لافکادیو: شیری که گلوله‌ها را با سوالات بزرگ‌تر جواب داد!

معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشته‌ی شل سیلوراستاین

آلما توکل

چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳

(1 نفر) 5.0

عکس روی جلد کتاب لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد، تصویرگر: شل سیلوراستاین
عکس روی جلد کتاب لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد، تصویرگر: شل سیلوراستاین

در داستان «لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد» نوشته‌ی شل سیلوراستاین، با لافکادیو آشنا می‌شویم، یک شیر که با سایر هم‌نوعانش متفاوت است. برخلاف شیرهای دیگر که خشن و پرخاشگر هستند، لافکادیو آرام و مهربان است. او در جامعه شیرها جایی ندارد و خود را همچون یک غریبه می‌بیند. روزی روزگاری، او با تفنگی که یک شکارچی رها کرده برخورد می‌کند و تصمیم می‌گیرد آن را بردارد، بدون این‌که از کاربرد آن اطلاعی داشته باشد.

لافکادیوی کنجکاو ماشه را می‌کشد و به‌طور تصادفی شکارچی را می‌زند. این اتفاق تغییرات عمده‌ای در زندگی لافکادیو به همراه دارد. شیر به یک ستاره تبدیل می‌شود، توجه رسانه‌ها را جلب می‌کند و به زودی از خانه‌اش در جنگل به سیرک منتقل می‌شود. طبیعت مهربان لافکادیو و توانایی‌اش در شلیک دقیق هدف‌ها او را به یک هنرپیشه محبوب سیرک تبدیل می‌کند.

در ابتدا، لافکادیو از شهرت جدیدش و توجهی که دریافت می‌کند لذت می‌برد. او از توانایی‌اش در شلیک هدف‌ها و سرگرم کردن تماشاگران خوشحال است. اما با گذشت زمان، لافکادیو احساس می‌کند که دچار دلزدگی شده است. او می‌فهمد که شهرتش بر اساس تصویری نادرست از او ساخته شده است. مردم او را به خاطر مهارت‌های شلیکش تحسین می‌کنند، نه به خاطر این‌که او کیست. او برای زندگی‌اش در جنگل دلتنگ می‌شود و آرزو می‌کند که آزاد باشد.

در ادامه داستان با وجود نارضایتی، لافکادیو به اجرای خود در سیرک ادامه می‌دهد تا هوادارانش را ناامید نکند. اما دیگر دلش با این کار نیست. او خاطره شکارچی را که به طور تصادفی به او شلیک کرده را همیشه در ذهن دارد و از آن اتفاق احساس گناه می‌کند. درگیری درونی لافکادیو رشد می‌کند و او هر روز بیشتر احساس ناراحتی می‌کند:

«مرد گفت: لافکادیو! تصمیمت را بگیر.

همه با هم گفتند: تصمیمت را بگیر.

ولی لافکادیوی بزرگ بیچاره نمی‌توانست تصمیمش را بگیرد. او دیگر نه یک شیر درست و حسابی بود و نه یک انسان واقعی.

بیچاره! اگر شما جای او بودید -نه می‌خواستید شکارچی باشید و نه شیر- چه کار می‌کردید؟»

یک روز، در حین یک اجرا، لافکادیو تصمیم می‌گیرد که ایستادگی کند. او به عمد هدفش را اشتباه می‌زند و تماشاگران و مدیریت سیرک را شگفت‌زده می‌کند. شیر از ادامه اجرای نمایش خودداری می‌کند و اعلام می‌کند که دیگر نمی‌خواهد یک شیر شلیک‌کننده باشد. علیرغم هیاهوی اولیه، اقدام جسورانه لافکادیو باعث احترام تماشاگران به او می‌شود. آن‌ها شجاعت او را در ایستادن به پای خودشان ستایش می‌کنند.

«من نمی خواهم هیچ شیری را بکشم و قطعاً نمی خواهم هیچ یک از شما شکارچی ها را هم بخورم. من نمی خواهم در جنگل بمانم و خرگوش خام بخورم و صد البته نمی خواهم به شهر برگردم و دوغ سر بکشم. نمی خواهم با دمم بازی کنم، اما ورق بازی را هم دوست ندارم.من فکر می‌کنم با شکارچی‌ها نیستم، به گمانم مال دنیای شیرها هم نیستم!.من هیچ جا تعلق ندارم، به هیچ جا!»

پس از اعلام عمومی‌اش، لافکادیو از سیرک آزاد می‌شود و به جنگل بازمی‌گردد. او ابتدا نگران است که سایر حیوانات چگونه به بازگشت او واکنش نشان دهند، اما آن‍ها با آغوش باز او را می‌پذیرند. لافکادیو می‌فهمد که نیازی نیست خود را به چیزی که نیست تبدیل کند. او می‌تواند همان‌طور که هست، یک شیر مهربان باشد که جواب گلوله را با گلوله نمی‌دهد. در پایان، لافکادیو با پذیرفتن طبیعت واقعی‌اش به آرامش و شادی دست پیدا می‌کند.

تصویر کتاب لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد، تصویرگر: شل سیلوراستاین
تصویر کتاب لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد، تصویرگر: شل سیلوراستاین

داستانی از اصالت و پذیرش خود

«لافکادیو» داستانی است تفکربرانگیز در مورد اهمیت اصالت و پذیرش خود. از طریق سفر لافکادیو، شل سیلوراستاین ما را تشویق می‌کند که خودمان باشیم، حتی اگر این به معنای مقابله با انتظارات دیگران باشد. این کتاب همچنین یادآوری است که شادی واقعی از پذیرفتن فردیت‌مان و زندگی در هماهنگی با تمایلات طبیعی‌مان می‌آید.

در نهایت، لافکادیو، یک کتاب کلاسیک کودکانه است که پیامی قوی برای خوانندگان در هر سنی دارد. این کتاب به ما می‌آموزد که با آنچه هستیم راحت باشیم و تسلیم فشارهای اجتماعی نشویم که ما را مجبور به تبدیل شدن به کسی می‌کنند که نیستیم. داستان لافکادیو به ما یادآوری می‌کند که اشکال داشتن نه تنها بد نیست، بلکه تفاوت‌های ما هستند که ما را خاص می‌کنند.

درباره‌ی شل سیلوراستاین

شلدون آلن سیلوراستاین (۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰ – ۱۰ مه 1999)، نویسنده، کارتونیست، ترانه‌سرا و موسیقی‌دان آمریکایی بود. سیلوراستاین در شیکاگو، ایلی‌نوی به دنیا آمد و بزرگ شد. او در سال‌های نخست شهرت در دهه ۱۹۵۰، آثارش را در روزنامه‌ها و مجلات مختلف منتشر می‌کرد.

به عنوان نویسنده کودک، یکی از برجسته‌ترین آثار این نویسنده «درخت بخشنده» است. آثار او به بیش از ۴۷ زبان ترجمه شده و بیش از ۲۰ میلیون نسخه فروش داشته است.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

وقتی ساداکو هزاران قلب را روشن کرد

وقتی ساداکو هزاران قلب را روشن کرد

معرفی کتاب کودک ساداکو و هزار درنای کاغذی نوشته‌ی النور کوئر

همه چیز ممنوع!

همه چیز ممنوع!

مروری بر نمایشنامه تمام نخ نوشته‌ی شل سیلوراستاین

سیب مهربانی

سیب مهربانی

مروری بر کتاب‌ کودک درخت بخشنده نوشته‌ی شل سیلور استاین

کتاب های پیشنهادی