«مسیری را به آرامی پیش گرفت و رفت؛ اینپا و آنپا کنان، همچون کسی که به گذشته بازگشته است. ناگهان در کار لمس رزهایی سرخ و سنگین بود، مثل مخمل نرم. توی فکر بود و لمسشان میکرد، بی آنکه بداند؛ همچون مادری که گاه دست فرزندش را نوازش میکند. قدری به جلو خم شد که ببویدشان؛ سپس با پریشانیاش گشتی زد. گاهی رُزی بیبو و آتشینرنگ از رفتن بازش میداشت؛ میایستاد و طوری نگاهش میکرد که گویی از درکش ناتوان است. دوباره که در برابر کپهای آویخته از گلهای صورتی میایستاد، همان لطافت و الفت برش مستولی میشد. آنگاه رُز سفیدی آن وسط بود شگفتزدهاش کرد، مایل به سبز، مثل یخ. پس به آرامی، همچون پروانهای بیچاره و سفید، راهش را پی گرفت و آخرش به سکویی کوچک رسید، همهاش رُز. رُزها، گویی همچون جمعیتی شاد و شنگول، فضا را پر کرده بودند. شرمندهی رُزها بود؛ آنها که آن همه انبوه و آن همه سرزنده بودند. گویی که حرف میزدند با هم و میخندیدند. خودش را میان ازدحامی غریب مییافت؛ به وجدش میآورد، از خودش میآوردش بیرون. چهرهاش از هیجان سرخ شد. هوا عطر پاکی داشت.»[1]
جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر شامل چهار داستان مستقل از نویسندهی انگلیسی دی. اچ. لارنس است؛ داستانهایی که همگی به اولین دورهی نویسندگی لارنس تعلق دارند. لارنس در تمامی آثارش، علاقهی زیادی به صحبت کردن دربارهی امیال انسانی و مرگ دارد؛ او با قلمی منحصربهفرد و بیپروا به تصویر کردن روابط میان انسانها میپردازد و آنها را به هر شکلی که هست، بدون هیچ کم و کاستی، به تصویر میکشد. بسیاری از منتقدان معتقدند که دی. اچ. لارنس در کنار جیمز جویس، یکی از بنیانگذاران رمان مدرن است و در سالهای اخیر آثارش اهمیت ویژهای پیدا کردهاند. لارنس به ارتباط میان انسان و طبیعت و هماهنگی آنها، توجه ویژهای دارد و همانطور که در مقدمهی کتاب اشاره شده است «لارنس نیز همچون نیچه به خوبی دریافته بود که بشر تنها همان جانور بیچارهای است که «دانستن را ابداع کرده» و آن چنان غرقه در غرورش شده که حیوانیت و پیوند ناگزیرش با طبیعت را فراموش کرده است.»[2] او اجازه میدهد که شخصیتهای داستانهایش آن چنان که باید زندگی کنند و در نهایت با نتیجهی انتخابهایشان تنها بمانند. برداشتهای مغرضانه و اشتباه منتقدان و مخاطبان ادبیات از درون مایه و هدف آثار او باعث شد که انتشار آثار لارنس در اروپا و آمریکا تا دههی 60 میلادی ممنوع باشد؛ اما پس از لغو شدن این ممنوعیت، در زمانی بسیار کوتاه شهرت و محبوبیت لارنس افزایش یافت. عمدهی شهرت دی. اچ. لارنس متعلق به رمانهای منحصر به فردش است اما داستانها و نمایشنامههایش نیز جایگاه والایی در میان آثار او دارند.
داستان اول یا همان جوراب ساقبلند سفید داستان زندگی زن و شوهری را روایت میکند که دو سال از زمان ازدواجشان با یکدیگر میگذرد، با این حال زن هنوز هر از چند گاهی به معشوق قدیمیاش فکر میکند؛ معشوقی که هر سال در روز ولنتاین هدیههای ارزشمند و زیبایی برای زن میفرستند و عشق دیرینهشان را یادآوری میکند. «امسال هم که آن گوشوارههای مروارید برایش رسید، که هدیهی قیمتیتر و چشمگیرتری بود. ناچار بود از مادرش بخواهد که مثلا آن را بهش هدیه کند تا دلیلی برای وجودشان داشته باشد.»[3]
انتخاب دوم با صحنهی گشت و گذار دو خواهر در دل طبیعت آغاز میشود؛ پیکنیکی که به خشونتی غیرطبیعی میانجامد. خواهر بزرگتر که معشوقش به تازگی با زن دیگری ازدواج کرده، با خشمی فروخورده به خانهی پدریاش بازگشته و در جستجوی هویت جدید خویش است.
سایهای در باغچهی رز زندگی زنی را روایت میکند که پس از دو سال با ظاهر و هویتی تازه، همراه با شوهرش به شهر زادگاهش بازگشته و در میان باغچهی رزها و حیاط خانهی قدیمیاش سراغ عشق از دست رفتهاش را میگیرد؛ داستان عشقی قدیمی که شوهر زن هیچ اطلاعی از آن ندارد.
داستان آخر یا همان مراسم تعمید زندگی خانوادهای به نسبت مرفه را به تصویر میکشد که سرنوشت تمامی فرزندان خانواده، به خاطر حاکمیت و ارادهی مطلق پدر خانواده، به تباهی کشیده شده است. «هنوز قدری نیرو، غیر ارادی، مثل نفرینی در وجودش باقی مانده بود. فلاکت بسیارش همچون میدانی مغناطیسی بود که فرزندانش را نیز تحت کنترل خودش درآورده بود. ویرانی او همچنان بر خانه حاکم بود و او آنان را حتی در پیروی از زوالش نیز ناگزیر میکرد.»[4]
تمامی داستانها از کتاب افسر پروسی و داستانهای دیگر انتخاب شده است که همچنان محبوبترین کتاب لارنس در میان مجموعه داستانهای کوتاهش در جهان است.
1- جوراب ساقبلند سفید و داستانهای دیگر، دی. اچ. لارنس، ترجمهی فرید قدمی، انتشارات مسافر.
2، 3، 4- همان.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.