در فرهنگ معین آمده است: «آگراندیسمان یعنی فرآیند بزرگ کردن عکس به وسیلة دستگاه مخصوصی در عکاسی». خولیو کورتاسار با استفاده از همین مفهوم دست به خلق یکی از مهمترین داستانهایش زده است. در مجموعه داستان آگراندیسمان داستانهایی از خورخه لوئیس بورخس، آدولفو بیوئی کاسارس، «اوراسیو کیروگا، روبرتو بولانیو و خود کورتاسار را میخوانیم که توسط شهریار وقفی پور ترجمه شدهاند و نشر نیماژ آنها را به چاپ رسانده است.
با توجه به آنچه بر نویسندگان این مجموعه گذشته است، همگی آنها به جز اوراسیو کیروگا تحت تاثیر فضای داستاهای بورخس هستند و از طرف دیگر خود بورخس نیز جهان جادوییاش را از سبک نگارش اوراسیو کیروگا وام گرفته است. در این میان بورخس را میتوان واسطهای میان نویسندهای از قرن نوزدهم و نویسندگان موج نو در آمریکای لاتین دانست.
در این مجموعه، داستانهای «گزارش دکتر برودی» و «ببرهای کبود» از بورخس آورده شدهاند. در گزارش دکتر برودی با اجتماعی از انساننماها و روابطشان روبرو هستیم. بورخس برای ایجاد بستری رئالیستی برای وقایع جادویی و باور نکردنی جامعهی برساختهی ذهن خود، در نقش شنوندهی داستان فرو میرود و راه خودش را طوری از راوی جدا میکند که انگار شنوندهی ماجراست. بورخس که از این تکنیک در بسیاری از داستانهایش استفاده میکند به مخاطب برای باور پذیری این فضای جادویی و در نتیجه به گسترش ابعاد رئالیستی داستان خود کمک میکند. در داستان دیگر او یعنی ببرهای کبود، داستان با جستجو آغاز میشود. جستجویی در شرق که زمین مورد علاقهی بورخس برای اتفاقهای جادویی است. حسین سناپور در کتاب جهان جادویی داستان توجه بورخس به شرق را به جز تاثیر از حکایتهای هزار و یک شب، ناشناخته بودن آن برای مخاطب غربی میداند. برای این مخاطب، شرق دنیای دور از دسترس و عجیبی است که وقوع هر ماجرایی در آن محتمل به نظر میرسد و به این شکل بورخس راه دیگری برای آماده کردن بستر رئالیستی داستانهایش مییابد. پس از بورخس به اوراسیو کیروگا میپردازیم. بسیاری از منتقدان کیروگا را تحت تاثیر ادگار آلن پو میدانند. خلق فضاهایی برای نشان دادن جدال انسان و حیوان برای زنده ماندن، دست مایه قرار دادن موضوعات مرتبط با بیماریهای روحی و توهم در داستانهایش او را تبدیل یکی از پیشاهنگان رئالیسم جادویی و وحشت در آمریکای لاتین میکند. در این مجموعه، داستانهای «فلامینگوها جوراب به پا میکنند» و «بالش پر» از او آورده شدهاند. «بالش پر» ماجرای زن جوانی است که ظاهرا بدون دلیل بیمار شده و آرام آرام در حال مردن است و بعد از مرگ علت اسرار آمیز کم خونی شدید در بالش زیر سرش پیدا میشود. به کورتاسار بازمیگردیم. خولیو کورتاسار را میتوان آغازگر جریانهای مدرنیستی داستان در آمریکای لاتین دانست. «آگراندیسمان»، «خطوط کف دست»، «پیوستگی پارکها»، «نامه به بانویی جوان در پاریس»، «طرح سردستی یک رویا» و «دستورالعملهایی در باب مثالهایی از چگونه ترسیدن» داستانهایی هستند که از کورتاسار در این مجموعه به چاپ رسیدهاند. کاربرد زمان غیر خطی و استفاده از کانونیگر ذهنی از ویژگیهای برجستهی آثار کورتاسار در میان نویسندگان دیگر اسپانیایی زبان است. آدولفو بیوئی کاسارس که هم زمان با کورتاسار متولد شده است با داستان سه قسمتی «سه فانتزی در کلید مینور» حضور دارد. او را تحت تاثیر بورخس و از نویسندگان مهم ژانر علمی تخیلی میدانند. این داستان شامل سه خط داستانی متمایز از یکدیگر است که اولی درمورد نوع عجیبی از داروی ویتامین، دومی داستان بوی عجیب و اسرارآمیز در یک آپارتمان است و سومین خط داستانی درمورد تردیدهای مردی است که نمیداند میان خانواده و عشق کدام را انتخاب کند.
در پایان داستان «راز شر» از روبرتو بولانیو را میخوانیم. بولانیو از دیگر متاثران بورخس و از نویسندگان نسل نو در آمریکای لاتین است که ردپای اندیشههای چپگرا بر آثارش مشهود است. داستان «راز شر» از او در این مجموعه آمده است که ماجرای ملاقات مرموز یک خبرنگار با مردی است که قرار است به او درمورد پروندهاش اطلاعاتی بدهد.
در نهایت باید گفت «آگراندیسمان» گزینهی مناسبی برای آشنایی اولیه با ادبیات داستانی آرژانتین است که از کیروگا تا بولانیو به جریانسازترین نویسندگان آمریکای لاتین میپردازد.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.