
تا بوده همگی کوچهپسکوچههای مصر، و بهخصوص قاهره، را با نجیب محفوظ به خاطر آوردیم. اینکه محفوظ راوی بزرگ مردمان معمولی است درست. اما در این بین نباید یک اسم را از خاطر برد: یوسف ادریس. ادریس در 1927 در فاقوسِ مصر زاده شد و در اول اوت 1991 در شصتوچهارسالگی از دنیا رفت. ادریس در رشتههای روانپزشکی و پزشکی تحصیل کرد. نخستین داستانهایش را در دههی 1950 منتشر کرد و دستآخر در 1954 مجموعهقصههایش را تحت عنوان أرخص اللیالی به چاپ رساند. ایدهی اصلی این کتاب و کتابهای بعدی ادریس مردمان مصر بود. ادریس هم همچون اکثر نویسندگان خاورمیانهای تحتتأثیر شرایط اجتماعی بود و غالب آثارش در خود مضامین سیاسی را دارا هستند. آنچه که او را از نویسندهی همدورهاش، نجیب محفوظ، متفاوت میکند به کارگیری عناصر سیاسیـاجتماعی در آثارش است که پایینتر از آنها سخن خواهد آمد. ادریس نیز همچون محفوظ از طلایهداران رئالیسم اجتماعی است، سبکی که مصریها به نظر خوب میتوانند از پس آن برآیند. ادریس انتخابش مردم کوچهوبازار مصر است. مردمانی که در سراسر قرن بیستم تحت فشار بسیاری بودند. آرزوهای بسیاری در برابر چشمانشان از بین رفت و جنگهای زیادی را تجربه کردند.
یادداشت کوتاه زیر درمورد کتاب تازه منتشرشدهی او به فارسی، یکجور اشتباه، است، کتابی متشکل از ده قصهی کوتاه از ادریس که همگی به مایههایی از طنز مخصوص ادریس نوشته شدهاند.
پسزمینهی سیاسی
ادریس در این قصهها برخلاف بیشتر داستانهایی که در ادبیات کشورهای عربی شاهد هستیم مستقیم بهسراغ مضامین سیاسی نمیرود. مشکلات اجتماعی بیشتر در پسزمینهی قصههای او هستند. رویهی داستان با آلام سیاسی مردم مصر تنیدگی ندارد. مثلاً در قصهی «مردم» دقیقاً بهسراغ خودِ مردم میرود. در این قصه، ادریس با طنز نسبتاً گزندهاش بهسراغ «حماقت» مردم میرود. البته که درصد زیادی از این حماقت مقصرش مردم نیستند اما مقاومت آنها در برابر دانستن نقطهی کانونی داستان «مردم» است.
در داستان درخشان «کیف پول»، ادریس از دلهرههای کودکی میگوید که برای جور کردن پول سینما رفتنش نقشهای میکشد ـ که در ذهن بچه در حد عملیات جاسوسی ردهبالایی است. نقشهی کودک برداشتن پول از جیب پدرش، قهرمان زندگیاش، در هنگامی است که همهی اهل خانه خوابیدهاند. این بار هم رویهی داستان یک شیطنت رایج در زمان کودکی است، اما آنچه که در پسپرده پنهان است فقر مردم است. پدر جیبهایش خالیاند اما بسیار کاغذ در نزد خویش دارد که مربوط به کارش است.
داستان «مورد چهارم» هم روایتی است جالب. «مورد چهارم» دیدار زنی زندانی و مریض را با پزشکی متفرعن نشان میدهد. در این قصه، تقابل دو فکر نمایش داده میشود. مردی که در زندگیاش در شرایطی مناسب زندگی کرده در برابر زنی قرار میگیرد که فشارهای گوناگون را در زندگیاش متحمل شده است و حالا مورد قضاوت پزشکی قرار میگیرد که عادت دارد همهچیز را از بالا ببیند، هرچند خود این زن آنچنان توجهی به این پزشک و رفتارش ندارد. زن با صداقت بخشهای مهمی از زندگیاش را در این ملاقات چنددقیقهای با پزشک برای وی بازگو میکند و راه قضاوت را برای دکتر مازن بازتر میکند. تا جایی که پزشک به خود اجازهی توهین به او را میدهد:
“دکتر غافلگیر شد و با چشمانی گشاد به او نگریست. انگار داشت شبحی میدید. زن بهنظرش ماری آمد که میخواست او را ببلعد. ناراحت شد. ناگهان لحنش تغییر کرد و چهرهاش در هم رفت. گفت: «باشه، تو خفه شو.»”
در تمامی این قصهها، که در بالا ذکرشان آمد، و داستانهای دیگری که دربارهشان اینجا حرفی نزدیم یوسف ادریس زبان مردمش است. او از مردمی حرف میزند که در شرایط خاص تاریخی زندگی میکنند. جنگ دیدهاند، تغییر رژیم دیدهاند، جدایی از عثمانی را دیدهاند و حالا از درون در حال تغییر هستند. ادریس تغییرات را در بهترین حالت خود و در کوتاهترین داستانهایش نمایان میکند. او بهدنبال چیزی میرود که شاید در نوشتههای محفوظ نتوان پیدا کرد. ادریس به جستوجوی زبانی میرود که در عین اینکه گزنده است کسی را نیش نزند. از این حیث، رئالیسم ادریس در جای دیگری قرار میگیرد که در ادبیات معاصر مصر مخصوص به خود ادریس است. حالوهوای زبان نوشتههای او شبیه به کمتر نویسندهی مصریای در این دوران است و همین میتواند تجربهی خوانش یکجور اشتباه را شیرینتر کند.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.