عبارت “این ضبط از کار کدام نوازنده است؟” احتمالاً به گوشتان خورده است. برای کسانی که موسیقی برایشان و در زندگیشان جنبهای فراتر از یک هنر دارد و آن را تا سطح یک زبان برای گفتوگو پیش میبرند اینکه اثر چگونه تفسیر یا بازتفسیر شود، قریببهیقین، از درجهی اهمیت بالایی برخوردار است و هستیشناسی اثر موسیقایی برایشان مسئله است. فرهنگ مؤلف، جامعهی زیست مؤلف و منش شخصی مؤلف میتوانند فاکتورهایی باشند که در کنار یکدیگر بتوانند تفسیری نو از اثر هنری ارائه دهند. اینکه درک ما از وجود اثر موسیقایی تا چه حد جلو میرود بستگی به تمامی جنبههای ساختاریای است که در اثر قرار گرفته است. اینکه چرا La Campanella لیست را از La Campanella پاگانینی مردم تمایز میدهند تدقیقی اساسی نیاز دارد. اینکه چرا دو مواجهه با یک اثر میتواند لحظههای متفاوتی را برای آدمها میسر کند بحثی است آمیخته با روان و فلسفهی آدمی و موزهی خیالی آثار موسیقایی: جستاری در فلسفهی موسیقیِ لیدیا گر نیز اثری است در همین حالوهوا برای تدقیق بیشتر درخصوص هستیشناسی آثار موسیقایی و تحلیل هستیشناسی موسیقی. این حالوهوا احتمالاً مطبوع باشد برای دوستداران موسیقی و مسئلهدار باشد برای پژوهندگان این حیطه.
نیّت مؤلف
فرانتس لیست، موسیقیدان مجار، در جایی گفته است: “من در آثار بتهوون، برلیوز، واگنر و دیگران چیز کمی پیدا میکنم، زمانی که رهبری آنها را رهبری میکند که مانند یک آسیای بادی عمل میکند.” لیدیا گِر در موزهی خیالی آثار موسیقایی جملهی فرانتس لیست را بهنحوی خاص موشکافی میکند. او در این کتاب تمرکز را از نیّات بنیادین آهنگساز و مؤلف اثر موسیقایی بهسوی تفسیرها، بازتعریفها و اجرای اثر توسط موسیقیدانان، رهبران ارکستر و نوازندگان آثار موسیقایی میبرد. لیدیا گر این ایده را در کتابش مطرح میکند که اثر موسیقایی تنها متکی به خالق خود نیست و بازتعریفها و تفسیرهایی که بر اثر حادث میشوند نیز نقشی پویا و کنشگر در بازخوانی اثر دارد. لیدیا گر در اینجا تمرکز کتابش را بهسمت اهمیت زیاد تفسیر نوازنده و نقش فعال وی درخصوص اثر موسیقایی میبرد، چراکه در رویکردهای سنتی به موسیقیشناسی و زیباییشناسی، محققان غالباً به نیّات مؤلف اثر موسیقایی را بهعنوان منبع معتبر معنا در اثری موسیقایی اولویت می دهند. گِر شناخت از اثر موسیقایی را منحصر به مؤلف اثر موسیقایی نمیکند و محدودیتهای کلاسیک را در برابر بازتعریفهای نو کنار میگذارد. در اینجا، نوازنده نقشی شبیه به دراماتورژ تئاتر دارد، شخصی که با تفاسیر خود وزنی بیشتر به اثر میتواند ببخشد. در اینجا میتوان با نگاهی به کتاب دراماتورژی چیست؟ دراماتورژ کیست؟ اثر محمدرضا خاکی و منصور براهیمی عنوان کرد که همانطور که دراماتورژ فرهنگ معاصر و میراث گذشته پیوندی میتواند برقرار کند، نقش نوازندهی اثر موسیقایی نیز میتواند به همین نحو باشد و بازتعریف وی جنبهای تازه به اثر ببخشد:
«بازسازی گذشته تا حدودی ناشی از نوع جدیدی از علاقهی آکادمیک به تاریخ موسیقی بود. آوردن موسیقی گذشته به زمان حالْ حداقل مؤید یکی از اصول اساسی مکتب رمانتیک است. یعنی جایگزینی تصوری سنتی و ایستا از طبیعت با برداشتی پویا از تاریخ.»
همچنین لیدیا گر تصدیق میکند که درخصوص اثر موسیقایی تفسیرهای متعددی وجود دارد و اجراکنندگان گوناگون حساسیتهای هنری، پیشینههای فرهنگی و تجربیات شخصی مخصوصبهخودشان را به اثر وارد میکنند و این نکتهای منفی نیست. هر تفسیر نگاهی خاص به اثر دارد و غنای مخصوصبهخودش را به اثر موسیقایی میبخشد. تفسیر بر مقصود مؤلف همچنین باعث میشود که زمینههای تاریخی و فرهنگی که یک اثر موسیقی در آن اجرا میشود مورد توجه قرار گیرد:
«اما علاقهی دیگری برای این بازسازی وجود داشت که تأثیرگذارتر بود. موسیقیدانان مثل قبل به گذشته نگاه نمیکردند تا الگوهایی برای تقلید معاصران بیابند. درعوض آنها دست به کار دیدن شاهکارهای موسیقی بهمثابهی آثاری فراتر از موانع زمانی و مکانی شدند.»
لیدیا گر کیست؟
لیدیا گِر تئوریسین انگلیسی موسیقی است که بیشترْ آرائش در حوزهی فلسفهی موسیقی و زیباییشناسی موسیقی شناخته شدهاند. او غالباً درمورد موضوعاتی مانند توسعهی تاریخی نهادهای موسیقی، رابطهی مابین موسیقی و ایدئولوژی، ماهیت تفسیر هنری، فلسفهی هنر ریچارد واگنر، نقش اجرا در معنای موسیقی و رابطهی بین موسیقی و سیاست نوشتار داشته است. نوشتههای گر اغلب رویکرد بینارشتهای او را نشان میدهد و به پرسشهایی دربارهی تفسیر، اجرا و هستیشناسی موسیقی میپردازد. گر همچنین در آثارش از حوزههای مختلفی نظیر فلسفه، موسیقیشناسی، تاریخ و نظریههای انتقادی استفاده میکند. لیدیا گر در به چالش کشیدن دیدگاههای سنتی آثار موسیقی بهعنوان ابژههای ثابت و تغییرناپذیر تأثیرگذار بوده است و بر سیال بودن و وابستگی محتوایی آنها تأکید دارد.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.