کتاب بینوایان نوشتهی ویکتور هوگو از مشهورترین رمانهای جهان و یک شاهکار ادبی-سیاسی است که در سال ۱۸۶۲ به زبان فرانسوی منتشر شده است. این کتاب از آثار شاخص سبک رمانتیسم به شمار میرود و در ادبیات جهان جایگاه رفیع و ویژهای دارد. بینوایان یک رمان تاریخی، اجتماعی، اخلاقی و عاشقانه است که داستانی جذاب و خواندنی را روایت میکند. ویکتور هوگو، نویسندهی شهیر فرانسوی، هفده سال از عمرش را صرف خلق این اثر بلند و ارزشمند کرده است.
داستان کتاب بینوایان
بینوایان راوی زندگی و سرنوشت مردی به نام ژان والژان است. او به اتهام دزدیدن یک قرص نان روانهی زندان میشود و بارها از آنجا میگریزد، اما نهایتاً تمام تلاشهایش بیفرجام میماند و به ناچار نوزده سال از عمر خود را در زندان سپری میکند. پس از اتمام دوران محکومیت درحالیکه ژان والژان جایی برای رفتن ندارد و به خاطر سابقهی کیفریاش هیچکس حاضر نیست کوچکترین کمکی به او بکند، پیرزنی او را به خانهی کشیشی مهربان و سخاوتمند راهنمایی میکند. اسقف از او بهگرمی پذیرایی میکند، اما ژان والژان نیمهشب ظروف نقرهی او را میدزدد و فرار میکند؛ البته فراری ناتمام. در میانهی راه پاسبانها او را دستگیر کرده و به خانهی اسقف بازمیگردانند. اسقف با دیدن ژان والژان ادعا میکند که خودش ظروف نقره را به او بخشیده است. این کنش محبتآمیز و انسانی او، عمیقاً ژان والژان را متحیر و متأثر میکند و موجب تحول مسیر زندگیاش میشود؛ مسیری به سوی رستگاری.
سپس ژان والژان میکوشد زندگی خود را تغییر دهد، اما یک سرقت جزئی موجب کشاکشی بیوقفه میان او و بازرسی لجباز میشود، بنابراین او با نام مستعار مادلین به زندگی خود ادامه میدهد و هویت اصلیاش را پنهان میکند. اندکاندک تجارتی راه میاندازد و به دلیل خدمات بسیاری که درجهت توسعهی شهرش انجام داده است، بهعنوان شهردار انتخاب میشود. بااینوجود بازرسی به نام ژاور کماکان به او سوءظن دارد و حدس میزند که مادلین همان ژان والژان است.
از طرف دیگر در کارگاه مادلین زنی به نام فانتین مشغول به کار میشود. او که زنی جوان و زیبا است، در پی عشقی بیسرانجام باردار شده و در شرایطی دشوار دخترش، کوزت، را به دنیا میآورد. فانتین ناچار میشود بدون حامی و در وضعیتی بغرنج برای تأمین معاش کار کند، اما به دلیل نگاه سرزنشآمیز جامعه، مجبور میشود کوزت را به خانوادهی تناردیه بسپارد. تناردیهها میپذیرند در ازای دریافت پول از کوزت مراقبت کنند، اما درحقیقت او را آزار میدهند و وادارش میکنند کارهای دشواری انجام دهد. هنگامی که همکاران فانتین از وجود کوزت آگاه میشوند، سرپرست کارگاه او را به جرم بیعفتی اخراج میکند.
یک شب ژاور، افسر پلیس، فانتین را به جرم حمله به مردی که به او توهین کرده بود، دستگیر میکند، اما مادلین که نظارهگر این ماجرا بود، از فانتین حمایت میکند. مادلین از فانتین که ضعیف و بیمار شده است، مراقبت میکند و قول میدهد که دخترش، کوزت، را به او بازگرداند. در این اثناء ژاور به هویت واقعی مادلین پی میبرد و او را دستگیر و روانهی زندان میکند و فانتین که زندگیاش را ازدسترفته مییابد، دچار شُک بزرگی میشود و میمیرد.
ژان والژان از زندان فرار میکند و برای یافتن کوزت به پاریس میرود، اما در نزدیکی مسافرخانهی تناردیه بار دیگر دستگیر میشود. این بار ژان والژان به حبس ابد همراه با اعمال شاقه محکوم میشود، اما سرانجام موفق میشود از راه دریایی بگریزد. پس از گذشتن از ساحل، به جنگلی میرسد و در کنار یک برکه، دختری را میبیند که با توجه به توصیفهای فانتین متوجه میشود کوزت است. او دخترک را تا مسافرخانهی تناردیه همراهی میکند و متوجه سوءاستفادههای این خانواده از او میشود.
ژان والژان بهای آزادی کوزت را به تناردیهها میپردازد تا همراه یکدیگر به پاریس بروند، اما آنجا هم ژاور مخفیگاهشان را پیدا میکند و آنها مجور میشود به صومعهای پناه ببرند؛ جایی که کوزت میتواند به مدرسه برود و ژانوالژان بهعنوان باغبان مشغول به کار میشود.
در جلد دوم شخصیتهای جدیدی وارد داستان میشود و اتفاقات گوناگونی رخ میدهد. عشق میان کوزت و مرد جوانی به نام ماریوس، انقلاب فرانسه، هجرتهای پیدرپی، مبارزه، کشاکش میان مرگ و زندگی، تعلق و دلبستگی، مهربانی و انسانیت و.... همگی بخشی از مسائلی هستند که در بخش دوم روایت هوگو با آنها روبهرو میشویم.
ژان والژان که اکنون کوزت را دختر خود میداند و نسبت به او بسیار مهرورز و دلسوز است، همواره سعی میکند از خانوادهی کوچکشان محافظت کند. او به احساسی که ماریوس نسبت به کوزت دارد، پی میبرد و نگران است که کوزت را از دست بدهد؛ به همین دلیل چندین بار نقل مکان میکند و سرانجام به انگلستان میرود و در همین زمان ماریوس به همراه دوستانش قیامی برضد دولت به پا میکنند.
ژان والژان از این مبارزه مطلع میشود و برای کمک به ماریوس به پاریس میآید که طی پیشامدهایی دشمن دیرینهاش، ژاور، را نجات میدهد. ژاور که دچار سردرگمی شده و بر سر دوراهی دستگیری ژان والژان و آزاد گذاشتن او مانده است، دست به عملی تکاندهنده میزند. خودش را به جریان آب میسپارد تا...
ماجرا به اینجا ختم نمیشود. پیشامدهای بسیاری در انتظار ژان والژان، کوزت و ماریوس جوان است و فرازوفرودهای زندگیشان گویی پایانی ندارد. برای ژان والژان، این مردِ غریبِ ستودنی، تنها لحظهی پایان است که توأم با آسودگی است؛ دستدردست کوزت عزیزش و در انتظار رفتن.
بررسی کتاب بینوایان
بینوایان برههای مهم از تاریخ فرانسه را روایت میکند و به مفاهیم گوناگونی مانند بیعدالتی، فساد، تبعیضهای اقتصادی و اجتماعی، فقر معنوی و فکری، کمبود اخلاقیات، انساندوستی، عشق و شفقت میپردازد و داستانی امیدبخش، عاشقانه، عبرتآموز، اخلاقی و اجتماعی را ارائه میدهد. همچنین بهعنوان یکی از مفاهیم کلیدی بر قدرت عشق برای مقابله با دشواریهای زندگی تأکید میکند.
بینوایان دارای داستانهای فرعی گوناگونی است، اما هستهی مرکزی روایت تصویرگر زندگی انسانی است که فقر او را به دزدی وامیدارد و به همین دلیل از سوی جامعه طرد میشود. اگرچه متحول میشود و سعی میکند به عضوی محترم در جامعه تبدیل شود، اما گذشتهاش او را رها نمیکند. ویکتور هوگو در سراسر رمان بینوایان جلوههای گوناگون زندگی مردم فرانسه در قرن نوزدهم را به عالیترین شکل ممکن به تصویر میکشد. افراد، اشیاء، مکانها، وقعیتها، احساسات، عواطف و ... تشخص دارند و با جزئیاتی دقیق توصیف میشوند.
بینوایان را میتوان از دیدگاههای مختلفی بررسی کرد و مفاهیم گوناگونی را به کمک آن دریافت که «عشق و نفرت» از مهمترین آنهاست. ویکتور هوگو عشق را مفهومی درونی میداند که همواره همراه انسان است و همچون درمانگریست که میتواند آدمی را از مصائب بسیاری برهاند. تمام اتفاقاتی که در رمان رخ میدهد بر پایهی درونمایهی «عشق» است. رفتار مهرآمیز اسقف با ژان والژان، احساسی که میان او و کوزت شکل میگیرد، عشق کوزت و ماریوس و... همچنین به این نکته اشاره میشود که عشق و نفرت هر دو در وجود انسان نهفتهاند و این انسان است که میتواند زندگی با عشق را برگزیند و یا زیستن با نفرت و خشم را. هوگو باور دارد عشق هم مانند هر عمل دیگری، عکسالعملی دارد. کسی که وجودش را سرشار از عشق و محبت میکند، این احساس زیبای انسانی را به بهترین شکل در جامعه منعکس میکند.
شخصیتهای بینوایان
شخصیتهای زیادی در رمان بینوایان وجود دارد که سرنوشت آنها بهطرز ماهرانهای بهم گره خورده است. تعدادی از آنها شخصیتهای اصلی هستند و هرکدام به نوعی بینوایی خود را نشان میدهند. اسقف، کشیشی روحانی، که برای ژان والژان انسانی الهامبخش است، تفکر و اعتقادات مذهبی دارد و بسیاری او را نماد باورهای دینی ویکتور هوگو میدانند. ژانوالژان، شخصیت اصلی داستان، نماد فردی آزادیخواه و یک معترض اجتماعی است که به دنبال یک تلنگر، دیدگاهش را نسبت به زندگی تغییر میدهد و از فردی بیرحم و خشن به فداکار فداکار و مشفق تبدیل میشود. کوزت شخصیت دیگری است که زندگی سخت و طاقتفرسایی دارد، اما هرگز امید خود را از دست نمیدهد و سرانجام به آرامش و خوشبختی میرسد. ژاور افسر پلیسی است که اجرای عدالت اجتماعی برای او اهمیت زیادی دارد و برای به دام انداختن مجرمان از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. او برقراری عدالت اجتماعی را در پیروی از قانون میداند، اما سرانجام در تقابل قانون و انسانیت، دومی را ارزشمندتر مییابد. خانوادهی تناردیه افرادی بیرحم، حریص و پولپرست هستند و از هر فرصتی برای کلاه برداری و فریب دیگران استفاده میکنند؛ قلبهای تاریکی که سرانجامی جز تاریکی انتظارشان را نمیکشد.
درحقیقت در تمامی شخصیتها نوعی امیدواری و عشق وجود دارد که به مدد آن مسیر روشنایی و رستگاری را برای خود فراهم میکنند.
ترجمهها
کتاب بینوایان ازجمله کتابهای مشهور و محبوب است، به همین سبب ترجمههای متعددی از آن صورت گرفته است. اولینبار یوسف اعتصامی، پدر پروین اعتصامی، تنها یک جلد از آن را با عنوان تیرهبختان به فارسی ترجمه کرده است. از ترجمههای دیگر آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- ترجمهی حسینقلی مستعان، انتشارات کبیر
- ترجمهی محمدرضا پارسایار، انتشارات هرمس
- ترجمهی نسرین تولایی و ناهید ملکوتی، نشر نگاه
- ترجمهی مهدی علوی، انتشارات اکباتان
- ترجمهی محمد مجلسی، انتشارات دنیای نو
- ترجمهی محسن سلیمانی، انتشارات افق
ترجمهی حسینقلی مستعان برگردانی قدیمی است و ممکن است امروزه زبان سختی برای خوانندگان داشته باشد، اما در زمان خود جایگاه رفیع و تاثیرگذاری داشته است. ترجمهی محمدرضا پارسایار از نثر روانتری برخوردار است و به همین دلیل محبوبیت بیشتری در بین خوانندگان دارد. ترجمههای دیگر نیز هرکدام ویژگیهای مثبتی دارند و خوانندگان میتوانند متناسب با سلیقهی خود یکی از آنها را انتخاب کنند.
اقتباسهای سینمایی
از رمان بینظیر بینوایان سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی بسیاری ساخته شده است که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
- فیلم سینمایی بینوایان به کارگردانی ریچارد بولسلاوکی در سال ۱۹۳۵
- فیلم سینمایی بینوایان به کارگردانی ریموند برنار در سال ۱۹۳۴
- ویکتور هوگو و شخصیت اصلی فقرا فیلمی کوتاه از برادران لومیر در سال ۱۸۹۷
- گاوروش انیمیشنی کوتاه ساخت اتحاد جماهیر شوروی
- بینوایان (انیمه) یک سریال تلویزیونی پنجاهودوقسمتی که بهدست نیپون انیمیشن ساخته شده.
جملاتی ناب از کتاب بینوایان
«هیچگاه از دزدان نترسید، آنها خطرهایی بیرون از وجود ما و بسیار جزیی هستند، باید از خطرهای درونی هراس داشت، باید از خود بترسیم. از داوری ناسنجیده خود درباره دیگران ترس داشته باشیم. خطر بزرگ راهزن درون ماست. آنان که جان و مال ما را در معرض تهدید قرار میدهند، چندان مهم نیستند. آنچه روح ما را به خطر میاندازد اهمیت دارد.»[1]
«قانون آدمی، تا حد امکان دوری از گناه است. اما هیچ دست به گناه نیالودن، رویای فرشتگان است، هر که خلقت از خاک دارد پیرو گناه است، گناه جاذبهای نیرومند دارد.»[2]
«اختیار با من است، میان رنج بردن و شاد زیستن باید یکی را برگزینم. رنج بردن مرا تا کجا میکشاند؟ به نیستی. شاد زیستن مرا به کجا میبرد؟ به نیستی. پس بهتر نیست که شاد بزیم؟ در این جهان باید یا خورد یا خورده شد و من خورندهام. دندان بودن بهتر از علف بودن است، عقل چنین اقتضا میکند. از هر سو که بروی در پایان خط گورکن انتظارت را میکشد.»[3]
«تا جایی که از دست ما بر میآید تنه اسرارآمیز درخت را تراشیدهایم. اما چه میشود کرد مدام رگههای سیاه تقدیر در این تنه آشکار میشود.»[4]
[1]- هوگو، ویکتور، بینوایان؛ ترجمهی نسرین تولایی و ناهید ملکوتی، تهران، نگاه، ۱۳۹۳، صفحه ۸۰ (براساس نسخهی الکترونیکی کتاب)
[2]- همان: ۶۲
[3]- همان: ۸۴
[4]- همان: ۳۱۳
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.