پائولا هاوکینز 15 سال روزنامه نگار بود. همین حرفهی پر ماجرا او را در بسیاری از حوادث واقعی درگیر کرد و سبب شد، داستانهایی بیافریند که مخاطب را در جهان حقیقی میان زندگی بسیاری غوطهور سازد. دختری در قطار یکی از همین جریان هاست؛ رمانی دلهرهآور که به سرعت پس از انتشار با تیراژ میلیونی به رتبهی بالای پرفروشترین کتابهای داستان جهان در سال 2015 رسید و رکورد فروش کتاب هری پاتر را به دست آورد.
دخترى در قطار رمانی روانشناسانه دربارهى سه زن است كه هر كدام با مشكلاتى دست وپنجه نرم مىكنند. آنها هر كدام از نگاه خود داستانى اسرارآميز را پيش مىبرند تا مخاطب تكههاى پازل زندگى آنها و آنچه اين سه زن را به هم ربط مىدهد كنار هم بچيند و دريابد چه رخ داده است.
راشل زنى سى و سه ساله است كه از همسرش جداشده و زندگى خشونت بارى را پشت سر گذاشته و از آن جا كه ناتوان از باردارى بوده به الكل پناه برده است. در حقيقت، يك الكلى نااميد و متهم به ضرب و شتم همسرش در طول زندگى زناشويى گذشتهى خودست كه در خانهى دوستش زندگى مىكند. راشل هر روز صبح سوار قطارى مىشود كه از كنار محلهى قديمىاش مىگذرد جايى كه همسرش و آنا در آن زندگى مىكنند. همسر راشل، او را براى زندگى با آنا رها كرده است. آنها فرزند زيبايى دارند و به نظر مىرسد كه روزگار خوشى را كنار هم سپرى مىكنند. راشل در اين گذر هر روزهاش با قطار، زن خوشبختى را در بالكن خانهاى ويلايى در كنار همسرى رويايى مىبيند. همه چيز به همين سادگى پيش مىرود تا آن كه ناگهان اوضاع درهم مىريزد و زندگى سه زن راوى داستان به هم گره مىخورد. داستان در نهايت ناباورى پيش مىرود و پرده از راز بزرگى برداشته مىشود كه هويت جديد تك تك قهرمانان داستان را برملا مىكند؛ هويتى ديگرگون نه تنها براى خوانندگان كه براى خودشان.
زندگى هر سه زن متاثر از موقعيت مادرى شكلهاى متفاوتى به خود گرفته است و هر كدام از آنها متناسب با گذشتهاى كه از سر گذراندهاند و در رابطه اى دغدغه هايى دارند كه با فرزند خود داشته اند؛ چه راشل كه هرگز توان مادرى نداشته، چه آنا كه دخترى چند ماهه دارد و چه مگان كه ...
در طول داستان این سه قهرمان زن را میشناسیم و هر کدامشان هویتی متفاوت مییابند؛ اما در همان لحظات که قضاوت را آغاز میکنیم، ناگهان روند داستان شکل دیگری به خود میگیرد و کمکم متوجه میشویم که هیچ چیز دربارهی آنها نمیدانستهایم. وجود یک مرد عامل اصلی این فریب است. اوست که برای زنان داستان هویتی جعلی میسازد تا خودش آن موجودی نباشد که در واقعیت وجود دارد تا دیگران او را نشناسند.
داستان در جاىجاى خود به زواياى عميق ماجرای یک خيانت مىپردازد و تا آن جا پيش مىرود كه سراسر زندگى قهرمانانش در بىرحمى افسارگسيختهى موجودى خودكامه ويران مىشود. موجودى كه خود را محق مىداند و براى رسيدن به پيش پا افتادهترين خواستههايش انسانها را قربانى مى كند. خود برتربينى يكى از قهرمانان، مصداق بارزى از بىشمار آدمىست كه خواننده هر روز با آنها رو به رو مىشود. همكارانى خودكامه، دوستانى خود شيفته، همسايگانى جانى و ديگرانى كه در ازاى لحظهاى خوشى عصارهى حيات ديگران را مىبلعند. دخترى در قطار داستان فريب است؛ فريبى كه جزء جدانشدنى خيانت محسوب مىشود و به جنايت مىانجامد و چه جنايتى بزرگتر از كشتن انسانى كه همچنان به زندگى ادامه مىدهد. آيا همهى اينها: فريب دادن، خيانت كردن و تحميل كردن هويتى غير واقعى به يك انسان، او را تنها نمىكند؟ و آيا اين تنهايى دردناك جنايت نيست؟
دخترى در قطار داستانى جنايىست كه الگوهاى رايج ادبيات جنايى را ندارد، شما را با انتظار و اضطراب يافتن قاتل همراه نمىكند، داستانىست دربارهى تاثير جنايت بر زندگى اعضاى جامعه و تخريب روان انسانهايى كه حق زندگى دارند.
دختری در قطار
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.