رویارویی با زندگی بدون ویرجینیا وولف

مروری بر کتاب چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟ نوشته‌ی ادوارد آلبی

شیوا جودکی

پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹

(5 نفر) 4.0

چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد

آیا تاکنون به مهمانی‌ای رفته‌اید که خانم و آقای میزبان در کل شب یکدیگر را تحقیر و تخریب کنند؟ اگر جواب شما منفی است پس بسیار خوش شانس بوده‌اید.
چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟  یک کمدی سیاه و تکان دهنده است. این داستان خواننده را میخ‌کوب می‌کند و نشان می‌دهد، اگرچه در ظاهر روابط بعضی از زوجین به ظاهر قوی و با ثبات است؛ اما ممکن است آن‌ها در جمع سازش‌کار باشند و اسراری را از اطرافیان‌شان پنهان کنند.

چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد یک نمایش‌نامه درام و پر از تنش میان یک زوج است که ازدواج‌شان در آستانه فروپاشی‌ست. شخصیت‌ها درباره مسائل کوچک و بزرگ و گاهی عمیق در حال مشاجره هستند. ادوارد آلبی با دیالوگ‌های میخ‌کوب کننده می‌خواهد به ما نشان دهد که انسان برای فرار از واقعیت و انتخاب‌های اشتباه زندگی چه واکنش‌هایی نشان می‌دهند.

چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد نمایشنامه‌ای گفتگو محور است و کل داستان از خلال صحبت‌های چهار شخصیت پیش می‌رود. گاه شاید مخاطب حس کند متن یک سخنرانی را می‌خواند؛ البته سخنرانی ای به غایت خیره‌کننده.

این نمایشنامه‌ی سه پرده‌ای در شبی با بحث و جدل مارتا و همسرش جورج آغاز می‌شود که تازه از شب‌نشینی خانه‌ی پدر مارتا برگشته‌اند. جورج استاد تاریخ و مارتا دختر رئیس دانشگاه است. خیلی زود می‌فهمیم که جورج و مارتا تمام زندگی خود را بر پایه‌ی توهمات بنا کرده‌اند. به عنوان مثال، مارتا فکر می‌کند با پدرش رابطه‌ای نزدیک و دوست داشتنی دارد؛ اما در حقیقت بسیار از هم دور هستند و در حالی که همکاران جورج در جنگ بودند، او به عنوان رئیس بخش تاریخ در دانشگاه فعالیت کرده و خود را برای همیشه در همین موقعیت تصور کرده است چرا که فکر می‌کرده سایر اعضای این بخش از جنگ باز نمی‌گردند. با این حال روشن است که او هرگز نتوانسته این مقام را حفظ کند، زیرا شخصیت رهبری کردن ندارد.

مارتا بی‌خبر از جورج، زوج جوانی را به صرف نوشیدن به خانه دعوت کرده که به تازگی در مهمانی پدرش با آن‌ها آشنا شده است. مهمان‌ها نیک استاد زیست شناسی و همسرش هانی هستند.پس از رسیدن نیک و هانی،‌ جورج و مارتا بنا می‌کنند به تعریف کردن ناکامی و نارضایتی‌های بیش از بیست سال زندگی مشترک خود. جورج و مارتا میان‌سال هستند و ازدواجی ناموفق دارند. آن‌ها به خاطر فقدان فرزند ناامید شده و از دروغ‌های یکدیگر سرخورده‌اند، زیاد الکل می‌نوشند و دعواهای کلامی زیادی هم دارند. مخاطبان می‌توانند فرض كنند كه جورج و مارتا زمانی عاشق بودند یا حداقل همدیگر را به اندازه كافی دوست داشته‌اند که ازدواج كنند. اما اتحاد آن‌ها در نفرت‌ورزی، به بدبختی و نارضایتی‌شان انجامیده است.

با‌ گذر پاسی از شب و تاثیر الکل مارتا مرتکب اشتباهی بزرگ می‌شود. او به هانی می‌گوید که یک پسر دارند. جورج با دیدن بی‌ملاحظگی مارتا، شروع به اهانت و خشونت می‌کند. در پایان پرده‌ی اول مارتا، جورج را جلوی چشم مهمانان تحقیر و او را مردی خیکی خطاب می‌کند. حال هانی به خاطر زیاده‌روی در نوشیدن الکل بد می‌شود و مارتا او را تا حمام همراهی می‌کند.

در پرده‌ی دوم نیک و جورج مشغول تعریف کردن داستان زندگیشان برای یکدیگر می‌شوند، با بازگشت مارتا به روی صحنه زوج میزبان شروع به پیش بردن یک سری «بازی» می‌کنند؛ محتوای این بازی‌ها شامل تحقیر و تمسخر مهمان‌ها است. هانی پس از بازگشت به صحنه متوجه می‌شود که نیک در غیابش علت ازدواجشان را برای جورج تعریف کرده است. هانی دوباره حالش به هم می‌خورد و به حمام می‌رود چرا که علتی جز حاملگی کاذبش مسبب این وصلت نبوده است. در این بخش از نمایشنامه متوجه می‌شویم که این زوج جوان هم فاقد شور و اشتیاق‌اند. با این وجود، به دلیل فشارهای اجتماعی دهه‌ی 1960 مبنی بر انطباق وجهه‌ی ظاهری با معیارهای زمانه، متحمل چنین رابطه‌ای شده‌اند.

در طول کل نمایشنامه جورج و مارتا بر سر قدرت با یکدیگر می‌جنگند. در ابتدا به نظر می‌رسد که مارتا قدرت بیشتری دارد زیرا مبارزی قوی‌تر و شرور است و از وضعیت پدرش، به عنوان رئیس دانشگاه تغذیه می‌کند. با اینکه در پایان جورج با افشای رازشان برنده‌ی کل بازی این شب می‌شود، در این پرده ترازوی قدرت مارتا سنگین‌تر است چرا که در حضور جورج اقدام به اغوای نیک می‌کند. جورج با خواندن کتاب تظاهر می‌کند که آرام است اما وقتی مارتا و نیک از پله‌ها بالا می‌روند کتابش را به دیوار می‌کوبد.

در پرده‌ی سوم، مارتا ناتوانی جنسی نیک را به دلیل مصرف زیاد مشروب اعلام می‌کند و در ادامه‌ی صحبت‌ها و مکالمات بیهوده‌ی این زوج نیک مورد بی‌احترامی و تمسخر کامل قرار می‌گیرد. با این وجود، جورج از نیک می‌خواهد هانی را برای تمام کردن بازی آخر یعنی «بزرگ کردن بچه» بازگرداند. جورج و مارتا اسلحه‌های عاطفی خود را جمع می‌کنند و بازی‌های کشنده‌ی خود را پایان می‌دهند.

این زوج پسری داشته‌اند که جورج همواره از مارتا خواسته در مورد آن با کسی صحبت نکند. جورج در مورد احساس غرور و افتخار مارتا نسبت به پسرشان صحبت می‌کند و مارتا، جورج را متهم می‌کند که زندگی پسرشان را نابود کرده است. در پایان نمایش جورج به مارتا می‌گوید که نامه‌ای مبنی بر اینکه پسرشان در تصادفی کشته شده، به دستش رسیده است و بدین ترتیب با نابود کردن پسری که او و مارتا سال‌ها قبل که بچه‌دار نمی‌شدند، در خیال خود ساخته بودند؛ توازن قدرت را به نفع خود به هم می‌ریزد. مارتا در نهایت با وحشت اقرار می‌کند که از ویرجینیا وولف، یعنی از زندگی خالی از خیال، می‌ترسد.

از دیدگاهی ابزورد، معنایی غایی برای زندگی ما وجود ندارد. در نتیجه، هر کاری که می‌کنیم، یک توهم عبث است که برای جلوگیری از این واقعیت که هیچ چیز اهمیتی ندارد. از طرفی دیگر، ایده منحصر به فرد رویای آمریکایی مبنی بر اینکه مردم می‌توانند با سخت‌کوشی و کمی شانس، بدون پیوندهای خانوادگی یا ارث و میراثی پیش بروند، با بازنمایی شکست دو زوج نمایشنامه، شکست می‌خورد و ما از طریق توهین‌ها و تحقیرهای شدید شخصیت‌های نمایشنامه می‌توانیم به تدریج توهماتی را که در پشت کلماتشان پنهان شده است، کنار بزنیم. تمام جدل‌های جورج و مارتا با یکدیگر به نوعی جدل توهم و واقعیت است که با تخریب کودک خیالی در اوج نمایشنامه، آخرین توهم پوچ‌شان از بین می‌رود و پس از رویارویی صادقانه‌شان با جهان و یکدیگر، هردو در دام جهانی بی‌پرده می‌افتند.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد نمایشنامه ای گفتگو محور است و کل داستان از خلال صحبت های چهار شخصیت پیش می رود. گاه شاید مخاطب حس کند متن یک سخنرانی را می خواند؛ البته سخنرانی ای به غایت خیره کننده.

از دیدگاهی ابزورد، معنایی غایی برای زندگی ما وجود ندارد. در نتیجه، هر کاری که می کنیم، یک توهم عبث است که برای جلوگیری از این واقعیت که هیچ چیز اهمیتی ندارد.

مطالب پیشنهادی

«به چه می‌خندید؟ به خودتان؟»

«به چه می‌خندید؟ به خودتان؟»

مروری بر نمایشنامه‌ی بازرس: کمدی در پنج پرده نوشته‌ی نیکالای واسیلیویچ گوگول

یک کمدی سیاه؛ خیلی خیلی سیاه

یک کمدی سیاه؛ خیلی خیلی سیاه

به بهانه اجرای تئاتر مرد بالشی؛ نگاهی بر نمایشنامه‌ی مرد بالشی نوشته‌ی مارتین مک­دونا

شکوهِ شگفتِ حقیقت

شکوهِ شگفتِ حقیقت

مروری بر نمایشنامه مالی سویینی نوشته‌ی براین فری‌یل

کتاب های پیشنهادی