«مادربزرگت را از این جا ببر» مجموعه یازده داستان کوتاه طنز به نویسندگی دیوید سداریس است که با وجود بزرگسالی، به خوبی زاویه دید کودکی و نوجوانیاش را حفظ کرده و در هر کدام از داستانها که گویا از پارههایی از زندگی شخصیش وام گرفته شدهاند؛ به کار گرفته است. «طاعون تیک» به وسواسی که بسیاری از کودکان گرفتار آناند و کمکم با گذر زمان کمرنگ میشود، پرداخته است و نشان میدهد، چگونه انسانها با گذر از هر دوره زندگیشان ناتوان از بازگشت به حال و هوای دوره قبل میشوند. انگار با ورود به نوجوانی دروازههای کودکی پشت سرشان بسته میشود و دیگر نمیتوانند کودکان را درک کنند. برای همین است که در طاعون تیک بزرگسالان داستان، قهرمان کوچک را نمیفهمند و گاه با خشونت با او رفتار میکنند.
در «مادربزرگت را از این جا ببر» که داستان کوتاهی در کتاب و همنام کتاب است، صحبت از مادربزرگ دوست نداشتی و عجیب و غریبیست که هیچ کس او را نمیخواهد. اما سداریس به گذشته او میرود و بازگو میکند، این مادربزرگ غیرقابل تحمل از چه راه درازی آمده و چه چیزهایی را تجربه کرده است تا دریابیم پیرزن بدبوی داستان، نقشی در آزار دیگران ندارد. شاید اگر کمی دورتر بایستیم؛ رویدادهایی که از سرگذرانده است را گناهکار بدانیم.
داستانهای دیگر مجموعه هم از همین دست هستند، میخندانند و میگریانند و در نهایت ما را به اندیشه فرو میبرند تا خود قضاوت کنیم. در حالی که بر موجهای کوچک کلمات و ترکیبهای لذت بخش سوار شدهایم؛ کوچه پس کوچههایی از زندگی خودمان را ببینیم که هرگز به آن نگاهی نمیانداختیم. آدمهایی را که پیش از این دوست نداشتیم، دوست بداریم و به نگاه کودکیمان که خالی از پیشداوری بود، نزدیک شویم. «مادربزرگت را از این جا ببر» که پیمان خاکسار آن را ترجمه کرده است، یک کتاب فلسفی نیست. کتاب دلپذیر، خودمانی و ساده خوانیست که میتوان آن را در مطب انتظار یک پزشک خواند و با نشاط شد، اما مفهومی که از پس آن در ذهن نقش میبندد؛ عمیق و یادآور آموزههای فلسفیست.
مادربزرگت را از این جا ببر یکی از کتاب های دیوید سداریس نویسنده آمریکایی است که در سال 1997 نوشته شده است. کتاب های دیگر این نویسنده با عناوین"بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم" و “تعطیلات بی دغدغه”به فارسی ترجمه شده است.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.