«آنجا که دنیا تمام میشود، تیمبوکتو آغاز میشود.»
آغازِ کتاب تیمبوکتو، به انتها رسیدنِ جهان یک سگ است؛ مستر بونز، سگی پیر و وفادار که همراه صاحب مجنون و خانهبهدوش خود زندگی میکند. صاحب او، ویلی کریسمس، از زمانی که مستر بونز تولهی کوچکی بوده او را بزرگ کرده و حالا پس از سالها وابستگی، تجسّم جهانِ بدون ویلی برای مستر بونز بیمعناست؛ امّا ویلی دچار بیماری درمانناپذیری شده و هر روز به مرگ نزدیکتر میشود. تیمبوکتوداستان سگی را از زاویه دید او بیان میکند؛ سگی که باید به مرور خود را برای دنیای بدون اربابش آماده کند.
ویلی که گمان میکند شاعر و ادیبی کشفنشده است و گنجینهای از نوشتههای ادبیاش را در یک صندوق امانات قرار داده، باید مستر بونز را به همراه کلید صندوقِ این گنجینهْ به دستان مورد اطمینانی بسپارد. بنابراین هر دو راهی بالتیمور میشوند تا معلّم دبیرستان ویلی، بئا سوانسون را پیدا کنند؛ تنها کسی که همیشه مشوّق ویلی بوده است. در این سفر، مستر بونز باید چیزهای تازه و متفاوتی را تجربه کند. سفری شیرین، ساده و دلپذیر که گاه خواننده را غمگین میکند و گاه هیجانزده.
تیمبوکتورا پل استر، نویسندهی پُستمدرن آمریکایی در سال ۱۹۹۹ نوشت و آخرین اثریست که از او در ایران ترجمه و چاپ شده است. عنوان کتاب به یادآوری مستر بونز از گفتههای ویلی برمیگردد؛ «آدمها بعد از مرگشان به آنجا میرفتند. وقتی روح آدم از بدنش جدا میشود، جسمش را خاک میکنند و روحش به آن دنیا میرود. هفتههای گذشته ویلی مدام از این موضوع حرف میزد و حالا سگه دیگر شک نداشت که سرای باقی وجود دارد. اسمش تیمبوکتو بود و مستر بونز از همهی این حرفها اینطور دستگیرش شد که در صحرایی، جایی خیلی دورتر از نیویورک یا بالتیمور یا لهستان یا هر شهری است که در سفرهاشان دیدهاند. یک بار ویلی گفت که سراب ارواح است. یک بار دیگر گفت جایی که دنیا تمام میشود، تیمبوکتو شروع میشود.» [۱]
داستان بکری که احساسات خواننده را درگیر میکند، بازیهای زبانی و استفاده از کلماتی با بار معناییِ بهجا، رُمانی را تشکیل داده که با سایر آثار ادبی و حتّی بقیهی آثار استر متفاوت است. نامگذاری تیمبوکتو به عنوان جهان پس از مرگ، درصورتیکه اصل این کلمه در حقیقتْ به شهری در کشور مالی، واقع در غرب آفریقا برمیگردد و استفاده از نام بئا سوانسون برای معلّم دبیرستان ویلی، درحالیکه سوانسون الهامگرفته از کلمهی سوان است که در زبان انگلیسی همان پرندهی قو معنا میدهد و آواز قو، استعارهای از واپسین آوازِ پیش از مرگِ اوست.
پل استر این داستان را برای ادای دینی به خاطرهی سگ خانوادگیشان نوشت و دو شخصیت ویلی و مستر بونز ابتدا قرار بود دو شخصیت فرعیِ رُمانی دیگر از او باشند؛ امّا بعدها استر آنقدر از این دو شخصیت خوشش آمد که داستان آن دو را جداگانه در تیمبوکتو روایت کرد.
«سگه آنقدر عمر کرده بود که بفهمد لازم نیست داستانهای خوب حقیقی باشند و اینکه باور کردن داستانهای ویلی اهمیتش به اندازهی این نیست که او کارهایی کرده که باید میکرده و سالهایی هم سپری شده. اصل هم همان بود، مگر نه؟» [۲]
[۱]: استر (۱۳۹۷)، تیمبوکتو، چاپ چهارم، تهران: نشر افق.
[۲]: همان.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.