تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش

یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامه‌نگاری‌ها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

هانا قاصر

یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳

(2 نفر) 4.5

مارینا تسوتایوا
عکسی از مارینا تسوتایوا

شاعر در آستانه‌ی وجود سخن می‌گوید.
- گاستن باشلار، بوطیقای فضا

”در ۱۹۲۶، هنگامی که سه شاعر دارند به هم می‌نویسند، چه خبر است؟

در ۱۲ مه، سمفونی شماره یک شوستاکوویچ در فا مینور برای اولین‌بار توسط فیلارمونیک لنینگراد اجرا شد؛ آهنگساز نوزده‌ساله بود.

در ۱۰ ژوئن، معمار سال‌خورده‌ی کاتالونیایی، آنتونی گائودی، در مسیر پیاده‌روی همیشگی‌اش از محل ساخت‌و‌ساز کلیسای ساگرادا فامیلیا به کلیسای دیگری در همان محله‌ی شهر بارسلونا برای شرکت در مراسم عشای ربانی، با یک تراموا برخورد کرد و بی‌آن‌که کسی به‌سراغش بیاید کف زمین افتاد (چون می‌گویند کسی او را نشناخت) و مرد.

در ۶ اوت، گرترود ادرل، نوزده‌ساله، اهل آمریکا، از دماغه‌ی کاپگریس نز تا کینگزدون انگلستان ۱۴ ساعت و ۳۱ دقیقه شنا کرد و نخستین زنی شد که کانال مانش را شنا کرده بود و در یک ورزش حرفه‌ای توانسته بود مردی را که رکورددار پیشین آن بود شکست دهد.

در ۲۳ اوت، ستاره‌ی سینما، رودولف ولنتینو، بر اثر اندوکاردیت  و سپتی‌سمی  در بیمارستانی در نیویورک درگذشت.

در ۳ سپتامبر، برج مخابراتی‌ فولادی فونکتروم به ارتفاع ۱۳۸ متر، با رستوران و چشم‌اندازی بی‌نظیر، در شهر برلین افتتاح شد.

چند کتاب: جلد دوم نبرد منِ هیتلر، ساختمان‌های سفید هارت کرین ، وینی پوی اِی. اِی. میلن، سومین کارخانه‌ی ویکتور شکلوفسکی ، دهقان پاریسی لویی آراگون، کتسالکواتل دی. ایچ. لارنس، خورشید همچنان می‌دمد همینگوی، قتل راجر آکروید آگاتا کریستی، هفت رکن حکمت تی. ای. لارنس.

چند فیلم: متروپلیسِ فریتس لانگ، مادر وسیوالاد پودوفکین، نانای ژان رنوار، بو ژست هربرت برنون.

دو نمایشنامه: آدم آدم استِ برتولت برشت، اورفهٔ ژان کوکتو.

در ۶ دسامبر، والتر بنیامین برای سفری دوماهه به مسکو می‌رسد. او بوریس پاسترناک سی‌و‌شش‌ساله را ملاقات نمی‌کند.

چهار سال می‌شود که پاسترناک مارینا تسوتایوا را ندیده است. از وقتی که تسوتایوا روسیه را در ۱۹۲۲ ترک کرد، آن دو به مهم‌ترین هم‌سخن‌های هم بدل شدند و پاسترناک،‌ با پذیرفتن این‌که تسوتایوا شاعر بهتری است، او را به‌عنوان نخستین خواننده‌ی خود برگزید.

تسوتایوای سی‌وچهار‌ساله در پاریس، با همسر و دو فرزندش، در فقر زندگی می‌کند.

ریلکه، که پنجاه‌و‌یک‌ساله است، به‌خاطر ابتلا به سرطان خون، در آسایشگاهی در سوییس روزهای پایانی عمرش را سپری می‌کند.“

متنی که خواندید مقدمه‌ای است که سوزان سونتاگ بر کتاب تابستان ۱۹۲۶ نوشته است. ریلکه در ۲۹ دسامبر درگذشت و همین اتفاق است که نامه‌های رد‌و‌بدل‌شدهٔ بین این سه شاعر در آن سال را متمایز می‌کند.

تو مثل من فردا دنیا آمدی

علاقه‌ی پرشور ریلکه به پاسترناک و تسوتایوا در آخرین سال زندگی خود برمی‌گردد به سفری که او در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۰ به روسیه داشت. لو آندریاس سالومه در این سفر همراه او بود؛ زنی نویسنده، فیلسوف و الهام‌بخش بسیاری از متفکران بزرگ. او در روسیه متولد شده بود و زبان روسی را به‌خوبی می‌دانست و ریلکه را با تولستوی آشنا کرد.

ریلکه هرگز دوباره به روسیه بازنگشت، اما آن کشور تا آخرین روزهای زندگی‌اش، در آسایشگاه سوییس، در یاد او به‌عنوان سرزمینی که تجربه‌ای تکرارنشدنی را برایش رقم زد مانده بود.

نزدیکی ریلکه و تسوتایوا از زمانی آغاز شد که پاسترناک آن دو را ازطریق آثارشان با هم آشنا کرد. نامه‌نگاری‌ آن‌ها در مه ۱۹۲۶ آغاز شد. تسوتایوا، که تحت‌تأثیر شعرهای ریلکه قرار گرفته بود، اولین نامه را برای او نوشت. آن‌ها هرگز همدیگر را ندیدند، اما این نامه‌ها به‌سرعت فضایی را در زبان طرح ریختند که امکان ابراز میل سرکوب‌نشدنی و ستایش را بین دو شاعر منجر شد و آن‌ها را به معشوق‌هایی تبدیل کرد که در رؤیا یکدیگر را بازمی‌یابند.

«تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش، آن‌که امشب مرا در رؤیا خواهد دید. [...] غریبه‌ای‌ام، من، در خواب دیگری. من هرگز تو را انتظار نمی‌کشم، همیشه برمی‌خیزانمت.»
- تسوتایوا به ریلکه، ‍۱۹۲۶

بعد از مرگ ریلکه، تسوتایوا این رابطه را در خیالش ادامه داد و از او بارها در شعرهایش نام برد. او در ۳۱ دسامبر ۱۹۲۶ به ریلکه نوشت:

راینر، می‌گریم ــ‌ حالا تو مرا بدون حضور مادی نامه می‌خوانی، و خوانده‌ای. [...] راینر، حالا زبان روسی هم می‌دانی، مگر نه؟» (صفحه ۱۰۱ کتاب)


[۱]- Cap Gris-Nez؛ دماغه‌ای در شمال فرانسه و نزدیک‌ترین نقطه‌ی این کشور به بریتانیا.

[۲]- التهاب داخلی‌ترین لایه‌ی قلب است که می‌تواند به‌علت عفونت ایجاد شود.

[۳]- پخش شدن عفونت در خون.

[۴]- Funktrum

[۵]- White Buildings, Hart Crane

[۶]- Third Factory, Viktor Shklovsky

[۷]-  Quetzalcoatl؛ واژه‌ای مرکب به زبان ناواتلی که به معنای «مار پردار» است. این رمان با نامThe Plumped Serpent  نیز شناخته می‌شود.

[۸]- Letters, summer 1926 : Boris Leonidovich Pasternak, Marina Tsvetayeva, Rainer Maria Rilke; translated by Margaret Wettlin, Walter Arndt, Jamey Gambrell; Published by The New York Review of Books (2001)

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

تصویر پرعظمت امپراتور

تصویر پرعظمت امپراتور

معرفی کتاب زندگی ناپلئون نوشته‌ی استاندال

راوی انسان‌های تنها و سرخورده

راوی انسان‌های تنها و سرخورده

معرفی کتاب نوستالژی جای دیگر نوشته‌ی رضا حائری

فکر نکنی مثل زن‌ قهرمان ایبسنی‌ام

فکر نکنی مثل زن‌ قهرمان ایبسنی‌ام

معرفی کتاب واقعی چیست؟ نوشته‌ی جورجو آگامبن

کتاب های پیشنهادی