جایی برای از خود رانده شدن

معرفی کتاب ارزان‌خورها نوشته‌ی توماس برنهارت

پدرام عسکری

چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳

(14 نفر) 5.0

کتاب ارزانخورها

در 1980، برنهارت ارزان‌خورها را نوشت. داستانی که به یک گزارش بلند می‌مانست. همان نثر مخصوصِ برنهارت را با خود داشت و گزندگی‌اش تا حدی کمتر از آثار قبلی مرد اتریشی بود. این‌بار حتی زبانی نسبتاً طنزآلود را برنهارت تلاش کرد تا تجربه کند و راوی‌ و فیلسوفی خلق کرد که تضادشان در صحنه‌هایی از داستان بیش از آن‌که عصیانِ برنهارتی را تداعی کند یک صحنه‌ی خنده‌دار را می‌سازد. ارزان‌خورها با مسئله‌ای گره می‌خورد که احتمالاً امروز کمتر ما به سراغ آن برویم: علم‌الفراسه. قهرمان قصه کسی است که رساله‌ای فلسفی در مورد علم‌الفراسه می‌خواهد بنویسد و برای همین نیازمند مطالعه‌ی ارزان‌خورهای کافه‌ی چشم خداست.

در آن روز اول دبیرستان

«در آن اولین روز دبیرستان هم کُلر تقاضایم برای نشستن در کنارش را قاطعانه رد کرد که البته امروز می‌دانم تصمیمی غریزی بوده است.» (ارزان‌خورها، نوشته‌ی توماس برنهارت، ترجمه‌ی محمد همتی، نشر افق، صفحه‌ی 39)

«بیگانگی از خود» شاید آن محوری‌ترین مؤلفه‌ای باید باشد که در آثار توماس برنهارت در جست‌وجویش باید بود. این اتریشی بداخلاق، که راوی دردمندی و نبود نخ ارتباط ـ و متأسفانه اتصال ـ میان ابنای بشر و جهان زیستی‌شان است، در ارزان‌خورها نیز به سراغ همین بیگانگی از خود می‌رود. قهرمان روایت بلند ارزان‌خورها نامش کولر است. از تبار عاصی‌هایی است که برنهارت خلقشان کرده. به علم‌الفراسه پرداخته و در زمانی که داستان روایت می‌شود، فکروذکرش رساله‌اش من‌باب همین موضوع هست و ارزان‌خورهایی که موردِ مطالعاتی‌اش هستند. برنهارت در ارزان‌خورها نیز قهرمانی را در معرض نمایش قرار می‌دهد که پیش‌تر خود به‌نحوی آن‌ها را آفریده است، آنانی که از خود بیگانه می‌شوند و مرزهای فروپاشی روانی را درمی‌نوردند. مثلاً گریزی به کتاب بازنویسی او بزنیم. در بازنویسی قهرمان داستان، که درگیر یک پروژه‌ی معماری است، گرفتار وسواس فکری‌اش می‌شود. ایدئال‌های رویتامر در بازنویسی گره می‌خورد به روح پرآشوب او. چیزی که ردش را می‌توان در یخبندان یا جشنی برای بوریس  هم پیدا کرد. حتی این رد را می‌توان در کارهایی از برنهارت سراغ گرفت که چندان مورد استقبال قرار نگرفتند. نظیر همین وضعیت آشوب‌زده و غوطه‌ور در بحران را در نمایشنامه‌ی الیزابت دوم برنهارت هم می‌توان شاهد بود. هرن‌اشتاینِ غرغرو در الیزابت دوم کسی است که نیازمند نگهداری است، شخصیتی حراف و غرزن دارد و تا حدی می‌شود او را پررو لقب داد. تلخ‌کامی هرن‌اشتاین است که او را حرّاف بار آورده و فلج بودن او مهم‌ترین چیزی است که باعث می‌شود ذره‌ذره او روح خود را بدرد.

حال کُلِر، قهرمان ارزان‌خورها، از راه رسیده است. کسی که با دیده‌ی تحقیر به دیگری می‌نگرد و اصلاً جز رساله‌اش چیزی برایش مهم نیست. راوی داستان ارزان‌خورها، که تا انتهای داستان هم نامش را نمی‌فهمیم، نه ارزان‌خور است و نه دوست کلر. به‌سختی می‌توان دریافت که او چرا در وسط ماجرای ارزان‌خورها و کلر خودش را قرار داده و چرا این‌چنین وضعیت را گزارش می‌دهد. البته راوی هم نگاهی نسبتاً تحقیرگر به کلر و منش او دارد، اما این خدشه‌ای به گزارش او وارد نمی‌کند. راوی شاید در این داستان حتی مهم‌تر از کلری باشد که داستان حول کنش او شکل گرفته است. در مقایسه‌ای که راوی مابین خود و کلر انجام می‌دهد، متوجه می‌شویم که راوی آن‌چنان از اطوارهای کلر سر در نمی‌آورد. تا حدی می‌خواهد او را بکوبد اما گذشته‌شان، که البته چیزی دندان‌گیر نمی‌توان پیدا کرد، مانع از رها کردن کلر توسط او می‌شود. راوی همواره تلاش می‌کند تا خودش را در سایه نگه دارد اما کنش کلر موجب می‌شود تا او هم گهگاه عرض اندامی در قصه کند و بخواهد که تفسیرش را بر خواننده تحمیل کند. البته روحیه‌ی راوی در روایتش آن‌چنان دیکتاتور‌مآبانه نیست که سرتاسر کتاب به تفسیر وی بگذرد. راوی در تلاش است که واقعاً کلر را در معرض دید ما قرار دهد اما نمی‌توان منکر این شد که زخم‌های راوی به همان اندازه عمیق‌اند که زخم‌های کلر.

راوی‌ای از ناکجاآباد

برنهارت در ارزان‌‌خورها نیز مثل دیگر آثارش به‌سراغ جمله‌های طولانی، نثری دَورانی و پیچیدگی کلامی می‌رود. این مسئله در ارزان‌خورها نمودش را در دقت راوی و وسواس فکری کلر نمایان می‌کند. این دو نفر دو سر یک طیف هستند که محور فکری‌شان هم احتمالاً همسویی دارد. به همان میزان که راوی با شگفتی از قضاوتگری کلر می‌خواهد روی‌گردان باشد، می‌توان شاهد بود که او خود هم نمی‌تواند روایتی بی‌قضاوت به دست دهد. اصلاً گاهی می‌توان فکر کرد که کلر از زبان دیگری به توصیف خود می‌پردازد. نگاه راوی به ارزان‌خورها به‌طوری موشکافانه است که انگار کلر خود دارد این تحلیل را ارائه می‌دهد. شاید این ذهن کلر است که هم او را بازی می‌دهد و هم خواننده را. انزوای بیش‌ازحد او و علاقه‌اش به نوشتن رساله‌اش شاید او را از مسیر تعادل روانی در همان نقطه‌ای خارج کرده است که داستانش را شروع می‌کند و حالا آن‌چنان از خود بیگانه شده است که نی‌تواند بین خودِ بیگانه‌اش که نامش را نمی‌فهمیم و کلر فاصله‌گذاری کند. اگر چنین ایده‌ای در جریان باشد، ارزان‌خورها یکی از مهم‌ترین آثار دوره‌ی پایانی کار برنهارت باید لقب بگیرد. اگر چنین باشد، حال می‌توان دریافت که چرا راوی از ناکجاآباد سبز شده و ما متوجه نمی‌شویم که دلیل حضورش چیست، چرا به موردِ ارزان‌خورها‌ـ‌کلر علاقه‌مند است و این‌چنین دقیق گزارش می‌دهد. در این‌جا، راوی نه یک کنشگر که یک ناظر منفعل است. کسی که در هویت جدیدش نمی‌داند چرا باید با ارزان‌خورها دمخور شد و به علم‌الفراسه پرداخت. ازخودبیگانگی کلر گویی از همین‌جا اوج می‌گیرد. اگر همین ایده را بپذیریم که راوی و 

کلر در واقع یک نفرند، پس جای تعجب نیست که در آن روز مدرسه کلر اجازه نداد راوی در کنار او بنشیند.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

جنگ به راه‌ورسم ساموراییِ بدون کاتانا

جنگ به راه‌ورسم ساموراییِ بدون کاتانا

معرفی کتاب سانشوی مباشر نوشته‌ی اوگای موری

مسخ شابر

مسخ شابر

معرفی کتاب کلنل شابر نوشته‌ی اونوره دو بالزاک

پس برنده کیست؟

پس برنده کیست؟

معرفی نمایشنامه‌ی الیزابت دوم نوشته‌ی توماس برنهارت

کتاب های پیشنهادی