ایدریئن عزیز – یا به بیان دقیقتر، ایدریئن عزیز و ورونیکا (سلام، سلیطه، تو هم میتوانی این نامه را بخوانی).
شما دو نفر مسلما لایق یکدیگرید و من خواستار خوشیتان هستم. امیدوارم چنان به دست و بال هم بپیچید که آسیب دوجانبه پایدار بماند. امیدوارم تاسف روزی را نخورید که من شما را به هم معرفی کردم. و امیدوارم وقتی از هم جدا شدید، که ناگزیر پیش خواهد آمد – حدس من شش ماه است، مگر اینکه غرور متقابل شما احیانا آن را یک سال کش بدهد، و چه بهتر؛ چون، بهنظر من، بیشتر همدیگر را میچزانید – گرفتار تلخکامی و سوزی شوید که روابط آیندهتان را تمام عمر زهرآگین کند. بخشی از وجود من امید دارد که شما بچهدار شوید، به این جهت که من سخت به انتقام زمانه معتقدم، بله، تا به نسل بعدی و بعدی برسد: آثار بزرگ هنری را ببینید. ولی انتقام باید از افراد دستاندرکار گرفته شود، یعنی از شما دو نفر (و شما اثر هنری بزرگ نیستید، حداکثر خطخطی کردن یک کاریکاتوریست هستید). پس چنین آرزویی برایتان ندارم. شرط مروت نیست این سرنوشت را بر جنین بیگناهی تحمیل کنیم که ناگهان متوجه شود ثمره پایینتنه شماست، لحن شاعرانهام را ببخشید. از این رو، ورونیکا، غلاف را فراموش نکن... شاید هم هنوز اجازه نداده باشی که او دستدرازی کند. خب، رعایت ادب بس است. من چند چیز مشخص دارم که به هر کدام شما بگویم.
جولین بارنز، درک یک پایان، چاپ دوازدهم ،مترجم حسن کامشاد ، نشر نو
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.