کتاب با این جمله آغاز میشود: «امروز چه احساسی داری؟»[1] و همین اولین کلام، مخاطب را درگیر میکند تا با کتاب ارتباط بگیرد و در طول داستان دربارهی احساس خودش فکر کند. ابتدا به احساس نینی کوچولوها میپردازد که چطور آن را ابراز میکنند. تنها یک صدا آن هم «اوووَ اوووَ» کافی است تا اطرافیان برای حدس زدن احساس و نیازش تلاش کنند. کمی بزرگتر که میشود به شیوههای مختلفی ابراز احساسات میکند، ولی شاید نام آنها و دلیل وجودشان را نداند؛ پس دعوا میکنند، جیغ میکشند، گریه میکنند و ... .
کودکان بزرگتر که میشوند یاد میگیرند احساساتشان را نشان دهند و تلاش کنند احساس باقی افراد را حدس بزنند. در یک صفحه تصاویری از چهرههایی با حالات حسی مختلف آمده و در زیر آن نام انواع احساسات نوشته شده است. اینجا کتاب از مخاطب میخواهد از میان نامها آن را که با تصویر تناسب بیشتری دارد، پیدا کند. اما آیا تجربهی یک حس، تنها در چهره مشخص میشود؟
احساسات و زبان بدن
حالا لازم است بدانیم که این احساسات مختلف تنها در چهرهی ما نمایان نمیشوند؛ بلکه دستها، پاها و همهی بخشهای بدن را درگیر میکنند و نشانهای دارند. مثلا وقتی شکممان قار و قور میکند، یعنی احساس گرسنگی داریم یا وقتی بدنمان خارش و درد دارد، میفهمیم احساس بیماری داریم. اما اینها فقط نشانهها و نام احساساتاند. برای برطرف شدنشان چه باید کرد؟
در این بخش کتاب راهکارهایی را بهطور نامنظم در کنار هم نوشته است و از مخاطب میخواهد هریک از راهکارها را برای هر کودک انتخاب کند؛ تا علاوه بر شناخت نام و حالات هر حس، با نحوهی برطرف کردن آن هم آشنا شود. آنچه در روند این کتاب قابل توجه است، این است که در همهی بخشها و توضیحات، ذهن کودک را از جهات مختلف درگیر و او را وادار میکند مسئله را از زوایای مختلف بررسی کند. مثلا ابتدا از او میخواهد نشانهها و نام احساس را بداند و راهکاری برایش پیدا کند. در ادامه میخواهد با دیدن نشانههایی جدید حدس بزند که هرکس دارد چه احساسی را تجربه میکند.
احساسات رنگ دارند
درک مفاهیم ذهنی که نمادی عینی نداشته باشند، برای مخاطب خردسال سخت است. کودک باید تلاش کند تا کلمهها را در ذهنش بسازد و برای رسیدن به فهم بهتر، آنها را به چیزی تشبیه کند. نویسنده در این کتاب پیشنهاد میکند برای هر احساس رنگی را انتخاب کنیم. شاید این کار از بیان کردن احساسی که تجربه میکنیم، راحتتر باشد. مثلاً خوب است رنگ قرمز را برای وقتهایی که عصبانی هستیم، انتخاب کنیم یا رنگ زرد را برای زمان خوشحالی. رنگ آبی را برای وقتهایی که غمگین هستیم و رنگ سبز را برای زمانی که آرامش را تجربه میکنیم. «احساس میکنم آرامم! رنگم سبز است.»[2]
دلیل احساست چیست؟
یکی از مهمترین موارد در مدیریت احساسات پیدا کردن دلیل آن است. کتاب برای کمک به این مسئله تصویر کلاسی را به نمایش گذاشته که در آن کودکانی با احساسات مختلف و با دلایل مختص به خودشان حضور دارند و هرکدام حالات و رفتار منحصربهفردی دارند. نوشتن آنچه کودک در حال تجربه کردن است از زبان خودش، کمک میکند مخاطب احساس نزدیکی بیشتر با شخصیتهای کتاب برقرار کند و ترغیب شود خودش هم در این بازی شریک شود. صحبتهایی مثل «احساس میکنم حوصلهام سر رفته، چون نمیدانم دلم میخواهد چهکار کنم.»[3] یا «خیلی اضطراب دارم، چون قرار است شعرم را برای همه بخوانم.»[4]
و در ادامه برای بررسی دلیل احساس از زاویهای دیگر، موقعیتهایی ترسیم شده است تا کودک بتواند خودش را در آن تصور کند و احساسی که ممکن است در آن لحظه تجربه کند را نام ببرد. همچنین اسامی تعدادی از احساسات در بالای صفحه قرار داده شده و نویسنده یادآور میشود که «میتوانی هرچندتا از کلمههایی را که دوست داری انتخاب کنی.»[5] پس کودک با خیالی آسوده میفهمد که میشود در هر لحظه احساسات مختلفی را همزمان تجربه کرد.
احساسات تغییر میکنند
«احساسهای ما تغییر میکنند برای همین مجبور نیستیم تمام مدت درگیر احساساتی باشیم که دوستشان نداریم.»[6] بله از آنجایی که در طول روز اتفاقات مختلفی را پشت سر میگذاریم، میتوانیم حالات مختلف را تجربه کنیم. احساسات ما همیشه یکسان نیستند و ممکن است موقتی و کوتاه باشند. حتی اگر لازم بود، میتوانیم در تغییر آنها بکوشیم یا اگر آنها را دوست نداریم، سعی کنیم به شکل دیگری بروزشان بدهیم.
«تو غمگینی چون قرار است دوستت به مدرسهی دیگری برود. چهکار میکنی؟
تو هم یک نفر را ناراحت میکنی؟
یا اخم میکنی میزنی زیر گریه؟
یا به دوستت میگویی خیلی دلت برایش تنگ میشود؟
یا دنبال راهی میگردی تا بتوانی باز هم با او در ارتباط باشی؟
یا دربارهی احساست با کسی صحبت میکنی؟»[7]
همین که نویسنده راههای مختلف نشان دادن احساسها را معرفی میکند، برای کودک کمکی است تا بتواند در شرایط گوناگون، راهحلهایی برای بروزش ارائه دهد.
شاید مهمترین نکتهای که کتاب به آن اشاره دارد، گفتوگو دربارهی احساسهاست. در تمام بخشهای کتاب تلاش شده به صورت مستقیم و غیرمستقیم این نکته بیان شود که تا زمانی که از بیان احساس خودداری کنیم، تشخیص و راهحل دادن برای آن خیلی سخت است و «آن احساسها مثل نوشیدنی گازدار توی بطری، در وجود تو جمع میشوند و بعد ممکن است ناگهان این احساسهای گازدار به شکلهای مختلف منفجر شوند و به دیگران صدمه بزنند یا آنها را ناراحت کنند یا حتی به خودت آسیب برسانند.»[8]
با خودت مهربان باش
اصل مهم در شناخت و رویارویی با احساسات، پذیرش آن است؛ اینکه همهی ما در زندگی احساسات گوناگون را پشت سر میگذاریم. لازم است بدانیم احساسات منفی، مثل همهی حسهای دیگر طبیعی هستند. ما حق داریم عصبانی، ناراحت و ناامید بشویم و «اصلاً ایرادی ندارد که هروقت نیاز داری، از کسی کمک بگیری. هرچقدر بیشتر دربارهی احساسهایت با دیگران صحبت کنی، راحتتر میتوانی آنها را بپذیری.»[9]
در پایان نکتههایی برای بزرگترها قرارداده شده تا در جریان اهداف طراحی این کتاب قرار بگیرند. همچنین تمرینهایی برای درک بهتر مفاهیم کتاب برای اجرا در خانه پیشنهاد شده است. این کتاب را نشر افق (تابهای فندق) برای گروه سنی 6 تا 9 سال منتشر کرده است.
منابع: بروکز، فلیسیتی و فرانکی آلن. 1400، ترجمهی رها مقدم، تهران: افق
[1]- بروکز، آلن. 1401: 4.
[2]- بروکز، 1400: 11
[3]- همان، 13
[4]- همان، 13
[5]- همان، 14
[6]- همان، 16
[7]- همان، 26
[8]- همان، 21
[9]- همان، 31
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.