تا به حال برایتان پیش آمده که قفل موبایلتان را باز کنید و در همان لحظه فراموش کنید که چرا این کار را انجام دادهاید؟ پیش آمده که در حال چرخ زدن در اینستاگرام هستید و تصور میکنید که کاری مهم را فراموش کردهاید اما نمیدانید چه کاری را؟ یا ممکن است احساس کرده باشید که نمیتوانید برای مدت طولانی روی یک مساله تمرکز کنید و مدام ذهنتان به سمتهای مختلف سرک میکشد.
اینها مسائلی است که برای آقای نیکلاس کار، نویسندهی حوزه تکنولوژی، نیز پیش آمده بود و باعث شد تحقیقی درباره این مساله انجام دهد. به طور دقیقتر، دربارهی تاثیر اینترنت بر فرآيندهای ذهنیِ انسانِ قرنِ ۲۱. البته باید گفت که بحث دربارهی تاثیرات یک تکنولوژی جدید، به اندازهی تاریخ بشر قدمت دارد. به عنوان مثال افلاطون در رسالهی فایدروس، دیدگاه سقراط را نسبت به ظهور کتابت و دور شدن از فرهنگ شفاهی اینچنین بیان میکند: «این هنر -نوشتار- روح آدمیان را سست میکند و به نسیان مبتلا میسازد.» [۱]
کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند فوقالعاده است و ما را عمیقا در مورد چگونگی استفاده از هر فناوری، بهخصوص اینترنت به فکر فرو میبرد . اینکه چگونه فناوری ما را وادار میکند که خواندن کتاب الکترونیکی را جایگزین یک کتاب سنتی کنیم. این کتاب باعث میشود تا در مورد چگونگی شکلگیری محیط اطرافمان آگاهی بیشتری کسب کنیم و دربارهی نحوهی گذراندن وقت خود عمیقتر فکر کنیم. ممکن است خواندن این کتاب باعث توقف استفاده از اینترنت و رسانههای اجتماعی نشود؛ اما آنچه با خواندن این کتاب در مییابیم، این است که به خواننده بینش میدهد که چگونه از اینترنت استفاده کند.
نیکلاس کار، کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند؟ را با توصیف عملکرد مغز آغاز میکند. ابتدا با ارائه مدارک و سندهای علمی توضیح میدهد که مغز ما یک واحد زنده و منعطف است، درست مثل یک عضله که با ورزش کردن و تمرین کردن میتوان مهارتهای آن را پرورش داد. مغز از سیمکشیهای زیادی تشکیل شده که نوعِ استفادهی ما از آنها، به پررنگتر شدنِ آنها کمک ميکند. درست مانند راهآبی که هرچه آبِ بیشتری از آن گذر کند عمیقتر میشود، ما نیز هرچه بیشتر از بخشهای مختلف مغز استفاده کنیم، آن بخش را ورزیدهتر میسازیم. نویسنده ادامه میدهد که تکنولوژیهای جدید، شیوه استفادهی ما از مغزمان را تغییر دادهاند و این تغییر احتمالا به ضرر ما تمام شده است. ما، در حال از دست دادن حافظهمان هستیم و در عین حال قدرت تمرکزِ پیوستهی خود را از دست دادهایم. اگر گذشتگان میتوانستند رمانهای طولانیِ چند صد صفحهای را بخوانند، ما حالا به داستانهایی کوتاه و رمانهایی پرشتاب خو گرفتهایم و اینترنت نقش بسیار پررنگی در این تغییر ایفا کرده است. علاوه بر اینها، مسئلهی تاثیر ابزار بر ذهن انسان نیز در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرد. نویسنده ''نقشه'' را مثال میزند که با اختراع آن، انسان توانست خودش را درون تصویری انتزاعی از پیراموناش تصور کند و این باعث ایجاد نوعی جدید از حسِ جهتیابی در او شد.
اینترنت دریایی وسیع از اطلاعات را به روی ما میگشاید. اگر نگاهی به صفحهای از ویکیپدیا بیاندازیم، با انبوهی از لینکها مواجه میشویم که هر کدام از آنها ما را به مدخلی جدید برده و هر کدام از آنها نیز به همین صورت به دریایی از اطلاعات متصلاند. اما در گذشته شیوهی دسترسیِ به اطلاعات بسیار محدودتر بود. ما با کتابها سر و کار داشتیم. کتابهایی که هرکدام شامل اطلاعات محدودیاند و بر همین اساس، مغز ما آموزش دیده که بتواند اطلاعات را به صورت عمیق و طی زمان طولانی دریافت کند. هرچه از کتابها دور شویم و به دنیای آنلاین نزدیک شویم، دادهها بیشتر و سردرگمی ما بیشتر میشود در نتیجه ناگهان خود را میان دریایی از اطلاعات مییابیم که تنها بخش کوچکی از هر موضوع را شامل میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای دنیای اینترنت، آنلاین بودن یا لحظهای بودنِ آن است. ما با گوشی همراهمان پیامک میزنیم، ایمیلهایمان را چک میکنیم، عکسهای دوستانمان را در اینستاگرام میبینیم و با انواع برنامههای پیامرسان سر و کار داریم و همهی اینها اطلاعاتشان را به سرعت وارد مغز ما میکنند. با استفاده طولانیمدت از این برنامهها، مغز ما عادت میکند تا اطلاعات را به صورت سطحی و خُرد دریافت کند و با گذر زمان، قدرتمان را برای حفظ تمرکز طولانیمدت روی یک عملِ به خصوص از دست میدهیم. نیکلاس کار دربارهی این اتفاق مینویسد: « ذهنم اکنون توقع دارد که اطلاعات را به آن شیوهای که اینترنت توزیع میکند، یعنی به شکل جریان سریعی از ذرات، جذب کند. زمانی من در دریای واژگان غواصی میکردم اما اکنون فقط با جتاسکی در سطح این دریا حرکت میکنم.» [۲]
او با اشاره به تحقیقات محققان عصبشناسی، توضیح میدهد که میزان استفادهی ما از حافظه، نسبتی مستقیم با قدرتِ حافظهمان دارد. شاید در اینجا حق با سقراط باشد که میگفت نوشتار، روح را فراموشکار میکند. در اینجا ساز و کار حافظه، درست مانند یک عضله است. هر چه ما کمتر از ذهنمان برای محاسبه و به خاطر سپردن اطلاعات استفاده کنیم، توانایی به خاطر سپردن را بیشتر از دست خواهیم داد.
در فصول بعدی، نویسنده بحث خود را فراتر میبرد و به طور خاص درباره گوگل و استراتژیهای طبقهبندی اطلاعات آن صحبت میکند. او به طور مفصل بیان میکند که چطور استراتژیهای این شرکت، نتایج جستجوها را به سمت منابعی خاص محدود میکنند و ما در توهمی از اطلاعات بیکران هستیم در صورتی که عملا نتایج روبروی ما، نتایجیاند که توسط الگوریتمهای کامپیوتری مهم تصور شدهاند و در بالای لیست جستجوهای ما قرار گرفتهاند.
یکی از خطاهای شناختی مغز ما این است که به دنبال اطلاعاتی میرویم که پیشتر به آنها اعتقاد داشتهایم و هنگامی که این اطلاعات را به دست میآوریم، اعتقادمان به آن موضوع بیشتر میشود. حال این خطای شناختی را با ساز و کار موتورهای جست و جو گر مقایسه کنید تا متوجه شوید که تا چه حد این اطلاعات میتوانند ناکامل باشند و تصویرِ ناقصی از واقعیت در اختیار ما قرار دهند.
کتاب برای توضیح دادن این مباحث، از قیاسهای ادبی و فیلمها و تاریخ و مقالههای محققان قدیمیتر استفاده میکند و شمایلی کلی و مختصر از تاریخ ابزارهای انتقال اطلاعات مانند کتاب، رادیو، تلوزیون و در نهایت کامپیوتر و اینترنت را به خواننده ارائه میدهد. یکی دیگر از ویژگیهای مثبت این کتاب، دیدگاه انتقادی و تقریبا بیطرفانهی آن نسبت به مطالب عنوانشده است و هیچگاه تاثیرات مثبت و امکاناتی که اینترنت برای ما به ارمغان آورده را فراموش نمیکند و در انتها، ما را با این پرسش باقی میگذارد که: ''آیا اینترنت به عواقباش میارزد؟''
جواب قطعیای برای این پرسش وجود ندارد اما خواندن این کتاب این امکان را به ما میدهد تا کمی آگاهانهتر از ابزارهایمان استفاده کنیم. اینترنت مفید است، بیشک، اما حالا مساله مهم نوع استفادهی ما از آن است. این که خود و مغزمان را تمام و کمال در اختیار اش قرار دهیم، یا با احتیاط بیشتری از امکاناتی که در اختیارمان گذاشته استفاده کنیم و به توصیه سقراط عمل کنیم که زمانی گفته بود: «زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد.» [۳]
اینترنت با مغز ما چه می کند
[۱] دوره آثار افلاطون، افلاطون، ۱۳۶۷: ج۳ ص۱۳۵۲، انتشارات خوارزمی
[۲] اینترنت با مغز ما چه میکند؟، کار، ۱۳۹۵: ص۲۶، نشر گمان
[۳] رساله آپولوژی، افلاطون
دیدگاه ها
ضروریه خوندنش