کتاب سگ ولگرد، نوشتهی صادق هدایت از آخرین آثار اوست که به چاپ رسید. هرچند هدایت داستانهای این کتاب را در سالهای قبل نوشته بود؛ اما چون سالها ممنوعالقلم بود، چاپ نشدند. در واقع صادق هدایت از اولین کسانی بود که گرفتار سانسور حکومت شاهنشاهی در ایران شد.
کتاب شامل هشت داستان کوتاه است به نامهای «سگ ولگرد»، «دونژوان کرج»، «بنبست»، «کاتیا»، «تخت ابونصر»، «تجلی»، «تاریکخانه» و «میهنپرست».
داستان سگ ولگرد که نام کتاب نیز از همین داستان برداشته شده است، در میان این سالها بیشترین توجه را به خود جلب کرده است؛ چرا که میتوان بیشترین ویژگیهای سبکشناختی و شخصیتی صادق هدایت را در این داستان پیدا کرد.
مروری کوتاه بر زندگی صادق هدایت
صادق هدایت از جمله نویسندگانی است که توانست نام خود را در تاریخ ادبیات این سرزمین ماندگار کند. اگر حالا شرح زندگی او را برای هرکسی تعریف کنیم، برای همه بسیار خواستنی و شاید حسرتانگیز باشد. او در خانوادهای که از قدرت و ثروت و شهرت هیچچیز کم نداشتند به دنیا آمد. پدر و برادرانش و همینطور دامادشان همگی از رجال صاحب نفوذ و به نام زمانهی خود بودند. او از استعداد نیز بهرهی کافی داشت. به کشورهای مختلفی مثل فرانسه و بلژیک و هند سفر کرده بود. مترجم بود و فرصتی برای کار در ادارههای دولتی و بانک ملی نیز داشت که البته از همهی آنها استعفا داد. با تمامی این فرصتها و خوشاقبالیها زندگی درونی او تیره و تلخ بود. او دوبار خودکشی کرد که خودکشی دوم او موفق بود؛ هرچند علت مرگ هدایت همیشه شکبرانگیز باقی ماند، چرا که به واسطهی فعالیتهای سیاسی خود دشمنان زیادی داشت. فعالیت ادبی صادق هدایت نیز پربار بود. او به همراه بزرگ علوی و صادق چوبک از پایهگذاران داستاننویسی نوین ایران است. او در زمینههای مختلفی فعالیت میکرد از داستان و نمایشنامه تا مقالههایی که در آنها میتوان با تفکر و جهانبینی او آشنا شد. دو کتاب « رسالهی انسان و حیوان » و« در فواید گیاهخواری » دو نمونه از همین آثار است که با مطالعهی آنها چرایی حضور پررنگ حیوانات در آثار هدایت مشخص میشود. از دیگر آثار او میتوان به « وغوغ صاحاب »، « پروین دختر ساسان »، « سه قطره خون » و « اصفهان نصف جهان » اشاره کرد.
سگ ولگرد در کدام نقطه از اندیشهی هدایت است؟
هدایت پیش از آنکه داستان سگ ولگرد را بنویسد، رسالهی «انسان و حیوان» را چاپ کرد و در آن از دغدغههای حیواندوستیاش نوشت و توجه جامعه را به ظلمهای مستتر و آشکاری جلب کرد که جامعه انسانی نسبت به حیوانات روا میدارد. این حیواندوستی تا آنجا پیش رفت که رسالهی «در فواید گیاهخواری» را نوشت و نسبت به کشتار حیوانات اعلام برائت کرد.
اولین چیزی که در داستان سگ ولگرد به چشم میخورد نیز همین حیواندوستی است. چند نویسندهی تراز اول را میشناسید که در داستانهایشان از حیوانات بنویسند و یک سگ، آن هم سگی ولگرد را موضوع اصلی داستانشان قرار بدهند و داستان را از نگاه و زاویهی دید او پیش ببرند؟
هدایت اما پا را فراتر گذاشته و زندگی انسانی را در آیینهی زندگی این سگ تجزیه و تحلیل میکند.
موضوع اصلی قصه، پات، سگ اصیل اسکاتلندی است که بعد از یک گردش روزانه از صاحبش جدا افتاده و حالا در میدان ورامین آواره و سرگردان و تو سریخور مردم محل است.
هدایت، انسانیترین و لطیفترین توصیفات بشری را در وصف این سگ مینویسد و چشمهایش را چشمهای آگاه انسانی توصیف میکند. به نظر میرسد هدایت با نوشتن چنین توصیفاتی در پی ذکر این نکته است که تفاوتی در جان آدمها و حیوانات نیست.
پات با استشمام بوی شیربرنج، حس نوستالژی آغوش مادر و راحتی و آسایش دوران کودکی در ذهنش تداعی میشود، احساسی روانشناختی و انسانی.
سگ بیچاره خود را جدا افتاده از صاحبش، بیپناه و سرگردان میبیند. همه جا به دنبال اثری از اوست. صاحب برای او خداست. خدایی که انسانها از او جدا افتادهاند و تمام مکاتب نظری و فقهی و فلسفی تنها به دنبال یک چیزند، بازگشت به اصل و ریشه یا همان خدا. جای جای داستان سگ ولگرد، ردپای مباحث هستیشناختی و انسانشناختی پیداست که در طی سالیان، منتقدان با نظریههای مختلف ادبی به بررسی آنها پرداختهاند.
جدا از بررسی محتوایی، زبان صادق هدایت و قدرت نثر او مسحورکننده است. در صفحهی ابتدایی داستان سگ ولگرد میخوانیم:
« میدان و آدمهایش زیر نور خورشید قهار، نیمسوخته، نیمبریان شده، آرزوی اولین نسیم غروب و سایه شب را میکردند. آدمها، دکانها، درختها و جانوران از کار و جنبش افتاده بودند. هوای گرمی روی سر آنها سنگینی میکرد و گرد و غبار نرمی جلوی آسمان لاجوردی موج میزد که به واسطهی آمد و شد اتومبیلها پیوسته به غلظت آن میافزود.»[1]
سکوت و سنگینی میدان آفتابخورده، آنقدر ملموس روایت میشود که انگار خواننده تصویر را به عینه در برابر خود میبیند و این زبان گویا در سرتاسر کتاب سگ ولگرد دیده میشود.
هدایت از جمله نویسندگانی است که نه تنها از پس پیچ و خم مفهومی داستان بلکه از پس ساختار زبانی اثر داستانی نیز به خوبی برآمده است.
دون ژوان کرج و دیگر داستانها
همانطور که پیش از این اشاره کردم کتاب سگ ولگرد مجموعهی داستان کوتاه است که در این سالها به داستان سگ ولگرد بیش از دیگر داستانها توجه شده است؛ اما داستانهای دیگر این مجموعه نیز، هرکدام به نوبهی خود درخور توجهاند.
روایتی تاریک از عشق
داستان دون ژوان کرج، داستانی طنز با درونمایههای عاشقانه است؛ البته از سری عشقهای مضحک و دم دستی که راوی هیج نقشی در آن ندارد و داستان را با زاویهی دید بیرونی و بدون قضاوت روایت میکند. راوی تصمیم میگیرد برای تعطیلات عید نوروز، به جای رفتن به دید و بازدید و پرداختن به رسمهای معمول، به سفری نزدیک برود و با خود خلوت کند که به حسب تصادف همسفر دوستان و آشنایان قدیمی خود میشود.
داستان کوتاه تاریکخانه
از دیگر داستانهای مهم و تاثیرگذار صادق هدایت که در این مجموعهی داستان است میتوان به داستان تاریکخانه اشاره کرد.
تاریکخانه داستان عدهای مسافر است که به اجبار تاریکی شب، در بین راه در شهر خوانسار توقف میکنند. مسافری مرموز که داستان با توصیف او آغاز میشود به دیگر همسفر خود پیشنهاد میدهد که شب مهمان او باشد و داستان، روایت این اتفاق است.
در بخشهایی از قصه که مسافر میزبان از شهرخود صحبت میکند، رگههایی از ایدههای وجودگرایی (اگزیستانسیالیسم) دیده میشود. مثلا راوی از هیاهوی شهر میگوید و اینکه زندگی در شهر چقدر به دور از اصل و اساس انسانی است. او از دیوارهای کاهگلی و نهرهای آب جاری در کوچهها ستایش میکند و خوانسار را تنها شهری میداند که در آن هنوز میشود زندگی کرد. ایدهی اصلی و اساسی داستان نیز فکر همیشگی و این سوال اساسی انسان است که هدف از خلقت و آفرینش چیست؛ که جست و جو در اینباره و زیستن به این شیوه نیز، آدمی را به سبک و سیاق زندگی وجودگرایانه رهنمون میکند.
تکرار مدام احساسات
ردپای این تفکر که دنیا مدام در حال تکرار اتفاقها و زندگیهاست را میتوان در آثار بسیاری از نویسندگان دنبال کرد؛ این ایده که اتفاقات همواره تکرار میشوند و ما در حال تجربهی احساسات ثابتی هستیم. این تفکر به نوعی در داستان بنبست نیز دیده میشود. بنبست داستان شخصیتی است به نام شریف که کارمند ادارهی مالیه است و حالا بعد از سالها دوری از زادگاهش، به آباده شهر کودکیاش باز میگردد. میل و رغبتی در این بازگشت نیست و تنها از سر ماموریت کاری است. او از خانوادهی ثروتمندی است هرچند به این ثروت بیتوجه است. شریف به همه چیز بیتوجه است و ردپای افسردگی و ملال در سرتاسر زندگی او پیداست. دلیلی این افسردگی ریشه در گذشتهی او دارد. او حالا پیر و کدر است و این گذشتهی غمبار، بار دیگر در شمایل جوانی شاد و برومند، در زندگی او تکرار میشود.
مجموعه داستان سگ ولگرد کتاب لذتبخشی است که صادق هدایت در هرکدام از داستانها، دغدغهای را به تصویر کشیده است و اندیشهای از اندیشههایش را به وسیلهی کلمات به نمایش گذاشته است.
[1]- (هدایت، 1383: 87)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.