بنتام و لذتطلبی کمّی سیستماتیک
لذتطلبی دو مزیّت دارد. اوّلی – که تقریبا برای همه نظریهپردازان تا حدی جذاب است – همانی است که ارسطو بر آن تاکید داشت، یعنی اینکه خوشبختی باید بر چیزی بنا شده باشد، که هرچند نمیتوان دقیقا مشخصش کرد، برای همگان جذابیت داشته باشد، یا حتی حداکثر جذابتی را داشته باشد. درواقع، این جذابیت باید چنان باشد که هر فیلسوفی که لذتطلب نباشد خودش را مکلف بداند که توضیح دهد چرا با آن موافق نیست. مزیت دیگر لذتطلبی – که برای برخی از فیلسوفان جذاب است ولی قطعا نه برای همهشان – این است که میتوان به نحوی قانعکننده مدعی شد که لذت معیار ارزش هر چیزی در مقایسه با هر چیز دیگری است. همانگونه که پیشتر به هنگام بحث درباره پروتاگوراس گفتیم، آن چیزهایی به نظر ارزشمند میآیند که فرد به شکلی روشمند بتواند مشخص کند آن چیزها هستند که وضع و حال آدمی را در کل خوب و خوش میکنند.
اما تا قرن نوزدهم از این مزیت دوم لذتطلبی استفاده چندانی نشده بود. جرمی بنتام در آثار خویش درباره نظریات حقوقی و اجتماعی، لذتطلبی کمی را پروراند. او برای برساختن موضع خویش از ظرفیتهای سیستماتیک لذتطلبی بهره گرفت و پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم سودمند آن را برای سیاستگذاری اجتماعی نشان داد – البته به شرطی که بتوان تمهیداتی اندیشید که سیستم کارگر باشد.
نیکلاس وایت، تاریخچۀ خوشبختی، چاپ سوم ،مترجم خشایار دیهیمی ، نشر گمان
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.