کتاب روز اول قبر مجموعه داستانی از صادق چوبک، شامل ده داستان کوتاه و یک نمایشنامه است. داستانها حول محور مضامین اجتماعی و احوال و احساسات انسانی میگردد. قصهها روایتگر ظلم، مرگ، احوال آدمی در رویایی با مرگ، اوضاع اجتماعی و برخورد عامهی مردم با ظلم و ستم است. آیینهای است از مردم که هرکدام به نحوی شاید بدون آنکه بدانند در شکلگیری ظلم نقش داشتهاند.
چند خط دربارهی صادق چوبک
صادق چوبک را به همراه صادق هدایت و بزرگ علوی پدران داستاننویسی مدرن ایران میدانند. این نویسنده با آثاری همچون « انتری که لوطیاش مرده بود »، « تنگسیر » و « سنگ صبور » در تاریخ داستان فارسی ماندگار شده است. آثار او ذرهبینی به دست مخاطب میدهد تا کاستیهای جامعه را به دقت بررسی کند. موضوعات مورد علاقهی او فقر، گرسنگی، کم و کاستیهای اجتماع و نشان دادن جلوهی کریه زندگی است. در دستهبندیهای ادبی او را جزو نویسندگان طبیعتگرا میدانند. طبیعتگرایان (ناتورالیستها) هنرمندانی هستند که در آثار خود از واقعگرایی صرف عبورکرده و تمرکز آثار خود را بر کمبودها و کاستیها گذاشتهاند. صراحت این آثار آنقدری است که میتواند خاطر مخاطب را آزرده کند.
مجموعهی داستان روز اول قبر نیز در این دستهی ادبی قرار میگیرد. هرچند که توصیفات صادق چوبک و نثر روان او این تلخیها را خواندنی میکند.
کتاب روز اول قبر شامل ده قصه است به نامهای «گورکنها»، «چشم شیشهای»، «دسته گل»، «یک چیز خاکستری»، «پاچه خیزک» ،«روز اول قبر»، «همراه»، «عروسک فروشی»، «یک شب بیخوابی» و «هفخط».
از میان این داستانها به بررسی برخی از آنها میپردازیم تا با حال و هوای این کتاب بهتر آشنا شویم.
عروسکفروشی چکیدهای از هنر داستاننویسی صادق چوبک
این داستان روایت پسرکی بیخانمان و فقیر در یک شب سرد زمستانی است که گرسنه و سرمازده در پی غذا و سرپناهی است و هیچ کس توجه و اعتنایی به او ندارد. میانههای داستان، آیندهی او به مردمی نشان داده میشود که دست کمک به سمت آنها دراز کرده است؛ اما مردم همچنان با بیمهری چشمان خود را بر سرنوشت این کودک میبندند.
گرسنگیِ ناشی از فقر موضوع اصلی این داستان است که با توصیفات دقیق چوبک جانکاه و دردناک روایت میشود:
«بعد پسرک به سنگکی بغل کلهپزی سری کشید. نانهای داغی که رو منبر خوابیده بودند دل او را به ضعف کشاند. فوران سوزان کوره تنور نانوایی او را به خود کشید. آنجا گرم بود و بوی داغ نان هوا را فرا گرفته بود. چندتا ریگ داغ از کف دکان برداشت و تو دستهای خود مالید. قوز کرده بود. شانههایش و دندانهایش میلرزید. نگاه پراشتهای دردناکش به آنکه پای ترازو نشسته بود و آنهایی که میان دکان به انتظار نان گردن کشیده بودند چیزی نگفت. دور و ور خودش رو زمین نگاه کرد. حتی یک کناره نان هم رو زمین ندید که آن را بردارد نیش بکشد.»[1]
ضعف و گرسنگی کودک آنقدر پیداست که بیرحمی آدمهای جامعهی چوبک دلریشکننده است؛ اما از نظر چوبک از انسانیت انسانها همین تصاویر هولناک باقیمانده است.
علاوه بر این گرسنگی، چوبک به این نکتهی جامعهشناختی اشاره میکند که هویت اجتماعی به ثروت گره خورده است. هرچه داراییات کمتر باشد، هویت اجتماعی کمرنگتری خواهی داشت. تا آنجا که بیچیزی معادل بیهویتی است:
«پسرک نام به خصوصی نداشت. جعفر، جواد، اکبر، علی، همه را صداش میکردند. پرویز بوره هم صداش میکردند؛ چون موهای سرش و مژگانش سرخ زنجبیلی بود و چشمانش زاغ و پوستش سفید بود.شناسنامه نداشت؛ اما در دفتر دارالتأدیب زندان اسمش « حسن خونه تِخی» ضبط شده بود و این اسم روش مانده بود.»[2]
ثبت این ظرایف تلخ تنها از چشمان دوربین و دقیق این نویسنده برمیآید.
نثر چوبک گاه تلخ و تند و تیز است. بیانگرعریان واقعیتهای تلخ است. او با توصیف دقیق از هرچیز، جزئیات دردناک و تلخی را از جامعهی اطراف خواننده را به او یادآوری میکند. چوبک از معدود نویسندگانی است که توان توصیف هرچیز را دارد. او داستان خود را با توصیف جلو میبرد. توصیف از چیزی به چیز دیگر، از توصیف حالات بیرونی به توصیف حالات درونی، از توصیف موقعیت مکانی به توصیف طبیعت اطراف.
«خیابان خلوت بود. به دانههای برفی که دور و ور چراغهای خیابان میریخت نگاه کرد. رو سیمهای برق برف نشسته بود. رو سر تیرهای سیمانی برق، هر یک یک کلهقند برف نشسته بود. کنار پیادهها و گودی جویها و کف خیابانها با هم یکی شده بودند.( توصیف موقعیت مکانی) تنش تو بلوز نظامی گل و گشادش لیز خورد و پای لمسش تکان برداشت و پاشد راه افتاد.( توصیف حالات بیرونی) درونش تهی بود و تو تیرهی پشتش و تو پهلوهاش لرز افتاده بود. از گرسنگی دلش مالش میرفت. تو شقیقههاش میکوبید و میخواست بالا بیاورد.(توصیف حالات درونی)»[3]
او به واسطهی گردش در میان انواع توصیفها حواس خواننده را با فضای داستان به خوبی آشنا میکند.
از دیگر نقاط قوت چوبک انتخاب زبان مناسب هر شخصیت است. هر شخصیت بنابر فضای داستان، لحن و لهجهی خاص خود را دارد.
پسرک فقیر و گرسنهی قصهی عروسک فروشی زبانی عامیانه و خیابانی دارد:
«من تو رو نمیرفوشمت.» «میخواین برفای جلو دکونو بروفم؟ اگه یه پارویی، چیزی داشته باشین تموم برفارو میریزم تو جوب.»[4]
پاچهخیزک، آیینهی تمام قد جامعه است
پاچهخیزک داستان گرفتاری موش نگونبختی است که در تله گرفتار شده است و جماعتی به نظارهاش آمدهاند و برای کشتنش شور و مشورت میکنند. آنقدر همه چیز عریان روایت میشود که خواننده منتظراست تا یک ناجی به داد موش بیچاره برسد؛ اما این اتفاق هرگز رخ نمیدهد. نکتهی قابل توجه این است که چوبک نویسندهی طبیعتگراست و در داستانهایش تنها جامعهی خود را بازتاب میدهد. در این داستان هم چنین است. او در واقع روایتگر یک سنت قدیمی در روستا و شهرهای کوچک است که در آن موشکشی با آیین خاصی برگزار میشده است:
«گرفتن موش در بعضی دهات ایران و حتی در بعضی شهرها بیشباهت به مراسم مذهبی و قومی نیست و کشتنش خود سنتی دارد که چوبک طرح داستانش را براساس یکی از این سنن موشکشی بنا نهاده است. موقعی که تله به وسیلهی مش حیدر وسط بازارچهی دهکده آورده میشود و مردم اجتماع میکنند تا موش را ببینند ریتم حرکات و حرفها، موشکشی را تبدیل به عرف و سنت قومی خاصی میکنند.»[5]
در این داستان، چوبک روایتگر آیندهی جامعهای است که در پی ظلم خودخواسته هستند. مردمی که برای کشتن موشی بیپناه با حرص و ولع به مباحثه و مشورت میپردازند و در آخر طعمهی نقشههای خود میشوند. چیزی شبیه به ضربالمثل هرچه کنی به خود کنی/ گر همه نیک و بد کنی. هرچند که مردم به این مسئله بیتوجهاند.
داستان همراه، یک طرح با دو پرداخت
چوبک در این مجموعهی قصه، یک داستان را به دو شیوه نوشته است. داستان همراه، داستانی تمثیلیست که از زبان دو گرگ در یک شب کولاک زمستانی روایت میشود. چوبک هر کدام را به شیوهای مجزا از هم و شاید برای نشان دادن قدرت نویسندگی خود نوشته است تا چالاکی نثر خود را در انواع ادبی نشان دهد.
شیوهی اول بسیار کوتاه روایت میشود. داستانی دو صفحهای با زاویهی دید سوم شخص و زبانی تقریبا کهنه و سخت که در دیگر آثار چوبک کمتر دیده میشود و به نظر میرسد به دلیل همین زبان نو و کلمات استوار است که چوبک نتوانسته از این نسخه دل بکند.
شیوهی دوم نیز داستان کوتاهی است با زبان ساده و روایتی تقریبا نزدیک به روایت داستان کودکان. در این شیوه نویسنده از جانبخشی استفاده کرده است و گرگها درحال گفتوگو با یکدیگرند.
آنچه مثل همیشه در داستانهای چوبک در جریان است، روی غریزی طبیعت و سیاهیهای اغراقشده است که در این دو شیوهی روایت نیز به چشم میخورد.
مجموعهی داستان روز اول قبر با زبانی درست و توصیفات بدیع و نو کتابی خواندنی است که علاوه بر لذت ادبی، چراغ تفکر را در ذهن خواننده روشن میکند تا اطراف خود را دقیقتر ببیند و نسبت به محیط خود مسئولیتپذیر باشد.
[1]- (چوبک، 1342: 119)
[2]- (چوبک: 116)
[3]- (صادق چوبک، 1342: 117)
[4]- (صادق چوبک، 1344، 118)
[5]- (براهنی، 1393: 590)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.