
باغ دکتر کوک نمایشنامهای خوشریتم و روانشناختی ـ مثل مابقی کارهای نویسنده ـ از آیرا لوین است که نخستین بار در سال ۱۹۶۷ به اجرا درآمد. آیرا لوین، نویسندهی سرشناس آمریکایی، بیشتر بهخاطر رمانهای پرفروش خود، همچون بچهی رزماری و پسران برزیل شناخته میشود، اما نمایشنامههای او نیز از نظر تعلیق و پیچیدگیهای اخلاقی بسیار برجستهاند ـ که شاید معروفترین آن در ایران اتاق ورونیکا باشد.
باغ دکتر کوک یک درام روانشناختی با مضامین نسبتاً فلسفی و اخلاقی است که در آن لوین مرزهای میان خیر و شر، علم و اخلاق و اختیار و تقدیر را به چالش میکشد، همانند کاری که در اتاق ورونیکا میکند.
داستان نمایشنامه دربارهی پزشکی به نام دکتر کوک است که در شهری کوچک و آرام زندگی میکند و بهعنوان فردی نیکخواه و خیرخواه شناخته میشود. اما هنگامی که یکی از شاگردان سابق او، جیمز، پساز سالها بازمیگردد، کمکم حقایق هولناکی دربارهی روشهای پزشکی و اخلاقی دکتر کوک آشکار میشود.
جیمز، که اکنون پزشک جوانی شده، پساز مدتی به زادگاهش بازمیگردد تا به استاد سابق خود، دکتر کوک، سری بزند. در ابتدا، او شیفتهی رفتار گرم و پدرانهی کوک و باغ زیبای او میشود. این باغ، که میتواند نماد نظم و کمال باشد، در واقع تصویری از جهانبینی خاص دکتر کوک را بازتاب میدهد. اما جیمز پساز مدتی متوجه الگوی عجیبی در مرگهای اتفاق افتاده در شهر میشود. بسیاری از افراد سالمند و بیمارانی که امید چندانی به بهبودی نداشتند بهطرز مشکوکی جان خود را از دست دادهاند!
پساز تحقیق و گفتوگو با افراد مختلف، جیمز به این نتیجه میرسد که کوک در واقع براساس باورهای شخصی خود، که ترکیبی از نیکوکاری و داروینیسم اجتماعی است، دست به انتخاب طبیعی مصنوعی زده است: او تصمیم گرفته که افراد نالایق را از جامعه حذف کند تا زندگی برای انسانهای سالم و مفید بهتر شود. این افشاگری جیمز را در برابر یک انتخاب دشوار اخلاقی قرار میدهد: آیا باید او را به مقامات معرفی کند یا سکوت کند و میراث او را ادامه دهد؟
نمایشنامه باغ دکتر کوک بهجد به مسئلهی اخلاق پزشکی و قدرت پزشکان در تصمیمگیری دربارهی زندگی و مرگ بیماران میپردازد. دکتر کوک در ظاهر فردی خیرخواه است، اما در واقع خود را در جایگاه خدا قرار داده و تعیین میکند که چه کسی ارزش زندگی دارد و چه کسی باید بمیرد. این موضوع یادآور بحثهای مهمی در تاریخ پزشکی، از جمله اتانازی (مرگ خودخواسته) و سوءاستفاده از قدرت پزشکان، است. آیا لوین به این مسئله نگاه داشته؟ نمیدانم! احتمالش هست.
ابرانسان نیچه
دکتر کوک را میتوان نمونهای از یک ابرانسان نیچهای دانست که معتقد است میتواند نظم بهتری برای جهان ایجاد کند. او باور دارد که جامعهی انسانی نیازمند اصلاح است و افراد ضعیف و بیفایده باید حذف شوند. این دیدگاه شباهت زیادی به تفسیرهای افراطی از نظریهی انتخاب طبیعی داروین دارد که در قرن بیستم منجر به سیاستهای خطرناکی همچون بهنژادی (Eugenics) شد.
باغ دکتر کوک
یکی از قویترین نکات نمایشنامه خودِ مکانِ باغ دکتر کوک است. این باغ در واقع تصویری از کنترل مصنوعی بر طبیعت است. همانطور که دکتر کوک در باغ خود گیاهان نامطلوب را حذف میکند تا گلهای زیباتری پرورش دهد، در زندگی واقعی نیز همین کار را با انسانها انجام میدهد. این تمثیل سؤال مهمی را مطرح میکند: آیا انسان حق دارد قوانین طبیعی را تغییر دهد؟
استاد تعلیق
به گمانِ من، آیرا لوین در خلق تعلیقهای بسیار استاد است، در این نمایشنامه نیز با مهارت از تکنیکهای تعلیقی استفاده میکند. روند کشف حقیقت توسط جیمز، که مانند یک معمای جنایی پیش میرود، خواننده یا بیننده را تا لحظهی آخر درگیر میکند. فضای نمایشنامه یادآور برخی از فیلمهای کلاسیک هیچکاک است که در آنها شخصیتها بهتدریج در تاریکی اخلاقی فرومیروند.
البته این تصور من است و مخاطب دیگر نوعی دیگر شاید نگاه کند، که حق اوست.
جیمز
یکی از جذابترین بخشهای نمایشنامه، کشمکش درونی جیمز است. او در ابتدا دکتر کوک را یک الگو میبیند، اما وقتی حقیقت را میفهمد، بین دو انتخاب دشوار قرار میگیرد: باید سکوت کند و از میراث استادش پیروی کند یا باید حقیقت را فاش کند و شاید با نابودی یک خیرخواه روبهرو شود. این تضاد اخلاقی قدرت درام را افزایش داده و آن را به اثری فراتر از یک تریلر ساده تبدیل میکند.
درنهایت، این اثر یک هشدار است: حتی در بهترین نیتها نیز رگههایی از خودکامگی و استبداد میتواند وجود داشته باشد. پرسش کلیدی نمایشنامه این است: چه کسی حق دارد درمورد زندگی و مرگ دیگران تصمیم بگیرد؟ آیا انسانها در موقعیتهایی میتوانند خدا باشند و خدایی کنند؟! آیا یک پزشک بهدلیل علم و دانشی که دارد مجاز است بهجای خدا عمل کند؟ اینها سؤالهایی هستند که نمایشنامه بدون ارائهی پاسخ قطعی مخاطب را به تأمل وادار میکند.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.