«زمانی شروع به کشیدن یک مدل کردم و یک روز که داشتم سینههایش را میکشیدم ناگهان احساس بسیار عجیبی کردم که هیچکس آنجا نیست. دو روز بعد طرف خودکشی کرد.»[1]
مردی با شال آبی روایت مدلهایی است که در روند خلق یک پرتره همراه لوسین فروید میشدند. این کتاب خواننده را به خصوصیترین و مسحورکنندهترین مکان زندگی نقاش میبرد: استودیوی او. در آنجاست که میتوانیم –بیهیچ پرده و حجابی- به تماشای شکل گرفتن نقشها بنشینیم و به درکی از چیستی یک پرتره برسیم؛ پرترهای که از پی ملاقات و دیدارهای نقاش و سوژهی خلق به دست میآید. کار شروع میشود. ساعتها میگذرد و خلق نقش ماهها طول میکشد. در همین روند است که سوژه در حالیکه در برکهای از نور در یک استودیوی تاریک نشسته است، شروع به فکر کردن و مشاهده میکند. جای نقاش و مدل عوض میشود و دیگر تنها سوژهی خلق نیست که زیر نگاه نقاش عریان میشود و به نقش در میآید، بلکه در این میان پرترهای از نقاش نیز شروع به شکلگیری میکند: لوسین فروید، بار دیگر، از خلال خاطرات نقل شده، به تصویر کشیده میشود اما اینبار نه به دست خویش و تنها در استودیوی خویش، بلکه توسط خوانندگان و در مجموعهای از نماهای نزدیک: هنگام کار و گفتوگو در تاکسی، رستوران و خود استودیو.
لوسین فروید، نقاش قرن بیستم، تصویری را از انسان شرح میدهد که به دور از شکل استعلایی دورههای رنسانس است؛ تودهای درهمپیچیده از خشونت حقیقی تن انسان و لایههای متراکم گوشت و پوست؛ بیآنکه نوید روح و روانی را در باطن خویش بدهند. تنهایی عریان که از اروتیسم و تنانگی جدا افتادهاند و با تکهرنگهای گرم و تند و کدر تنیدگی رگها را در گوشت و لایههای چرک و چربی به نمایش میگذارند. در نقاشیهای او برهنگی به شهوت جنسی منجر نمیشود و تن نه نماد لذت، بلکه چنان باری اضافه به نظر میآید.
مدلهای او تجربهی کشیده شدن را به چیزی شبیه به مراقبه تشبیه میکنند؛ احساسی آمیخته به تمرکز و هشیاری آن هم بدون آن که نیاز به انجام کاری باشد. «مدل شدن در لحظاتی یک رابطهی فیزیکی است که تقریبا خجالتآمیز به نظر میآید: کاری که با پوست، عضلات، گوشت و به گمانم –اگر چنین چیزی وجود داشته باشد- با خویشتنِ مدل سروکار دارد.»[2] آنها نقاش را میبینند که حرکاتی مثل رقص دارد، کنار میرود، به سوژه خیره میشود، با زغال اندازهگیری میکند، عمود نگهش میدارد و با حرکتی خاص قوسی میدهد و بعد به سمتی میرود تا ردی دیگر بگذارد.
فروید با مدلهایش به رستوران میرود و با آنها به صحبت مینشیند –و گاه حتی به آنها بسیار نزدیک میشود- و تمام اینها بخشی از روند کار اوست. «بعد از نقاشی دوست دارم تا حد ممکن با احساسات مدلهایم آشنا بشوم. بهنوعی، دلم نمیخواهد تصویر از من بیرون بیاید، میخواهم از خودشان باشد.»[3] شام خوردن با سوژهی خلق فرصتی است برای مشاهدهی غیررسمی و بیشتر مدل و همچنین راهی است که روند مدل شدن به حس خوشایند معاشرت تبدیل شود. سوژهها در مییابند که حرف زدن تقریبا به اندازهی طراحی و نقاشی اهمیت دارد. کشیدن پرتره مستلزم مشاهدهی سوژه است؛ نه فقط بهمثابهی تماشای یک مجسمه، بلکه نگریستن به جانداری متحرک، سخنگو و کنشگر که در هر وضعیتی واکنش و خصوصیات منحصربهفرد خویش را بروز بدهد.
[1]مردی با شال آبی (روند خلق یک پرتره با لوسین فروید)، مارتین گی فورد، به ترجمه شروین شهامیپور، نشر نظر
[2]همان
[3]همان
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.