«"خیره شدم توی چشمهایش و با بغض و لابه گفتم: "چرا این جا این همه تاریکه؟"
چشمهای یونس مثل دو تا گلولهی نقرهای برق میزد.
گفت: "مگه نمیدونی ما توی شکم ماهی گیر افتادهایم؟"»[1]
این داستان روایتگر زندگی خانوادهای در جنوب ایران است. هنگامی که جنگ سایهی سیاهش را بر خانهی نقلیشان میافکند و آنها را وارد ماجراهای جدید میکند. پدر خانواده تعمیرکار پیانو و عاشق موسیقیست. سارا دختر خانواده به پیشنهاد پدر پیانو مینوازد و "کوکو" پیانوی قدیمی عضوی از خانوادهشان است. زمانی که پدر برای کار به خارج از کشور میرود، جنگ اوج میگیرد و این خانواده بدون پدر راهی تهران میشوند و در مسیر با افراد جدیدی آشنا میشوند.
سارا شخصیت محوری داستان است و داستان از زبان او روایت میشود و در طول داستان دغدغهها و تفکرات او از دیگر شخصیتها بیشتر مطرح شده و انگار که جنگ و عشق از دید یک نوجوان سیزده ساله در حال بررسیست. یونس یکی دیگر از شخصیتهای داستان، پسری هفده ساله است که طبع شاعری دارد و همراه خانوادهی سارا از خرمشهر به تهران میآید و حرفهای فلسفیاش حتی مخاطب غیرنوجوان را به فکر فرو میبرد. در شروع کتاب پایان قصه مشخص میشود؛ ولی آنقدر ابهام دارد که مخاطب همچنان میخواهد تمام جزئیات را بداند؛ در حالی که این اتفاق نمیافتد و در پایان کتاب مخاطب باز هم در ابهام باقی میماند. آیا سارا و سلما یک نفر هستند؟ این سوالیست که تمامی مخاطبان در انتهای داستان میپرسند ولی نویسنده ترجیح داده که راز یونس فاش نشود.
این داستان عاشقانهی ظریف و در لفافه آنقدر در لایههای زیرین فرو رفته که شاید برخی آن را حس نکنند؛ ولی با کمی دقت میتوان پاکی و زلالی عشق را در قلب دو نوجوان ساده و خالی از هرگونه سیاهی پیدا کرد و همراه آنها به روزهای سخت جنگ سفر کرد و از همراه شدن با ایشان لذت برد. نویسنده در روایت داستان با زمان بازی کرده و اتفاقات را به دو بخش گذشته و حال تقسیم کرده و به صورت موازی هر دو زمان را به صورت یک فصل در میان نگاشتهاست.
یک فصل راوی زندگی سارا در خرمشهر و زمانی که اعضای خانواده تصمیم میگیرند به تهران بروند و فصل بعد زمان حال را روایت میکند که دورهای که خانواده ساکن تهران شدهاند. این نوع روایت که پر از تعلیق است به جذابیت داستان افزوده و نفس مخاطب را در سینه حبس میکند. زندگی این خانواده با موسیقی گره خورده و آنقدر نقش پررنگی در زمینه داستان ایجاد کرده که هنگام خواندن این کتاب ممکن است حس کنید صدای پیانو را میشنوید و در حال و هوای دستهای سارا روی دکمههای پیانو غرق شدهاید.
جمشید خانیان داستاننویس، نمایشنامهنویس و فعال در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که سال 1340 در آبادان بهدنیا آمدهاست. او فعالیت ادبیاش را با نوشتن نمایشنامه آغاز کرد و بیشتر آثارش در زمینه نوجوانان است. خانیان در سال 2018 به فستیوال کلاغ سفید در کتابخانهی ملی مونیخ رفت و در سال 2019 نامزد جایزه جهانی آستریدلیندگرن شد. او بیش چهل جلد کتاب نوشته و آثارش همیشه مورد توجه منتقدان قرار گرفته است و برخی از کتابهایش به زبانهای دیگر ترجمه شده است. آثار ادبی او جوایز مختلفی را کسب کرده که از جمله آنان برگزیده شدن در شورای کتاب کودک - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» ،اثر برگزیده ibby - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» ۲۰۱۴ مکزیک، رتبه نخست در هفتمین دوره جایزه ادبی اصفهان - برای کتاب رمان «طبقه هفتم غربی» و ... . از مهمترین داستانهای او میتوان به "یک جعبه پیتزا برای ذوزنقه کباب شده"، "رمان پرقیچی"، "رمان غوص عمیق"، "ناهی" و " طبقه هفتم غربی" اشاره کرد.
دیدگاه ها
یادداشت مفیدی بود ، ممنون