رمان غریبه در شهر، نوشتهی غلامحسین ساعدی، رمانی تاریخی و مربوط به سالهای مشروطه در تبریز است. زمانی که شهر تحت حکومت سالداتها و تزار روس است. داستان با دستگیری روحانی شهر به نام حاج آقا دوزدوزانی شروع میشود و این ماجرا سرآغاز درگیریهای مردم با نیروهای تزاری، بستشینی مردم در مسجد و اعتصاب بازاریان شهر است.
شخصیت اصلی داستان اما به نوعی حیدر است. حیدر که فردی غریب در شهر است و مردم، سالداتها و نیروهای حکومتی او را با امام قلی، عموی ستارخان که منجی و قهرمان شهر است اشتباه میگیرند. عنوان غریبه در شهر به نوعی ترکیبی دوپهلوست هم برای اشاره به اشغال شهر و حضور روسها و هم نماد شخصیت اصلی داستان، حیدر، که هیچ کس او را نمیشناسد.
ساعدی با ساختن شخصیتی خیالی و نمادین بهعنوان قهرمان، پوشالی بودن بعد ابرانسانی قهرمانها را نشان میدهد که تمام مردم شهر منتظر حضور او و دلگرم و امیدوار به قیام او هستند. از طرفی حیدر را به رهبری قیام شهر میرساند که شخصیتی ضعیف و شکستخورده و راندهشده از دیار خود است تا نشان دهد قهرمانها را جز در مردم عادی نمیتوان پیدا کرد.
قیام شهر اما در اصل در دست انجمن مخفی است که تمامی اتفاقات را رهبری میکنند و این گروه مردم را در انتظار امام قلی چشم به راه میگذارند و از حضور حیدر در شهر استفاده کرده و او را به عنوان امام قلی جا میزنند. این انجمن به خوبی از احساس نیاز جامعه به امید و رهبری ابرانسانی آگاه است و عواطف و خشم مردم را کنترل میکند.
داستان بدون شخصیتپردازیهای درست به اتمام میرسد؛ اما نمیتوان این ویژگی را به عنوان ضعف این کتاب نام برد چرا که اساس کار و روایت در این رمان اتفاق و موقعیت است. داستان پر از اتفاقهای پیدرپی و سریع است که در بخشهای کوتاه تعریف میشود. هر بخش مثل یک صحنهی فیلم تعریف میشود. توصیف کم به چشم میخورد چرا که بیش از آن که دقت در جزئیات اهمیت داشته باشد سیر سریع وقایع و گفتوگوهاست که اهمیت دارد و از ارکان اصلی این رمان گفتوگوهای زیاد بین شخصیتهای متعدد داستان است که ساعدی توانایی و هنر نویسندگی خود را در این زمینه به خوبی نشان داده است. هرچند توصیف ابزار اصلی و مهم او در روایت نیست اما وقتی دست به توصیف میزند با جملات کوتاه و پیدرپی اطلاعات کافی و زیاد از حد در اختیار خواننده میگذارد به طوری که تصویری کامل در برابر چشمان خواننده نقش میبندد. او بیشتر به توصیف موقعیتها و مکانها میپردازد و کمتر سمت توصیف حالات انسانی و شخصیتها میرود:
«در حیاط مدرسه، عدهی زیادی از طلاب توی هم وول میخوردند. عدهای لبهی حوض بزرگ مشغول وضو ساختن بودند و چند نفری جلو حجرهها ظرف میشستند. در هر گوشه، دو سه نفری دور هم صحبت میکردند و عدهی زیادی از آنها در نمازخانه جمع شده بودند. سید جعفر از حجرهاش بیرون آمد. در را بست. کتابی را که زیر بغل داشت روی سکو گذاشت و عبایش را باز کرد و انداخت به دوش و کتاب را برداشت و آمد وسط حیاط مدرسه.»[1]
نویسنده با جملات کوتاه و پر فعل و ذکر اطلاعات زیاد تصویری دقیق از موقعیت مکانی و فضای داستان ترسیم میکند.
ساعدی در این رمان، تصویری گویا از جامعهی تحت سلطه و استعمار و همچنین مردم مبارز و ستمدیده را همراه با کشمکشهای روحی افراد و تندی اتفاقات سیاسی به خوبی نشان میدهد.
برای کسب اطلاعات بیشتر دربارهی غلامحسین ساعدی میتوانید به این پرونده مراجعه فرمایید.
[1]- (ساعدی، 1369: 14)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.