زندگی واقعی، که سرانجام در روشنایی آشکار میشود، و تنها زندگیمان که به تمامی زیسته میشود ادبیات است.
(مارسل پروست)
این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است: سه مقاله و یک مصاحبه. همانطور که از نام کتاب برمیآید مهمترین مقالهی آن «چرا ادبیات؟» است. ماریو بارگاس یوسا در این مقاله میکوشد تا توضیح دهد چرا ادبیات پدیدهی مهمی است و فقدان آن چگونه میتواند باعث فروپاشی فرهنگی یک جامعه شود. معمولاً این تلقی نادرست وجود دارد که پرداختن به ادبیات مختص اوقات فراغت و بیشتر جهتِ سرگرمی و گذران وقت است. تلاش اصلی یوسا در رد این رویکرد است. ادبیات نه سرگرمی، بلکه یک نیاز ضروری است و یوسا با طرح مثالهای بسیار سعی در تبیین این امر ضروری دارد و با مثالهای دیگری نیز تلاش میکند تصویر جامعهی فاقد ادبیات را تشریح کند:« هیچ چیز بهتر از ادبیات به ما نمیآموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانهی غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوتها را که تجلی قدرت آفرینشِ چندوجهی آدمیست بزرگ بداریم. مطالعهی ادبیاتِ خوب بیگمان لذتبخش است؛ اما در عینِحال به ما میآموزد که چیستیم و چگونهایم، با وحدت انسانیمان و با نقصهای انسانیمان، با اعمالمان، رویاها و اوهاممان، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم میپیوندد، در تصویر اجتماعیمان و در خلوتِ وجدانمان»[1]. تقلیل جایگاه ادبیات و بها دادن به رسانههای دیگر از جمله شبکههای اجتماعی، تلویزیون و... در هر جامعهای نتایج اسفناکی به دنبال دارد که در تمام سطوح فرهنگ و زبان اثراتی جبرانناپذیر به جای میگذارد:« جامعهای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پروده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان میکند. جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها دچار زبانپریشی است و به سببِ زبان ناپخته و ابتداییاش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق میکند. آدمی که نمیخواند، یا کم میخواند یا فقط پرتوپلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک میگوید، زیرا واژگانش برای آنچه در دل دارد بسنده نیست... به راستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی که سریالهای بیمایهی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت میبرند. در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایهی ارضای حیوانات میشود نخواهد بود و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود»[2].
مقاله دوم «فرهنگ و آزادی» است که به مدرنیزاسیون و جهانی شدن میپردازد، پدیدهای که سالهاست بسیاری را نگران کرده است. در نظر منتقدین پدیده ''جهانی شدن'' مساوی است با از بین رفتن فرهنگهای بومی و آداب و رسوم در جوامع مختلف. هرچند یوسا نیز این نکته را تایید میکند و آن را امری ناگزیر میداند؛ اما آن را بهعنوان تهدید یا خطری برای انسانها تلقی نمیکند، بلکه میکوشد امکانهایی را که جهانی شدن در اختیار ما قرار میدهد بررسی کند:« ترس از آمریکایی شدنِ جهان بیشتر هراس ایدئولوژیکی است و ربطی به واقعیت ندارد. البته، تردیدی نیست که همزمان با جهانی شدن، زبان انگلیسی زبان مشترک زمان ما شده است، همچنان که در قرون وسطی زبان لاتین زبان مشترک بود. گسترش این زبان ادامه خواهد یافت، زیرا وسیلهای ضروری برای دادوستد و ارتباط بینالمللی است. اما، آیا این بدان معنی است که گسترش زبان انگلیسی الزاما به زیان زبانهای دیگر بوده است؟ مطلقا چنین نیست. در واقع عکس این گفته صادق است. از میان رفتن مرزها و پیدایش جهانی بیش از پیش مستقل، انگیزههایی برای نسلهای جدید پدید آورده است که، نه فقط محض سرگرم شدن، بلکه به ناچار، فرهنگهای دیگر را بیاموزند و خود را به آنها نزدیک کنند، زیرا آموختن چند زبان و سیر و سفر در فرهنگهای مختلف نقشی اساسی در موفقیت حرفهای یافته است»[3]. خواندن این مقاله، همانطور که مترجم نیز به آن اشاره میکند، دستکم از حیث مخالفت با آرای رایج، خالی از لطف نخواهد بود.
مقاله سوم «آمریکای لاتین: افسانه – واقعیت» است که به بررسی تاریخی و البته متفاوتِ یوسا از این ناحیه، فرهنگ و هجوم بیگانگان به آن میپردازد و سعی دارد توضیح دهد علت عقبماندگی مردم این ناحیه فقط دیگران نیستند. این مقاله نیز برای علاقهمندان به ادبیات و فرهنگ آمریکای لاتین جذاب خواهد بود.
و درنهایت «سرخوشی و کمال» که نتیجهی گفتوگوی «رابرت بویرز» و «میل ویادا» با یوساست. این مصاحبه که یوسا در آن از مسیر مطالعات، سبک نوشتار، نویسندههای محبوب و خلاصه ریزهکاریهای ادبیاش میگوید، برای مخاطبان او بسیار جذاب و مفید خواهد بود.
در انتها ذکر این نکته را خالی از لطف نمیدانم: آقای عبدالله کوثری یکی بهترین مترجمهای زمان حاضر است، بهویژه برای معرفی و ترجمهی آثار بسیار مهم و درخشانِ ادبیاتِ آمریکای لاتین.
[1]- (ص ۱۰)
[2]- (ص ۱۳ و ۱۴)
[3]- (ص ۳۳)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.