علیزاده

کتاب های پیشنهادی