مارگریت دوراس جایی گفته بود «دوراسی وجود ندارد، دوراس همین نوشته است، همین کلام مکتوب.» چیزی که میخواهد بگوید این است که بررسی سرگذشتش در بررسی کتابهایش تاثیری نداشته باشد و تنها به خود متنهایش مراجعه کرد نه به مولف آن؛ اما جدا کردن دوراس از متنِ نوشتهها و داستانهایش کاری است بس دشوار. آیا بستر وقایع رمان نایب کنسول پژواکی از دوران کودکی و نوجوانی او را در بر ندارد؟ داستان در لاهور، کلکته و رود گنگ میگذرد، مکانهایی که دوراس به خوبی با آنها آشنا بود؛ زیرا که در شهر سایگون ویتنام متولد شده بود و به علت مرگ پدر و تنگ دستی مادر، رنج و سرسختی مردمان آن روزگار را با تمام وجود درک بود و همین تجربۀ رنج و عذاب انسانی دستمایۀ بسیاری از آثارش شد. دوراس در نایب کنسول از نگاه یک زن و زندگی درونی یک نایب کنسول به بحران های اجتماعی در کشور هند و زندگی مردم نزدیک میشود. نوشتار دوراس در نایب کنسول یعنی پذیرش خطر در هر لحظه. بنابراین عجیب نیست که رمان این گونه آغاز میشود: «پیتر مورگان مینویسد که دختر راه می رود/ چگونه می شود برنگشت؟ باید خود را گم و گور کرد. بلد نیستم. یاد میگیری.» خواننده از همین جا دیگر میداند که با یک رمان معمولی روبرو نیست؛ بلکه با متنی شاعرانه و با تخیلی نیرومند روبروست که او را با جملات کوتاه و بریده بریدهاش در لایههایی عمیق از احساسات انسانی غرق می کند.
دوراس شاید بیش از هر نویسندۀ دیگری از علامت سوال استفاده کرده است و همین باعث میشود که خواننده با پرسشهایی روبرو شود که احتمالا برای آنها پاسخ دقیقی نمی تواند پیدا کند. گویی برای دوراس در نایب کنسول زبان تنها چیزی است که با آن می تواند با جهان اطرافش کنار بیاید و راهی برای جنگیدن با آن بیابد. زبان دوراس آنقدر ساده و پیراسته است که او آهسته و به مرور به سوی حذف عناصر سنتی رمان و داستان در کتابهایش رفت و حاصل کارش نوشتههایی انتزاعی تر، با شخصیتهایی کمتر، روایت ساده و پیرنگهایی بدون پیچ و خم بود. از این جهت بود که منتقدان دوراس را از بهترین نویسندگان رمانِ نو می دانستند و چهرۀ زنانه و روحیه یاغی او را توامان کنار نویسندگانی چون آلن ربگریه و دیگران می گذاشتند.
زن گدای نایب کنسول در جغرافیای هجر و همواره در جوار آب و تالاب، در گمگشتگی و از دستدادگی، می رسد به جلگۀ پرندگان، به کویر هستیاش. از دیگر سو شخصیت دیگر کتاب، نایب کنسول، به نوعی آینۀ زن گداست و دست آخر زن دیگری که در روایت هست: آنماری اشترتر با مردان محافل شخصیاش، راویان مذکر حاشیۀ روایت. دوراس میان این شخصیتها و مکانهایی که برخلاف شخصیتهای رمان کاملا روشن و واضح به نظر می رسند، دربارهی این سخن میگوید که انگار چیزی به نام تحقق کامل در زندگی انسان وجود ندارد و هر چه در زندگی انسانها وجود دارد حاصل موقعیتهایی ناتمام و به پایان نرسیده است. خودش دربارۀ رمان نایب کنسول می گوید درهمه جای آن «فریادی بی صدا» وجود دارد و با زبانی مناسب برای یک داستان دوراسی توضیح می دهد: «نایب کنسول مدام نعره می زند ... بله فریاد می زند، بلند و در دل شبهای لاهور، به طرف باغها شلیک می کرده تا بکشد؛ چه کسی را مهم نبوده ... شوریده سر است، شوریده عقل است نایب کنسول، لاهور را می کشد همه شب.» و این توصیف رمان نویسندهای است که قصدش آن بود که از همه چیز و از هیچ چیز سخن بگوید.
نایب کنسول یکی از رمان های نویسنده و فیلمساز مشهور فرانسوی است که در سال 1965 نوشته شده است. رمان های دیگر این نویسنده با عناوین “نوشتن و همین و تمام”، “عاشق”، “شیدایی لل و اشتاین”، “امیلی ال” ، “عشق” ، “باغ گذر” و"باران تابستان" به فارسی ترجمه شده است که می توانید از سایت آوانگارد خریداری نمایید.
نایب کنسول
مارگریت دوراس، نایب کنسول ، چاپ اول ،مترجم قاسم رویین ، نشر اختران
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.