همانطور که از نام کتاب پیداست، این مجموعه سراسر پوشیده از برف است. برف و سمفونی ابری، شامل چند داستان کوتاه است که در مکانها و زمانهای مختلف و با شخصیتهای متفاوت روایت میشوند. تمامی داستانها دارای حال و هوایی محلی و ترسناک هستند؛ گویی یک راوی بومی داستانهای قدیمی شهر خود را برای مخاطب تعریف میکند؛ داستانهایی جذاب با حس و حال ترس و وحشت و فضای تاریک.
نکتهی بسیار جذابی که این مجموعه را از یک داستان روایی ساده متمایز میکند این است که هر یک از داستانها زاویه دید و روایت خاص خود را دارند؛ برای مثال یکی از آنها به طور کامل از طریق دیالوگهای فردی با فرد دیگر روایت میشود؛ در حالی که جوابهای فرد دوم در آنها گفته نمیشوند و فقط نفر اول حرف میزند. یکی دیگر از داستانها از گزارشهای پلیس درمورد چند فقره قتل و مرگ تشکیل شده است. این نوع از نوآوریها در سایر داستانها نیز اتفاق افتاده است.
از دیگر ویژگیهای این کتاب شخصیتپردازی داستانهای آن است. شخصیت پردازی از طریق دیالوگ کاراکترها و واکنشهای آنها در حوادث صورت میگیرد. هیچ شخصیتی توصیف نمیشود. حتی اکثر شخصیتها گنگ و ناشناخته باقی میمانند. سبک کلی داستانها نیز این نوع از ناشناختگی را تشدید میکند. مخاطب در طول هر داستان با ماجرایی جدید روبهرو میشود که او را متحیر میسازد و شخصیتهایی را میشناسد که تا به حال در داستان دیگری ندیده است.
فضاسازی داستانها به قدری دقیق و با جزییات است که مخاطب را دقیقا به همان زمان و مکان میبرد و از آن جا که تمام داستانها در فضایی سرد و زمستانی و در منطقه کوهستانی میگذرند، خواننده احساس میکند در میان همان کوهها در سرمای زمستان مانده است و جانش در خطر است و یا توسط حیوانی مورد حمله قرار گرفته است.
نویسنده با وجود خلق فضایی گوتیک و ترسناک، از روشی برای نزدیک کردن داستان به فرهنگ ایرانی استفاده کرده است. این روش استفاده از داستانهای کهن و عامیانه است که گاه به شکل خرافات میان مردم رواج یافته است؛ اما نویسنده برای دوری از کلیشهها، به صورتی مدرن به چنین داستانهای عامیانهای ارجاع داده است؛ به طوری که مخاطب را آزار ندهند و مجموعهی برف و سمفونی ابری را به یک داستان خرافی و غیرقابل باور تبدیل نکنند. این داستانهای عامیانه به شکل ماجراهای جذاب و شگفتانگیز و ترسناکی روایت شدهاند که در انتها مخاطب را متحیر رها میکنند.
عنصر اصلی مجموعه داستان برف و سمفونی ابری را میتوان ترس دانست؛ اما نه ترس ملموس و محسوس. ترسی که در لایههای زیرین متن وجود دارد. این ترس گاهی در وجود شخصیت است و گاهی در وجود مخاطب رخنه میکند. ترس گاهی از عنصری ناشناخته در داستان سرچشمه میگیرد و گاهی به طور واضح دیده میشود و شخصیتها را وحشتزده میکند. گاهی فقط دیالوگ و جملهای عجیب ترس شدیدی برای شخصیتها ایجاد میکند که همان جمله مخاطب را نیز به فکر فرو میبرد. درنهایت، میتوان گفت که نویسنده به خوبی مفهوم ترس را شناخته است و آن را در داستانهای عامیانه پیدا کرده و به عنوان یک تجربهی جدید به خوانندگان کتابش نشان داده است.
در نهایت، میتوان گفت که این کتاب داستانهای جذابی را در قالبی جدید روایت میکند و مخاطب را تا آخرین لحظه درگیر خود میکند. نویسنده بذری را که در اولین داستانها میکارد، در آخرینِ آنها برداشت میکند. او در تمام مدت مخاطب را درمورد روابط میان داستانها و شخصیتها کنجکاو میکند و در آخر، تیر خلاص را میزند و خوانندهی خود را با هیولای واقعی آشنا میکند. تازه آن جاست که مخاطب متوجه روابط میشود؛ اما باز هم جواب قطعی و نهایی را به او نمیدهد و او را با برداشتهای شخصی خودش رها میکند. همین نکته جذابیت کتاب را دو چندان میکند.
پیمان اسماعیلی نویسنده کرمانشاهی و متولد سال ۱۳۵۶ است. او برای مجموعهی برف و سمفونی ابری جوایزی از جمله جایزهی مهرگان، گلشیری، روزی روزگاری و منتقدان و نویسندگان مطبوعات را از آن خود کرد. او از رشتهی تحصیلی خود یعنی مهندسی برق و همچنین محل زندگی کودکیاش، در داستانهای خود به خوبی بهره برده است. داستانهای او اغلب دارای فضای وهمآلود و پر رمز و راز است. او از زبانی ساده برای روایت داستانهای خود بهره میگیرد؛ اما پیچیدگی را در بخش داستانگویی مدرن و خاص خود وارد میکند.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.