بعید است اهل کتاب و کتابخوانی باشید اما نام ویل دورانت برایتان آشنا نباشد.
تاریخ شناس، نویسنده و فیلسوف نام آشنا و بلند آوازهی آمریکایی که با آثار ارزندهی خویش نامی مانا خواهد بود در زُمرهی بزرگان و ادیبان جهان.
کتاب "دربارهی معنی زندگی" اما بیشک متفاوت از سایر آثار ویل دورانت است. کتابی ارزشمند، مهم، خواندنی و به معنای واقعی کلمه تامل برانگیز.
کتاب "دربارهی معنی زندگی" در پی درخواست مردی به نگارش درآمده که روزی به سراغ دورانت میرود و از وی میخواهد تا دلایلی قانع کننده به دست او بدهد تا وی از تصمیم مصرانهی خود برای خودکشی کردن صرف نظر کند، وگرنه او خودکشی خواهد کرد.
دورانت در آن زمان محدود پاسخها و دلایلی را برای مرد بیان کرد و با وجود اینکه بعدها از سرنوشت آن مرد و تصمیم نهایی او بیاطلاع ماند اما این مسئله خود او را نیز کنجکاو کرد که به راستی انگیزه و هدف آدمی از ادامه دادن به زندگانی چه میتواند باشد؟
همین سوالات وی را به این واداشت تا برای بزرگان عصر خود نامهای بلند بالا بنویسد و در آن نامه از آنها بخواهد تا علاوه بر پاسخ به پرسش بنیادین معنای حقیقی زندگانی، به عوامل، منابع و اهدافی اشاره کنند که سبب شده است کماکان به زندگانی خود ادامه بدهند، اینکه واقعاً چه عامل و یا عواملی به آن ها کمک میکند تا با وجود تمام تلخیها و مصائب و گاهاً ناملایمات و دشواریها که بخشی جدانشدنی از زندگی است، همچنان به حیات خود ادامه دهند ...
در بخشی از متن این نامه آمده است:
«...ستارهشناسان به ما گفتهاند که کار و بار آدمی فقط لحظهای ناچیز در خط سیر یک ستاره است؛ جغرافیدانها به ما گفتهاند که تمدن چیزی نیست مگر دورهای کوتاه و ناپایدار میان عصر یخبندان و زمان حال؛ زیست شناسان به ما گفتهاند که همهی زندگی جنگ و جدال است و تنازع بقایی میان افراد، گروهها، ملتها، همپیمانها، و انواع؛ مورخان به ما گفتهاند که پیشرفت، پنداری است که شکوه و افتخار آن به انحطاطی گریزناپذیر ختم میشود؛ و روانشناسان به ما گفتهاند که اراده و خویشتن، ابزاری ناتوان برآمده از وراثت و محیط هستند، و روحِ فسادناپذیر هم چیزی نیست مگر التهاب گذرای مغز.
انقلاب صنعتی خانه را نابود کرد، و کشف داروهای ضد آبستنی، خانواده و کهنسالان، اخلاق و شاید - به واسطۀ بیثمریِ هوش - نسلها را نابود میکند. عشق، به تراکم جسمانی تجزیه و تحلیل میشود، و ازدواج هم به یک آسایش روانی موقت تبدیل میشود که فقط کمی بالاتر از بیقیدوبندی جنسی است. دموکراسی به چنان فسادی دچار شده که فقط خدا میداند؛ و رویاهای جوانیمان در مورد آرمانشهر سوسیالیستی، با این حرص و سیریناپذیریی که در آدم ها میبینیم، هر روز بیشتر رنگ میبازد. هر اختراعی قدرتمندان را قویتر میکند و ضعیفان را ضعیف تر؛ هر روال ماشینی جای انسانها را میگیرد و به ترس و وحشت از جنگ دامن میزند. خدا، که روزگاری تسلی خاطر زندگیهای مختصرمان بود و پناهگاه ما در رنجها و مصائبمان، ظاهراً از صحنه ناپدید شده است؛ هیچ تلسکوپی، هیچ میکروسکوپی، او را کشف نمیکند. زندگی، در آن چشم انداز فراگیری که فلسفه است، تکثیر نامنظم حشرات انسانی بر روی زمین است، سودایی سیارهای که باید زود چارهای برایش اندیشید؛ هیچچیز جز شکست و مرگ، یقینی نیست - خوابی که انگار بیداریی در پی ندارد.»[1]
در بخش دیگری از این نامه آمده است:
«...خواهش میکنم لحظاتی از وقت تان را به من اختصاص دهید و به من بگویید زندگی برای شما چه معنایی دارد، چه چیزی باعث میشود ناامید نشوید و همچنان ادامه دهید، دین چه کمکی - اگر هست - به شما میکند، سرچشمههای الهام و انرژی شما چیست، هدف یا انگیزهی کار و تلاشتان چیست، تسلیها و خوشیهای تان را از کجا پیدا میکنید و دست آخر گنج تان در کجا نهفته است؟»[2]
مهاتما گاندی، ارنست مارتین هاپکینز، جورج برنارد شاو، آندره موروئا، تئودور درایزر، ارنست دیمنه، برتراند راسل، سینکلر لوئیس، جواهر لعل نهرو و چندی دیگر از بزرگان آن دوران از کسانی بودند که ویل دورانت به آنها نامه نوشته بود. نامههایی که در آنها هر یک از این اشخاص متفاوت از دیگری و از دریچهی ذهنی و اعتقادی خود به مسئلۀ تامل برانگیز زندگی و معنای آن پرداختهاند.
حاصل نهایی تمامی این نامه نگاریها و مکاتبات به یک اثر ارزشمند، و خواندنی تبدیل شد که خواندن آن هر آدمی را به تامل و تعمق دربارهی معنای زندگی وا میدارد.
1-صفحهی 24 کتاب دربارهی معنی زندگی| ویل دورانت | ترجمه ی شهاب الدین عباسی | نشرکتاب پارسه
2-صفحهی 25 کتاب دربارهی معنی زندگی| ویل دورانت | ترجمه ی شهاب الدین عباسی | نشرکتاب پارسه
دیدگاه ها
خیلی کتاب خوبیه