والدین «پریم رز» در دریا گمشدهاند. اهالی شهر و بچههای مدرسه منتظرند که او مرگ والدینش را قبول کند، اما پریم رز ته ته دلش میداند که آنها زندهاند و برمیگردند. در همین روزهاست که چالشها شروع میشود. مشاور مدرسه معتقد است پریم رز دچار بحران روحی شده است. ناگهان خوکچه هندی مدرسه آتش میگیرد. انگشت پایش را از دست میدهد و دایی جک که حالا سرپرست اوست بیشتر وقتها خانه نیست. در همین روزهاست که پریم رز به رستورانی پناه میبرد که دوستداشتنی است. خانم بورز وافلهای خوشمزهای درست میکند و از به اشتراک گذاشتن دستور پخت غذاها دریغ نمیکند. به خاطر همین هم هست که پریم رز ضمن تعریف کردن جریان زندگیاش برای ما در انتهای هرفصل دستور پخت یک غذا یا دسر ساده را برای ما نوشته است.
این کتاب با موضوع امیدواری و همدلی تا به حال ضمن کسب مدال افتخار جایزه کتاب بوستون، کتاب برگزیده انجمن کتابخانهی آمریکا نیز شده است. همچنین این کتاب به فهرست بینالمللی کلاغ سفید کتابخانهی مونیخ هم راه پیدا کرده است.
بخشی از همهچیز روی وافل
در روزهای آینده بعد از اینکه به کمبود یک انگشت عادت کردمُ، شروع کردم به لذت بردن از بعضی جنبههای زندگی در بیمارستان. شاهدان عینی به رانندهای که بهم زده بود گفته بودند که تقصسر او نبوده و وقتی توی خیابان می پیچیده، من مثل یک گوزن زخمی آن وسط ایستاده بودم. معجزه بوده که توانسته فرمان را بچرخاند و مرا مثل حشرهای که به شیشهی ماشینش چسبیده، شپلق پرت نکند. با این حال، خودش شش بچه داشت و حالش بد بود.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.