در سال ۱۹۶۸ که شوروی به چکسلواکی حمله کرد؛ تمام آثار میلان کوندرا ممنوعالفروش شد؛ ۷ سال بعد هم از کشورش اخراج شد و به تبعیت فرانسه درآمد. همین ممنوعیت برای گذران زندگی او دوران سختی ایجاد کرد. یکی از دوستانِ کارگردانش در همین دوران به او پیشنهاد داد که نمایشنامهای اقتباسی از رمان ابله اثر داستایوفسکی بنویسد. تا آن زمان، عمدهی آثار او رمان بودند و تنها یک نمایشنامه نوشته بود. از سر ناچاری پیشنهاد را پذیرفت؛ اما کوندرا پس از بازخوانی ابله متوجه شد که اگر از گرسنگی بمیرد هم حاضر نخواهد بود به روی آثار داستایوفسکی کار کند (کوندرا 1381:3) و پیشنهاد را رد کرد؛ اما ایدهی نوشتن یک اثر اقتباسی را از یاد نبرد.
ژاک و اربابش[1] در اصل اقتباسی از رمان دنی دیدرو[2] به نام «ژاکِ قضا قدری و اربابش[3]» است. داستان کلی این نمایشنامه همان داستانی است که دیدرو در رمانش خلق کرده است؛ ژاک و اربابش عازم جایی هستند و برای آنکه در طول مسیر حوصلهشان سر نرود، شروع به تعریف کردن ماجراهای عشقی خود میکنند. هرچند این نمایشنامه از رمان دیدرو اقتباس شده است؛ اما میلان کوندرا سبک خاص و انحصاریای برای نمایشی کردن آن اتخاذ کرده است.
صحنه به دو سطح بالایی و پائینی تقسیم شده است. قسمت پائینی صحنه، مربوط به اتفاقات زمان «حال» است و هنگامیکه از گذشته صحبت میکنند، وقایع در بالای صحنه رخ میدهد. همهچیز بهصورت قراردادی درآمده است. مثلاً ژاک شروع به صحبت دربارهی معشوق سابقش میکند و ما معشوق او را در بالای صحنه میبینیم. بهمحض ظاهر شدن معشوقش، ژاک دست از تعریف کردن برمیدارد و به بالای صحنه میرود تا دیگر آن خاطره را برای ما تعریف نکند، بلکه نمایشش دهد. در بعضی از نقاط نمایش، ارباب و ژاک بهصورت «همزمان» داستانهای مربوط به گذشتهی خود را تعریف میکنند و تشابه داستانهایشان، همزمانی شگفتانگیزی به وجود میآورد. دیالوگهای مربوط به دو خاطرهی مجزا درهمآمیخته میشوند؛ اما بااینحال معنایشان را از دست نمیدهند.
تعویض صحنهها نیز به صورتی کاملاً قراردادی و طنز صورت میگیرد. مثلاً صحنهی ورود به مهمانخانه به شکل زیر شروع میشود:
زن مهمانخانهدار وارد میشود. به طرف ژاک و اربابش میرود و به آنها تعظیم میکند.
مهمانخانهدار خوشآمدید آقایان.
ارباب و دقیقاً به کجا خوش آمدهایم مادام؟
مهمانخانهدار به مهمانخانهی گوزن نر بزرگ.
ارباب فکر نمیکنم همچین اسمی شنیده باشم.
مهمانخانهدار (به سمت بیرون:) برایم یک میز بیاورید! و چند تا صندلی! (دو پیشخدمت به دو با میز و صندلیها وارد میشوند و ژاک و اربابش را روی آنها مینشانند.) (کوندرا 1381:47)
جالبتر آنکه ژاک و ارباب، هردو از اینکه درون یک نمایشنامه هستند آگاهاند. گاهی رو به مخاطب صحبت میکنند و گاهی نیز دربارهی نویسنده بحثهایی میکنند؛ هم درباره نویسندهی اصلیشان، دنی دیدرو، و هم دربارهی نویسندهی اقتباسی، میلان کوندرا:
ارباب به من بگو اسبهایمان کجا هستند؟
ژاک ارباب، دیگر سؤالهای احمقانه نکن.
ارباب این مزخرف محض است. مرد فرانسویای که از این سر تا آن سر فرانسه پیاده میرود! آیا میدانی آنکس که جرئت کرد داستان ما را بازنویسی کند کیست؟
ژاک یک آدم ابله، ارباب. اما حالا که داستان ما بازنویسی شده، دیگر نمیتوانیم هیچچیزش را تغییر بدهیم.
ارباب مرگ بر تمام کسانی که جرئت میکنند آنچه را نوشتهشده بازنویسی کنند. به میخشان بکشید و روی آتش ملایم کبابشان کنید! اختهشان کنید و گوشهایشان را ببرید! پاهایم درد میکنند.
ژاک ارباب، بازنویسها هرگز نمیسوزند. همه حرفهایشان را باور میکنند. مردم حرفشان را باور میکنند و حتی زحمت خواندن کتاب اصلی و فهمیدن اینکه ما واقعاً چگونه آدمهایی هستیم را به خود نمیدهند. حکایت ما تنها حکایت بازنویسی شده نیست. همهچیز تابهحال صدها بار بازنویسی شده و هیچکس نمیداند دیگر اصل آنها چیست. تاریخ آنقدر به کرّات بازنویسی شده که دیگر خود مردم هم نمیدانند که کی هستند. (کوندرا 1381:84)
همانطور که دیده میشود، این بحثها از محدودهی «خالق اثر» فراتر میرود و رفتهرفته بحثهای عمیقتری مثل عشق ممنوعه یا اخلاقیات را در برمیگیرد؛ ژاک و اربابش آمیزهای از کمدی و درام است؛ چیزی که شالودهاش در قرن هجدهم شکلگرفته و در قرن بیستم بازنویسی شده است؛ اما بهسادگی میتوان جهان امروزی را در آن مشاهده کرد.
ژاک و اربابش یکی رمان های میلان کوندرا نویسندهی اهل چکسلواکی است. رمان های دیگر این نویسنده با عناوین “هویت"، ”عشق های خنده دار" و “مهمانی خداحافظی” به فارسی ترجمه شده است.
[1] ژاک و اربابش؛ میلان کوندرا؛ ترجمهی فروغ پور یاوری؛ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان؛ تهران؛ 1381
[2] نویسنده، نظریهپرداز و فیلسوف قرن هجدهم فرانسه (عصر روشنگری)
[3] این رمان در سال 1386 ترجمهی مینو مشیری، توسط فرهنگ نشر نو به چاپ رسیده است.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.