خوابنامه یک نمایشنامهی ایرانی با نثری متفاوت و جذاب و با زبان قجری از محمد چرمشیر است که در سال 1403 در سه نامه به رشتهی تحریر درآمده است. این اثر روایتگر دورهای تاریخی از سرزمین ایران در سال 1276 است. روایتی از زمانهی سلطنت قاجار در ایران که در آن دوران پاداشاهان قاجار اهمیت زیادی برای فرهنگ و هنر این مملکت قائل بودند.
زبان خاصی که در این اثر استفاده شده است گویای مهارت محمد چرمشیر در عرصهی نمایشنامهنویسی بهشیوهای متفاوت تر از قبل است. درتعریفی دیگر میتوان گفت خوابنامه نمایشنامهای برای خواندن است. و نثر کم نظیر استفاده شده در آن جان تازهای به این اثر بخشیده است.
مکتوب از اسماعیل خان جواهرچی به جانب بانیان سینماتوگراف
خوابنامه در سه نامه نوشته شده است. نامههای اسماعیلخان جواهرچی، به برادران یا به قولی اخوان لومیر میباشد. اسماعیل خان جواهرچی در این نامهها که دو سال بعد از اختراع سینما نوشته شده است، به شرح و تفصیل زندگی خود در دوران قاجار میپردازد.
« امروز شمعدانیها_ ناکام_ میمیرند، همانها که تا دیروز کسی به گمان مردن شان هم نبود. همین دیروز این باغچه غرقابهی شبدر بود و امروز خاکجای شاهی مرده، یا اینکه این شاه دیروز برحریر و ململ و ابریشم خفته بود در دربخانه، و امروز خفته بر این خاک سرد اندرونی ما. اسماعیل... اسماعیل.»
در شروع این نمایشنامهی تاریخی با اتفاق تازهای رو به رو هستیم. صحبت دربارهی هنر و سینما و آشنایی با پدیدهی سینماتوگراف. اسماعیلخان شرح میدهد که پدرش نیز بر او ظاهر شده و سفارش خاصی به پیشرفت پروژهی سینماتوگراف در ایران داشته است.
در این حواشی، روایت مرگ ناصرالدین شاه قاجار نیز موضوعی است که توجه ما را به خود جلب میکند. همچنین سخنانی که با استناد به آن میتوان دریافت که شاید تأکید بر استفاده از سینماتوگراف برای حواس پرتی مردم از مرگ ناگهانی شاه قاجار بوده است.
در این نمایشنامه فرهنگ ایران، امر سیاست، تاریخ و ادبیات مورد بحث قرار میگیرد. درست در دورهای که برخی از پادشاهان قاجار عنایت ویژهای به فرهنگ و هنر و ارتباط با جهان هنری غرب داشتند، سینماتوگراف به ایران آمد و مردم با پدیدهی سینما در این مملکت آشنا شدند.
« اسماعیل، قدری نمایش اندرونی از جانب اَخوین به کار جماعت نظارهکنندگان میآید در این حال و احوال. این را منباب آشنایی جماعت نظاره کنندگان با مکان وقوع پیشامدهای آتیه عرض میکنیم. همچنان خدمت آن دو اَخوی بزرگوار عرض بفرمایید بهتر است اجتناب نمایند از نشان دادن نعش در باغچهی کوچک اندرونی، از آن روی که شور جماعت نظارهکنندگان چون شعلهی آتش است. اگر این آتش شعله بگیرد، فروکاستن از آن کاری است صعب به دست عمله جات سینماتوگراف.»
محمد چرمشیر در این اثر با خلق زبانی تازه به بازتولید زبانی که صد سال پیش در تهران رایج بود، میپردازد. و با استفاده از شیوهی مونولوگ در این نمایشنامه به شکلی خواب گونه به روایت داستان خود میپردازد.
« این نعش امروز میرود، کس دیگری پیدا میشود، تاج میگذارند بر سرش. این مملکت هم، بی کم و کاست، میماند همچنان به همان سیاق. درب به همان پاشنه میچرخد، اسماعیل خان. این فرمایش ما را همیشه آویزهی گوشتان داشته باشید، در این مملکت تا بوده این اَبویها بودهاند که کمر به دفعِ شر ولد خویش بستهاند.»
اندکی در باب محمد چرمشیر
محمد چرمشیر، زادهی 21 شهریور 1339 در تهران، نمایشنامهنویس، دراماورژ و مدرس تئاتر است. او دانش آموختهی ادبیات نمایشی در دانشگاه تهران است. از او تاکنون بیش از یکصد نمایشنامه به چاپ رسیده است. آثار او درخارج از مرزهای ایران مانند کشورهایی چون ایتالیا، انگلیس، فرانسه، ترکیه و ژاپن منتشر شده و به روی صحنه رفته است.
محمد چرمشیر سالهای 1370 تا اواخر این دهه را عموماً به تولید و نگارش نمایشنامهها، داستانها و فیلمنامههای متعدد پرداخت. ماحصل تجربهی نوشتنهای متعدد او منجر به خلق زبان و سبکی منحصر به فرد آثارش شد. سبکی که هنوز هم آن را با نام چرمشیر در ادبیات نمایشی دوران بعد از انقلاب میشناسند.
از آثار مهم ایشان میتوان به مسیح هرگز نخواهد گریست، در قابی خالی مانده، ابر در فنجان، پشت شیشهها، مروارید، میخواستم اسب باشم، نجواهای شبانه، رقص مادیانها، دیو بندان، شبی در طهران، نامههایی به تب و شاهزادهی اندوه اشاره کرد.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.