شکوههای یک دانهی برنج
پیش از هر چیز عذرم را بپذیرید. فقط از دغدغهی آینده است که به حرف آمدهام.
کسی که گاه در این باره با او جروبحث میکنم همسایهی سوم است، یعنی فقط دو برنج آنورتر. موجودی است پراحساس و تیزبین، که با شور و خروش از عقاید کمی افراطی خود دفاع میکند.
موضوع بحثمان زیاد هم چیز پیچیدهای نیست. خیلی ساده هم میشود بیانش کرد: آیا ما برنجها شبیه هم هستیم؟ آیندهمان چه خواهد شد؟ نسلهای بعدیمان چهطور بار خواهند آمد؟
چون ما، و نکتهی اندوهبار اینجاست، از بذر اصلاحشده روییدهایم، به اصطلاح «تبتی زمستانه» هستیم، یعنی هم طاقتمان در برابر سرما بیشتر است، و هم از جهات دیگر – از میزان نشاسته گرفته تا توان تکثیر – از انواع مرغوب به حساب میآییم. حالا چه بر سر دیگران خواهد آمد، بهتر است اصلا فکرش را هم نکنیم.
درد خودمان برای خودمان بس است. پس از آنکه کاشتندمان درمیآییم، خوشه میدهیم و دانه میآوریم. من هم قبول دارم که این کمی یکنواخت است. اما دوستم تعبیر تندوتیزتری دارد؛ میگوید: «دیگر داریم خودمان را تکرار میکنیم.» در جواب، من همیشه به قانون مندل استناد میکنم که میگوید ما هم به نوبهی خودمان انواع تازهتری خواهیم آورد. او اما شانهاش را میجنباند و از لیتای لینگ نقل قول میآورد: «فقط نوگشتگی است که جاودان میسازد. آنکه نمیتواند تفاوت کند، دیگر زنده نیست.»
اینجا که میرسیم من جوش میآورم. یک روز آینه را جلوی دماغش گرفتم. آخر ما یکجور هستیم؟ فقط نیشخندی تحویلم داد – و برای آنکه تصادف هم به کمک او بیاید – هنوز نیشخند از لبهایش دور نشده بود که سروکلهی پستچی پیدا شد، یک انتلکتوئل عینکی پشموپیلریخته. از همان دور رو به من فریاد زد: «آهای برنج، نامه داری.»
برنج صدایم میکند. ما اسم نداریم، چرا باید داشته باشیم؟ اسم به دو جور پنیر میدهند، به دو جور خمیردندان، به دو رمان، تا مبادا آنها را با هم عوضی بگیرند. اما به دو دانه برنج؟ ما حتا روی پاکت هم آدرس نمینویسیم. نامه را باز کردم، نگاهی به آن انداختم و پسش دادم.
«درست است که من فقط یک دانهی کوچک برنج هستم، اما خوش ندارم مرا با کس دیگر عوضی بگیرند.»
یک دانه برنج در طول عمرش، بالا و پایین، به 300 – 200 هزار برنج دیگر برمیخورد. مغزمان طوری است که این تعداد را میتوانیم بهخاطر هم بسپاریم. توی ما برنجها توهین بزرگی به حساب میآید اگر نتوانیم کسی را به جا بیاوریم، علیالخصوص اگر طرف پستچی باشد، که دیدشان درست در این جهت تیز شده است.
قصه های یک دقیقه ای
ایشتوان اركنی، قصههای یک دقیقهای، چاپ چهارم ،مترجم کمال ظاهری ، نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.