داستان‌هایی با پوست و گوشت و استخوان

مروری بر کتاب بهترین داستان‌‌های کوتاه ارنست میلر همینگوی

سپهر صانعی

پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹

ارنست میلر

چه چیزی باعث شد تا ارنست همینگوی این چنین بر سر زبان‌ها بیفتد؟ عده‌ای او را پدر ادبیات مدرن می‌نامند و نه تنها نوشته‌های او، بلکه سبک زندگی و عادات رفتاری او را هم سرمشق زندگی خود قرار می‌دهند. چه چیزی در نوشته‌ها و داستان‌های گزارش‌گونه‌ی او وجود دارد که آن‌ها را از مطالب معمولیِ روزنامه‌ها جدا کرده است؟ شاید کلید حل این مساله در توصیه‌ای باشد که روزی ازرا پاوند به همینگویِ جوان کرده بود:

«هنر نادرست، هنر نادقیق است...هنری‌ست که گزارش‌های دروغین ارائه می‌دهد...هنر درست از شاهد راستین برخوردار است.»

[۱]

همینگوی نیز به توصیه‌های او گوش مي‌دهد. همانطور که در کتاب پاریس جشن بیکران می‌نویسد:

«آنچه آدم نیاز دارد نوشتنِ یک جمله درست و بجاست... .اگر جمله‌ای مزین از کار در بیاید...پی می‌برم که باید آن نقش مزین و زینتی یا مقرنس را از جا در بیاورم و دور بیندازم و با اولین جمله راست و بجا و اخباری کار را شروع کنم. بی‌آن‌که به خوانندگان بگویم چه عکس‌العملی نشان دهند، چه چیزی احساس کنند، چگونه داوری کنند و بگذارم تصاویر خود معنا را القا کنند. اگر کنش به درستی و دقت ارائه شود و تنها عناصر اصلی به کار گرفته شود؛ در این صورت خواننده، بی‌آن‌که به او گفته شود، همان احساساتی را بروز می‌دهد که نویسنده خواهان آن است.» [۲]

داستان‌های او پر از لحظات و صحنه‌های ناب زندگی‌اند، که به صورت تصاویری ساکن یا گاه پرهیاهو به خواننده عرضه می‌شوند. پر از رنگ و بو و صداها و نورها. نورهایی از جنس طلوع آفتاب یا گاه نور آخرین چراغِ کافه‌ای در نیمه شب. او می‌نویسد تا تاریکی را بتاراند. شخصیت‌هایش را از تاریکی شب و خوانندگانش را از تاریکی تنهایی و بی‌معنایی. اما خودش را چطور؟

همینگوی معنای زندگی را در تلاش و شجاعت انسان می‌بیند. او می‌خواهد به خواننده‌اش حس گاوبازی را منتقل کند که در لحظه‌ای کوتاه، سایش شاخِ گاوی خشمگین را بر دستمال درونِ جیبِ سینه‌اش حس کرده و برای یک لحظه مرگ را از سر گذرانده. درست مثل خودش هنگامی که در جبهه‌ی جنگ جهانی اول، خمپاره‌ای در نزدیکی‌اش منفجر می‌شود و در ثانیه‌هایی کوتاه تکه‌های بدن رفیق‌اش را مي‌بیند که بر سینه‌اش می‌بارد و حین فرار متوجه می‌شود که ترکش‌های بسیاری در پایش فرو رفته و با این‌ حال خودش را به درمانگاه می‌رساند. همینگوی زنده می‌ماند، اما نزدیکی مرگ را به بی‌واسطه‌ترین شکل ممکن در کنارش حس می‌کند. نزدیکی‌ای که منجر به کابوس‌های شبانه‌اش می‌شود، حتی سال‌ها پس از گذر از این واقعه.

بهترین داستان‌‌های کوتاه ارنست میلر همینگوی، شامل مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه اوست که به قلم احمد گلشیری ترجمه و گزینش شده‌اند. احمد گلشیری در کنار ترجمه داستان‌ها، زندگی‌نامه‌ای مفصل و جان‌دار و هیجان‌انگیز از زندگی این نویسنده ماجراجو در مقدمه‌ این کتاب ارائه می‌دهد که خواندن‌اش کلیدی می‌شود بر فهم داستان‌هایی که او نوشته. با خواندن زندگی‌نامه پرهیاهوی این نویسنده‌ است که متوجه می‌شویم چرا نوشته‌های او این چنین زنده‌اند. نویسنده‌ای که از بزرگ‌ترین تفریحات‌اش رفتن به جشن سن‌فرمین [۴] اسپانیا و تماشای مسابقات خشنِ گاو‌بازی آنجا بوده است.

داستان‌های این کتاب از مجموعه‌های: در زمان ما، مردان بدون زنان، برنده سهمی نمی‌برد انتخاب شده اند و به عنوان حسن ختام نیز داستان برف‌های کلیمانجارو در انتهای کتاب ترجمه شده است.

شگردی که همینگوی در داستان‌نویسی انتخاب کرده، بسیار به شیوه‌ی کار شاعران ایماژیست شباهت دارد. ازرا پاوند، اصول کلیِ نهضت ایماژیسم را چنین به او آموزش می‌دهد:

- القای معانی به یاری تصویر

- برخورد مستقیم با اشیا

- عدم استفاده از واژه‌های زائد

[۳]

نتیجه این می‌شود که پس از خواندن بعضی از داستان‌های او، حسی مانند مواجهه با شعر به خواننده دست می‌دهد. این حس به علت استفاده‌ی بسیار دقیقِ او از کلمات و جملات اخباری است به طوری که خواننده را به زور درگیر احساسات و قضاوت نمی‌کند، بلکه با توصیف صحنه‌های ساده، دیالوگ‌های معمولی و با ایجاد حس صمیمیت، خواننده را به موقعیتِ داستانی که حتی گاهی شاعرانه احساس می‌شود نزدیک می‌کند و در نهایت پس از خواندن داستان است که با مروری گذرا بر چیزی که خوانده‌ایم تصویری کلی در ذهن‌مان نقش می‌بندد و احساسات واقعی‌ و شخصی‌مان را نسبت به قصه‌ی خوانده شده بروز می‌دهیم. احساساتی که نویسنده به طور مستقیم نقشی در بیرون آوردن‌شان نداشته، بلکه درک عمیق موقعیت داستانی بوده که منجر به واکنش احساسی ما شده است.

او ما را با زن‌ها و شوهرها، سربازان، قاتلان و پیشخدمت‌ها و آدم‌های قصه‌های خود تنها می‌گذارد تا با آن‌ها خلوت کنیم و کشف کنیم که در ترس‌ها و ناتوانی‌های خود تنها نیستیم.

بهترین داستان های کوتاه ارنست میلر همینگوی

نویسنده:
ارنست همینگوی
ناشر:
نگاه
مترجم:
احمد گلشیری
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست


۱- ارنست میلر همینگوی بهترین داستان‌های کوتاه، همینگوی، ۱۳۹۲: ص۵۴، موسسه انتشارات نگاه

۲- ارنست میلر همینگوی بهترین داستان‌های کوتاه، همینگوی، ۱۳۹۲: ص۵۵، موسسه انتشارات نگاه

۳- ارنست میلر همینگوی بهترین داستان‌های کوتاه، همینگوی، ۱۳۹۲: ص۵۶، موسسه انتشارات نگاه

۴- فستیوال سن‌فرمین(به اسپانیاییSanfermines) نام فستیوالی تاریخی است که هر ساله از از سال ۱۵۹۱ میلادی بین ظهر روز۶ ژوئیه تا نیمه ‌شب ۱۴ ژوئیه در شهر پامپلونا در ایالت نابارای اسپانیا برگزار می‌شود. ویکیپدیا.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

همینگوی معنای زندگی را در تلاش و شجاعت انسان می بیند. او می خواهد به خواننده اش حس گاوبازی را منتقل کند که در لحظه ای کوتاه، سایش شاخ گاوی خشمگین را بر دستمال درون جیب سینه اش حس کرده و برای یک لحظه مرگ را از سر گذرانده. درست مثل خودش هنگامی که در جبهه جنگ جهانی اول، خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر می شود و در ثانیه هایی کوتاه تکه های بدن رفیق اش را می بیند که بر سینه اش می بارد و حین فرار متوجه می شود که ترکش های بسیاری در پایش فرو رفته و با این‌ حال خودش را به درمانگاه می رساند.

بهترین داستان‌ های کوتاه ارنست میلر همینگوی، شامل مجموعه ای از داستان های کوتاه اوست که به قلم احمد گلشیری ترجمه و گزینش شده اند. احمد گلشیری در کنار ترجمه داستان ها، زندگینامه ای مفصل و جان دار و هیجان انگیز از زندگی این نویسنده ماجراجو در مقدمه‌ این کتاب ارائه می دهد که خواندن اش کلیدی می شود بر فهم داستان هایی که او نوشته.

مطالب پیشنهادی

خورشید هم طلوع می‌کند

خورشید هم طلوع می‌کند

نگاهی به کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» شاهکار ارنست همینگوی

هر دو جوان بودیم؛ من و پاریس

هر دو جوان بودیم؛ من و پاریس

کوتاه درباره کتاب پاریس جشن بی­کران نوشته‌ی ارنست همینگوی

بالاخره یک روز خوش شانس می‌شوم

بالاخره یک روز خوش شانس می‌شوم

مروری بر کتاب پیرمرد و دریا نوشته‌ی ارنست همینگوی

کتاب های پیشنهادی