
میانسالی به باور اکثر افراد برههی پختگی و کمال آدمی است؛ درنگی میان جوانی و کهنسالی، فرصتی برای سنجش درستی راه آمده و تثبیت و محکم کردن گامهای پیشین در جهت ساختن آیندهای مطمئن برای مباداترین روزها و نیز مجالی برای شک و بر هم زدن هر آنچه مسلم به نظر میرسد و نیاز به تغییر و بازنگری دارد. کریستوفر همیلتن، استاد فلسفه، در چهلوچندسالگی کوشیده تا با اتکا به تجارب و دریافتهای شخصی خود از زندگی و نیز با تکیه بر خرد فلاسفه و متفکرانی چون نیچه، شوپنهاور و هایدگر به تحلیل و بررسی این مرحله از زندگی از زوایای مختلف بپردازد. این کتاب را نشر نو با ترجمهی میثم محمدامینی منتشر کرده است.
دربارهی کتاب میانسالی
اگر متوسط عمر انسان در عصر حاضر را ۸۰ سال در نظر بگیریم، ۴۰ سالگی همان برههی کلیدی و حیاتی زندگی است که باوری رایج آن را به مرحلهی پختگی و بلوغ در ابعاد مختلف جسمی، فکری، اقتصادی و اجتماعی تعبیر میکند؛ مرحلهای مابین سرخوشی و شور جوانی و دوراندیشی و آیندهنگری کهنسالی؛ ایستگاهی در میانهی عمر که باید مکث کرد و مهرهها را برای ادامهی بازی پرفرازونشیب زندگی، آگاهانه و سنجیدهتر چید. از سوی دیگر میانسالی دورهی شک و تردید نیز هست؛ شک به خود، آینده، خانواده و درستی راه طیشده. شکی که از دیرباز همراه آدمی بوده و نگاهی به زندگی بعضی بزرگان نیز آن را تائید میکند. مثلاً مولانا در حوالی ۴۰ سالگی با شمس ملاقات کرد و دنیایش دگرگون شد، ناصر خسرو نیز در همین سن و در پی خوابی که دید، دل به راه و جاده و سفر داد و معنای زندگی را طور دیگر جست. پس ما، بشر هزارهی جدید در این عصر شلوغ و پرانتخاب، در تجربهی سرگشتگی میانسالی تنها نیستیم و بهنحوی میراثدار گذشتگانیم.
کریستوفر همیلتن نیز یکی از ماست، او که استاد فلسفه در کینگزکالج لندن است و عمدهی مطالعات و تحقیقاتش را در حوزهی فلسفه و دین متمرکز کرده، در ۳۸ سالگی با واقعیتی سهمگین از گذشته و زندگی خانوادگیاش مواجه و دنیایش دگرگون شد. واقعیتی که او را به بازسنجی و ارزیابی مجدد دربارهی هویت و معنای زندگی واداشت:
«بیشتر افراد به تدریج وارد میانسالی میشوند: من به یک آن درونش پرتاب شدم. تقریباً شش سال پیش، که سیوهشتساله بودم، یکی از برادرهایم به من گفت مردی که تمام عمر پدر خود میدانستم و در هجدهسالگی من درگذشته بود، پدرم نبوده.»
فهمیدن این واقعیت در کنار نگاه فلسفی و انتقادی همیلتن به زندگی، او را به تأمل و واکاوی این مرحله از زندگی و تحلیل نسبت آن با مفاهیمی چون اتفاقی بودن زندگی، تنهایی، نوستالژی و ملال فراخواند. گفتنی است که این اثر فصلبندی مشخصی ندارد و بیشتر شبیه مجموعه یادداشتهایی است که پیرامون موضوعات مختلف و ارتباط آنها با میانسالی نوشته شدهاند و میتوان چنین ساختاری را حاصل نوعی طرز فکر سیال و شیوهای فارغ از قیدوبندهای مرسوم برای ارائهی مطلب دانست. ساختاری که با توجه به فلسفی بودن اثر، دقت و توجه بیشتری از خواننده میطلبد و او را به مکث میان صفحات و جملات کتاب دعوت میکند.
نویسنده کوشیده تا در بخشهای مختلف کتاب با مثالهایی ملموس، ارتباط عمیقتری با مخاطب برقرار کرده و تا حدی از دشواری خواندن اثر فلسفی بکاهد. مثلاً در بخش مربوط به نوستالژی، از غرق شدن در خاطرات که یکی از ویژگیهای بارز دوران میانسالی است میگوید:
«علت اینکه حسرت زمان میانسالی، که مثلاً در دوباره شنیدن قطعهای موسیقی از دوران جوانی خود را نشان میدهد، اینطور همراه با احساسات پرسوزوگذار و ناسالم است این است که چنان موسیقیای نه زمان ازدسترفته، بلکه جهان از دسترفته را باز میگرداند.»
بهعبارتی نه دلتنگ روزهای جوانی که دلتنگ حسوحال و اتمسفر آن برهه از زندگی میشویم و در میانسالی بهعلت انباشت زیاد خاطرات و سالهای رفته، حجم این تداعیها و خاطرهبازیها بیشتر میشود و این به حس سرگشتگی و بحران معنا و هویتی که گریبان بسیاری از میانسالان را میگیرد دامن میزند.
ایدهی محوری کتاب بر توصیف و تحلیل احساسات متناقض دورهی میانسالی و کوشش برای یافتن چراییهای بروز آنها متمرکز است. کوششی که الزاماً به جوابی مشخص و واحد نمیرسد و صرفاً تقلایی است برای کاستن از ابهام در نیمهی راه عمر و بیان دغدغهای مشترک به زبان فلسفه با کمک ازخردمندان و اندیشهورزان. همیلتن در مقدمهی کتاب و در توجیه استمداد از فلسفه برای یافتن پاسخ پرسشهای مرتبط با میانسالی مینویسد:
«هدف فلسفه آنطور که من میفهمم، ازجمله این است که شخص را قادر سازد زندگی را غنیتر و با شور و حدتی بیشتر تجربه کند.»
این دیدگاه در کنار بیان تجربیات شخصی نویسنده و شرح مواجههی او با پدر واقعیاش به لطف خواندن این اثر افزوده و خواننده را یاری میدهد تا راه رسیدن به پاسخ پرسشهایش را از خلال رویارویی شخصی و حقیقی نویسنده و درگیری او با بحران جدی هویت، با سهولت بیشتری دریابد.
ترجمهی اثر باتوجه به لحن فلسفی آن و با حفظ زبان و بیان نویسنده صورت گرفته و به همین دلیل توجه و تمرکز بیشتری از خواننده طلب میکند. هر چند رسالت و هدف همیلتن از نگارش این کتاب کمک به خواننده برای یافتن پاسخ برخی پرسشها پیرامون میانسالی است اما نمیتوان این اثر را در زمرهی کتابهای رایج خودیاری به شمار آورد. هر چند سویههایی از این قبیل کتابها که در جای خود بسیار کارآمدند نیز در این کتاب دیده میشود اما جنبههای فلسفی اثر پررنگتر است و بهحق در مجموعهی «فلسفهی زندگی» نشر نو جای گرفته است. مطالعهی این اثر برای تمام کسانی که به مطالعهی آراء فلاسفه و پیادهسازی آن در زندگی روزانه علاقهمندند مفید فایده خواهد بود.
دربارهی کریستوفر همیلتن
کریستوفر همیلتن، دانشآموختهی فلسفه از دانشگاه کینگز کالج لندن در مقطع کارشناسی است. او بعدها تحصیلات خود در این رشته را تا پایان مقطع دکتری در دانشگاه بُن آلمان ادامه داد. عمدهی مطالعات و تحقیقات او بر حوزههای میانرشتهای فلسفه و دین و ادبیات متمرکز است. او مدتی هم به تدریس فلسفه و ادبیات آلمانی در دبیرستان پرداخت و هماکنون استاد دانشگاه کینگز کالج لندن است. از دیگر کتابهای او که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به فلسفهی زندگی با ترجمهی میثم محمدامینی از نشر نو، چگونه رنج بکشیم با ترجمهی سما قرایی از نشر هنوز و فلسفهی دین با ترجمهی مونا موسوی از نشر علمیوفرهنگی اشاره کرد.
دربارهی مترجم میثم محمدامینی
میثم محمدامینی متولد سال ۱۳۶۱ در تهران و دانشآموختهی مقطع دکترای فلسفهی علم از دانشگاه شهید بهشتی است. او عضو هیئت علمی پژوهشکدهی مطالعات فناوری این دانشگاه و مشغول فعالیتهای آموزشی و پژوهشی در حوزهی فلسفهی علم و حوزههای بینارشتهای مرتبط با آن ازجمله فلسفهی تکنولوژی و فلسفهی ذهن است و مقالات متعددی نیز در این حوزه منتشر کرده است. او برای علاقهمندان فارسیزبان فلسفه هم نامی آشناست و کتابهای بفرمائید فلسفه!، فلسفهی عشق، هزار چهرهی علم و سرگذشت فلسفهی غرب ازجمله آثاری است که با ترجمهی او در دسترس دوستداران فلسفه قرار گرفته است.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.