اودوسئوس و پنلوپه یک نمایشنامهی اسطورهای و عاشقانه از ماریو بارگاس یوسا است که در سال 1952 در یازده بخش به رشتةه تحریر درآمده است. این اثر روایتی از شخصیت مشهور حماسهی یونانی اودیسه است. اقتباسی جذاب از حماسهی اودیسه هومر.
اودوسئوس در اساطیر یونانی، فرزند لائرتز پادشاه افسانهای شهر ایتاکا و همسر پنلوپه و یکی از برجستهترین رهبران یونیانیان درجنگ تروآ است.
او یکی از قهرمانان کتاب اودیسه بود. وی به هوش و خرد معروف است و مانند انسان آوارهای است که تقدیر، او را دور از وطن میکند. یوسا معتقد است خصلت اصلی شخصیت اودوسئوس، بیش از جنگاوری و حتی زیرکی اش، قوهی روایتگری و داستان گویی اوست.
در این نمایشنامه نیز شاهد روایت او از جنگ تروآ و بازگشت شکوهمندانهاش به ایتاکا هستیم که آن را برای همسرش که سالیان درازی را به انتظار او نشسته است، تعریف میکند.
چه هولناک است دنیای بیزمان
اودوسئوس و پنلوپه، روایت داستانسرایی اودوسئوس پس از بازگشت به وطن است. او پس از پایان جنگ تروآ و حماسه آفرینیاش برای یونانیان، عزم بازگشت به ایتاکا میکند و سرانجام به موطن خویش میرسد.
«بازگشت اودوسئوس به ایتاکا ده سال طول میکشد ( آن هم پس از ده سال جنگ در تروآ ). در این سالها، با هیولاها و حوریان، ساحران و سیرنها، توفانها و جانوران وحشی، طلسمها و اهریمنان رویارو میگردد. پس از دلاوریهای بسیار، در هیئت گدایی ژنده پوش به جزیره کوچک خویش میرسد و تمام خواستگارانی را که هوای ازدواج با همسرش را داشتند و چشم طعم به فرمانروایی اش دوخته بودند ازدم تیغ میگذراند.»
نمایشنامه با صحنهای پرشور و عاشقانه آغاز میشود. صحنهای که اودوسئوس و پنلوپه پس از سالها دوباره در شبی دلانگیز درکنار یکدیگر قرار گرفتهاند و با هم صحبت میکنند. در این پرده، پنلوپه از وفاداری خود در طی این سالها برای همسر خویش میگوید و از کفنی که بافتن آن سه سال طول کشید و بابت همان توانست به تمام خواستگاران خود جواب منفی بدهد.
پنلوپه | ای جوانان، ای سروران، ای دوستانی که با مهر خود مرا مفتخر ساختهاید، گوش فرا دهید. سخن شما را باور میکنم. شوهر من اودوسئوسِ نامدار مرده است. اما برای برپایی جشن عروسی درنگ کنید تا کفنی بدوزم و در جهان مردگان رخت آن کس کنم که روزگاری سالار من و تمام ایتاکا بود. مبادا کسی بگوید اودوسئوس بی کفن بههادس، دنیای ارواح، رفته است و آنگاه برود نزد مردم از من بدگویی کند.» سخن دروغ خود را با چنان یقینی گفتم که همه باور کردند. |
اودوسئوس | بافتن آن کفن سه سال طول کشید؟ |
پنلوپه | اگر چندتن از کنیزان به من خیانت نمیکردند، بسیار بیش از این زمان میبرد. به روز میبافتم و به شب وامیشکافتم. کفن در روشنایی بزرگ میشد و در تاریکی وا میرفت. نخها و نقشها را عوض میکردم و هربار ترکیبی نو میساختم. حکیمیبه من گفت: همچون زمان است. بی وقفه پیش میرود اما حرکت نمیکند. تو پاره ای از ابدیت را در این کفن به دام انداختهای، ای پنلوپه. |
کیستی، ای پیرمرد؟
اودوسئوس در ادامه نیز از شرح دلاوریهای خود در سفر بههادس و مواجهه با صدای ارواح سخن گفت. از هیولاهای دریایی و نبرد با کوکلوپسها و پولوفِموس وحشی، که جان چندین تن از مردان او را گرفته بود. او در نهایت با پسرش تِلِماخوس، مواجه میشود. اما او در ابتدا باور نمیکند کسی که میبیند، پدرش باشد.
اودوسئوس | مرا با ناباوری نگاه مکن، ای تِلِماخوس. چرا مرا با ایزدان میسنجی؟ من پدرت هستم، اودوسئوس. همان که در راه وی مینالی و رنج میبری. آمدهام تا به پشتیبانی تو، سریر و همسرم را بازستانم. بیا در آغوشم،ای پسر. |
تِلِماخوس | نه، تو پدر من نیستی، یکی از خدایان مرا میفریبد تا بیشتر بگریم و بنالم. بگو اربابت کیست؟ یکی از خواستگاران مادرم که هوای کشتن مرا دارند؟ اودوسئوس: نه، ای فرزند. آمده ام تا من و تو به یاری یکدیگر از آن غاصبان کین بکشیم. |
اندکی در باب ماریو بارگاس یوسا
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا، داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار، زاده 28 مارس 1936 در آرکیپای پرو بود. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای لاتین و از معتبر ترین نویسندگان نسل خود است.
وی جایزههای فراوانی کسب کرده است. یوسا در 7 اکتبر 2010 برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. او جوایزی همچون پلانترا را به خاطر رمان مرگ در کوههای آند دریافت کرده است. این نویسندهی ادبی توانست در سال 1995 جایزهی سروانتس، مهمترین جایزهی ادبی نویسندگان اسپانیایی زبان را کسب کند. او همچنین در سال 1996 برنده جایزهی صلح آلمان شد.
ماریو بارگاس یوسا تاکنون بیش از سی رمان و نمایشنامه نوشته است که از مشهورترین آنها میتوان به گفتگو در کاتدرال، خانه سبز، عصر قهرمان، و جنگ آخرالزمان اشاره کرد.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.