
در میانهی قرن بیستم، در پشت دیوارهای بلند صومعهي شبان نیکو در شهر نیوراس کشور ایرلند اتفاقاتی هولناک رقم میخورد، جنایاتی که به اسم دین و با هدف نجات و تربیت زنان جوان گمراه صورت میگرفت و در برابر چشم همه و در خاموشی قوت مییافت. کلر کیگن در کتاب چیزهای کوچکی مثل اینها راوی رنجی است که در رختشویخانههای مگدالن بر زنان و دختران جوان تحمیل میشد. رنجی سازمانیافته با حمایت دولت و کلیسای کاتولیک. این کتاب، روایت تلاشی است برای بیتفاوت نبودن و غم دیگری را خوردن، از چیزهای کوچکی که مجموعشان میشود زندگی.
چیزهای کوچکی مثل اینها
دربارهی کتاب چیزهای کوچکی مثل اینها
نزدیک روزهای کریسمس در زمستان سرد شهر نیوراس ایرلند، زمانی که همه مشغول آمادهشدن برای سال نو هستند، بیل فِرلانگ صاحب کارخانهی زغالسنگ دست به تصمیمی متهورانه میزند. او که همیشه مردی آرام و اهل خانواده بوده و با همسر و پنج دخترش، زندگی آرام و باثباتی دارد، عزمش را جزم میکند تا در برابر جنایتی آشکار بیتفاوت نباشد. اما آن جنایت چیست؟ بیل تمام آن چیزی را که یک مرد میخواهد و میتواند از زندگی مطالبه کند، دارد. همسرش آیلین، پنج دخترش، کارخانهی روبهرشد و سودده زغالسنگ و صد البته اعتبار و محبوبیت بهعنوان مردی درستکار، کارفرمایی خوشحساب و پدر و همسری مهربان. اما او احساس میکند این همهی زندگی نیست و باید تغییری معنادار ایجاد کند. تغییری که میداند ممکن است باعث طرد خودش و خانوادهاش از جامعه شود. او که خود کودکی سختی داشته و به خاطر نامعلوم بودن پدرش همواره مورد قضاوت بوده نمیتواند از جزِئیات زندگی مردم اطرافش چشم بپوشد و گاه مشاهدات و احساساتش را از نمودهای رنج با همسرش در میان میگذارد:
«بعضیشبها، فرلانگ آنجا کنار آیلین دراز میکشید و باهم دربارهی چیزهای کوچکی مثل اینها حرف میزدند. شبهای دیگر، بعد از یک روز کار سخت و جابهجایی بار سنگین یا معطل شدن توی جاده به دلیل پنچری و خیسشدن مثل موش آبکشیده، به خانه برمیگشت و یک شکم سیر غذا میخورد و زود به رختخواب میرفت. بعد نیمههای شب بیدار میشد و میدید آیلین کنارش به خواب عمیقی فرورفته است و دراز میکشید و فکر و خیال به سرش میزد و مضطرب میشد، آخر سر هم ناچار پا میشد میرفت پائین که کتری را برای چای بگذارد.»
چالش اصلی قهرمان زمانی آغاز میشود که روزی برای تحویل بار زغالسنگ به صومعه میرود و آنجا بهصورت کاملاً اتفاقی با زنان و دختران جوانی مواجه میشود که در وضعیتی اسفناک مشغول کار اجباری هستند تا به زعم مسئولان صومعه و مردم کفارهی گناهانشان را بدهند. زنان و دخترانی مطرود خانواده و جامعه که اغلبشان فرزندانی بدون پدر دارند و بهاصطلاح اهالی صومعه دوران اصلاح و تربیت را میگذرانند. صومعهای که از بیرون شبیه تصاویر کارتپستالهای کریسمس است اما از درون، رازهایی مگو دارد. رازهایی که همه کمابیش از آن باخبرند اما ترجیح میدهند چیزی بر زبان نیاورند و سرنوشت آن دختران را بهعنوان عقوبت محتوم رفتارهای گناهآلودشان توجیه کنند.
فرلانگ که خود از مادری نوجوان و بدون پدر زاده شده، بهخوبی از رنج این زنان آگاه است. هرچند او و مادرش آنقدر خوشاقبال بودند که تحت حمایت زن ثروتمند مهربانی قرار گیرند و زندگی امن و راحتی داشته باشند اما خاطرهی تلخ طعنه و تحقیر در کودکی او را رها نمیکند و سبب میشود تا در برابر دختران محبوس در صومعه احساس مسئولیت کند. احساسی که وقتی با همسرش از آن سخن میگوید اینطور پاسخ میشود:
«آیلین آرام شد و گفت: «لزومی نداره که من همچین حرفی به تو بزنم، بیل. ولی اگه ما فقط مراقب زندگی خودمون باشیم و مردم رو از خودمون راضی نگه داریم و استقامت نشون بدیم، هیچکدوم از دخترهامون هیچوقت مجبور نمیشن چیزهایی رو تحمل کنن که اون دخترها متحملش شدن. اونها رو واسه این گذاشتن اونجا که توی این دنیا هیشکی رو نداشتن مراقبشون باشه. تنها کاری که خانوادههاشون کردن این بوده که به حال خودشون رهاشون کردن و بعد که به دردسر افتادن بهشون پشت کردن. فقط آدمهایی که بچه ندارن میتونن اینقدر بیخیال باشن.»
فرلانگ گفت: «ولی اگه یکی از دخترهای خودمون بود چی؟»
آیلین دوباره بلند شد و گفت: «این دقیقاً همون چیزیه که من دارم میگم. اینها یکی از دخترهای ما نیستن.»
تمامی شخصیتهای این کتاب خیالیاند اما هیچ شکی در وجود رختشویخانههای مگدالن و زجر و رنجی که بر زنان و دختران تحمیل میکردند نیست. این رختشویخانهها که که بر مبنای شخصیت مریم مجدلیه –زن گناهکاری که بر اساس باورهای مسیحی بر اثر تعالیم عیسی مسیح علیهالسلام توبه کرد و به یاران او پیوست- نامگذاری شدهاند با اطلاع و حمایت مالی کلیسای کاتولیک و دولت ایرلند اداره میشدند و آمارهای ضدونقیضی از تعداد محبوسین و جانباختگان آنها در دسترس است.
چیزهای کوچکی مثل اینها روایتی کوتاه است از رنجی عمیق و تلاشی هر چند کوچک اما شجاعانه و بیپایان که از سر عشقی خالصانه به انسان و انسانیت جامهی عمل میپوشد و در مقابل جهل و خرافه میایستد. جهلی که در هر نقطه از جهان امکان بروز دارد و جز با ترویج آگاهی نمی توان در برابرش ایستاد.
لازم به یادآوری است که نسخهی صوتی این کتاب نیز با صدای مهران نوروزی در دسترس علاقهمندان است. ضمناً نشر نون نیز این کتاب را به عنوان چیزهای کوچک اینچنینی با ترجمهی محمد حکمت و نشر گویا با نام چیزهای کوچکی مانند این با ترجمهی ستاره سیدین منتشر کردهاند. گفتنی است در سال ۲۰۲۴ فیلمی با اقتباس از این کتاب و به همین نام به کارگرانی تیم میلانتس و با بازی کیلیان مورفی در نقش فرلانگ ساخته شد که یک نامزدی برای دریافت جایزهی بهترین فیلم جشنوارهی برلین ۲۰۲۴ و یک جایزه برای بهترین نقش مکمل زن را برای این فیلم به همراه داشت.
مطالعهی این کتاب برای کسانی که به داستانهای خارجی با درونمایهی رنج زنان و دفاع از حقوق زنان علاقهمندند، خالی از لطف نخواهد بود.
دربارهی نویسنده کتاب
کلر کیگن متولد سال ۱۹۶۸ در شهر ویکلوی ایرلند است. او تحصیلات خود را در رشتههای ادبیات انگلیسی و علوم سیاسی و پس از آن نویسندگی خلاق ادامه داد. عمدهی شهرت او به دلیل نگارش داستانهای کوتاه است. چیزهای کوچکی مثل اینها در سال ۲۰۲۱ منتشر و به کتابی پرفروش در ایرلند تبدیل شد و نویسنده را نامزد نهایی جایزهی بوکر سال ۲۰۲۲ کرد. این کتاب در حال حاضر تنها کتابی است که از او به فارسی ترجمه شده است.

دربارهی مترجم کتاب
مزدک بلوری متولد سال ۱۳۵۵ در کرمانشاه، استاد دانشگاه، مترجم و پژوهشگر است. پژوهشهای او عمدتاً بر جنبههای فرهنگی جامعهشناختی و ادبی ترجمه متمرکز است. از دیگر ترجمههای او میتوان به زنان فوقالعاده، همنوایی در پائیز، خشم در هارلم و خانم پالفِری در کِلِرمانت اشاره کرد.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.