«خلاصهی کلام اینکه آنکه مشاهده میکند به واسطهی مشاهداتش خفه میشود.» این سطر از کتاب شاید بهترین دروازۀ ورود به اتاق جیکب باشد. ویرجینیا وولف مشاهدهگری قهار و نویسندهای چیرهدست است. او مشاهده میکند و جزئیات را به نحوی بر کاغذ سپید ثبت میکند که خواننده را نیز وارد تنگاهای روانی شخصیتهای رمان خود کند. وولف خواننده را با تکههایی غیر واضح رها میکند تا او را مجبور به جورکردن این پازل کند. اتاق جیکب نه تنها از این ویژگیها مبرا نیست بلکه مالامال از توصیف مشاهدات خفهکننده و پارهپاره است.
قسمت عمدۀ داستان اتاق جیکب معاش روزمرهی این پسر جوان را دنبال میکند. جیکب جوانی علاقهمند و شیفتهی تمدن یونان باستان، به خصوص افلاطون است. قسمت کوتاهی از داستان به کودکی جیکب اختصاص دارد اما آغاز اصلی رمان را میتوان در قطاری دانست که جیکب را از وطنش دور میکند تا او را به مقصد بعدی خود یعنی تحصیل در کمبریج برساند.
روایت عمدتاً از قول زنانی که با جیکب روابطی دارند بیان میشود. زنانی مانند کلارا دورانت که فرزندان طبقهی میانی جامعهاند. زنانی سرخورده، غمگین، آگاه به مسائل و گاهی عاشق و شیدا.
جیکب در آرامش پیشاجنگ دلبستهی هنر و ادبیات میشود، اما نه ادبیات روز. او حقیقت را در آثار ویرژیل و افلاطون میداند، افرادی در سنههای گذشته. همین خصلت جیکب او را به مردی کلاسیک، سرسخت و در عین حال جذاب برای زنان تبدیل میکند.
بخش قابل توجهی از رمان اتاق جیکب روایت بحثها و مجادلات مردان جوان دیگر با جیکب است. بحث عمدهی این مردان جوان و امیدوار بر سر چیستیِ هستی، ارزش نویسندگان، تفاوت سلیقهی آنها در انتخاب مردان بزرگ، آیندهی خویش و برحق بودن تمدن مدرن یا کهن است. آنها در رسیدن به پاسخ پرسشهایی که مطرح میشود جدیت به خرج میدهند و این باعث میشود دریچههای بسیاری در مقابل خوانندگان باز شود.
توصیفات ویرجینیا وولف در رمان اتاق جیکب چنان شاعرانهاند که گاهی نثر به شعری غنایی تبدیل میشود. لایههای زیرین متن مملو از احساس فقدان و دلتنگیاند؛ دلتنگی برای افراد، عواطف و اتفاقات. خانم فلندز دلتنگ پسر خود جیکب است. و «کلارا دیورانت با جیکب فلندرز وداع کرد و طعم شیرین مرگ را در قالب شمایل مرگ چشید». اما خود جیکب، او دائماً فقدان تمدنی بزرگ را احساس میکند. جیکب تمام سرخوردگیهای خود و اطرافیانش را نیز برآمده از همین فقدان میداند. «این حس وحال حزنزده، این تسلیم شدن دربرابر امواج تیرهای که گرداگرد ما لمبر میزند، ابداعی مدرن است.»
میتوان گفت رمان اتاق جیکب بیرحمانهترین و کمفروغترین اثر این نویسندهی نامدار انگلیسی است. نوشتار او در موقعیتهای تلخی که رقمزده همچون گذر باد خزنده است بر روی تیغهای خارزار. وولف به توصیف شخصیتها نمیپردازد مگر برای نمایاندن گنجایش احساسات و عواطف آنها. از دیگر عوامل زیباییشناسانهی اتاق جیکب شرح طبیعت لطیفی است که جیکب از کودکی تا بزرگسالی در بستر آن رشد یافته. دشواری و دیریابی این رمان شعرگونه مخاطب عام بورژوای خود را از خوانش معاف میکند اما به خوانندگان حقیقی خویش تجربهی فوقالعادهای از خواندن یک رمان اصیل و اثیری را میدهد.
اتاق جیکوب داستان یک زندگی است که از بیرون دیده میشود؛ تصویری تار از یک مرد جوان. انگار زندگی او را میتوانیم در خرده آینهها ببینیم یا فقط میتوانیم انعکاس او را در چشم دیگران ببینیم. دنیای درون او برای ما قابل دیدن نیست؛ اما آیا واقعاً میتوان انسانها را شناخت؟ وولف به عنوان یک نقاش امپرسیونیست لحظههای غنایی و نوستالژیک خلق میکند. او پرترهای صمیمی، بافته شده از حوادث کوچک، برخوردهای تصادفی و خاطرات کمرنگ شده را تصویر میکند.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.