جنگ جهانی دوم در یک نگاه شاید تنها جنگی ویرانگر باشد که میلیونها انسان را آواره و زخمی و نابود کرد. جنگی که شعلههای مرگبارش چنان برقآسا جهان را در نوردید که گویی تمدن بشری داشت به انتها نزدیک میشد. این جنگ در نهایت در سال 1945 با فتح آلمان توسط قوای متفقین به پایان رسید. پایان جنگ اما، تازه آغاز ماجرا و شروع جنگی تازه بود. جنگی که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان جنگ سرد نام برده میشود. آغاز اولین جرقههای جنگ سرد در ایران و با سهمخواهی استالین بر آذربایجان شرقی شکل گرفت. سپس با دخالتهای آمریکا خیلی زود به دیگر نقاط دنیا نیز سرایت کرد. از همان روزهای پایان جنگ ارتش سرخ استالین به بهانهی بازدارندگی از خروج نیروهایش از مرزهای اروپای شرقی خودداری کرد و بعدتر با دخالتهای پشت پرده بر قدرتگیری حزب کمونیست در این مناطق یاری رساند. پایان جنگ جهانی دوم آغازگر دوران صلح نبود و اسلحههای مرگبار گرچه به زرادخانهها باز میگشت اما، دو ابرقدرت تازه پا گذاشته به جهان با کنار زدن انگلستان و فرانسه و آلمان، استعمارگران پیر، برای تقسیم جهان با یکدیگر به جنگ اطلاعاتی و پشتپرده روی میآوردند. حالا آمریکا و شوروی هر یک گوشهای از جهان را ملک طلق خود میدانستند.
کتاب انقلابهای 1989 پژوهشی است در همین باب. کتاب با توصیفاتی سینمایی از لحظات اعدام نیکلای چائوشسکو، دیکتاتور بیرحم رومانی، آغاز میشود و سپس با بررسی ساختار حکومتهای کمونیستی در اروپای شرقی از فصل سوم قدم به قدم سراغ هر یک از کشورهای بلوک شرق میرود. از مجارستان تا رومانی، لهستان، چکوسلواکی و آلمان شرقی. شبشتین گاه از تاریخچهی شکلگیری دیوار برلین میگوید گاه از ایالات متحده و قدرتگیری رونالد ریگان در آنجا.
نویسنده در هر فصل با بررسی اوضاع سیاسی ملتهب هر یک از این کشورها، به توازی رویدادها، مخاطب را به دل جوامعی میکشاند که استبداد سیاسی و اوضاع نابهسامان اقتصادی، توامان، کمر مردم را خم کرده است.
شوروی در چه حال بود؟
اتحاد جماهیر شوروی کانون اصلی تمامی اتفاقاتی بود که در پشت پردهی کشورهای اروپایی شرقی رخ میداد. آنها با زیرکی نظامهای کمونیستی را در این مناطق مستقر کرده بودند و حالا با اتکا به قدرت نظامی و سرکوبیشان بر حفظ این امپراتوری تلاش میکردند. آنها با سرکوبهای خونینشان گرچه امپراتوری را حفظ کرده بودند اما، بذری را در دل مردمِ سرکوب شده کاشتند که در اواخر دهه 1980 نه تنها شوروی که جهان را مبهوت میکرد.
اتحاد شوروی در سالهای مبارزه برای کسب قدرت و تثبیت قدرتش از دو رهبر کاریزماتیک، به ترتیب لنین و استالین، برخوردار بود که در دوران حکومتشان سعی در ثبیت قدرت در مرزهای داخلی و حذف مخالفان سیاسی داشتند. با پایان جنگ جهانی و مرگ استالین در سالهای آتی، رهبران آیندهی شوروی میراثدار سیاستی شدند که سنگ بنایاش را رهبرکبیرشان، ژوزف استالین، بنا نهاده بود؛ یعنی حفظ امپراتوری شوروی در اروپای شرقی و مبارزه با جهان سرمایهداری. سیاستی که خیلی زود نه تنها شوروی که کشورهای اقماریاش را با بحران اقتصادی وحشتناکی روبرو میکرد.
ویکتور شبشتین در این کتاب ناگفتههای زیادی را از رهبران شوروی در اینسالها به مخاطب ارائه میدهد.
ظهور یک رهبر؛ آغاز سقوط
رهبران نسل سوم شوروی غالبا افراد سالخوردهای بودند تا مرگ، خیلی زود تاجبخشِ ناگزیرِ نفر بعدی باشد. اما ظهور میخائیل گورباچفِ جوان در سپهر سیاسی این کشور، شوروی و جهان را با پدیدهای تازه روبهرو میکرد. او یک کمونیست خواهان اصلاحات بود که علاقهای به پیگیری سیاسیتهای پیشینیانش نداشت. شبشتین با دنبال کردن سیاست خارجیِ متعادل او از یک طرف و پرداختن به سیاست خارجی مرموز ریگان از سوی دیگر، تاریخ جذاب اواخر قرن نوزدهم را ورق میزند. او حتی دوران ریاست جمهوری جورج واکر بوش و رابطهاش با سقوط جهان کمونیست را نیز شرح میدهد.
افغانستان، چرا در این کتاب؟
با قدرتگیری حزب کمونیست در افغانستان در اوایل سال 1979 شوروی این امکان را پیدا کرد تا گسترهی نفوذ خود را افزایش دهد. سقوط رژیم شاه در ایران همزمان با سقوط کمونیستهای افغان و در پیآن قدرتگیری نیروهای مذهبی در ایران و افغانستان، رهبران شوروی را مجاب کرد تا برای حفظ کمونیسم به افغانستانِ تحت سلطهی نیروهای اسلامی لشکرکشی کنند. یک تصمیم مهلک که به زودی و با سیاستهای پشت پردهی آمریکا، در ادامهی جنگ سرد، این کشور را درگیر جنگی فرسایشی میکرد. جنگی که میخائیل گورباچف از آن به عنوان زخم خون چکان ما نام برده است. نویسنده در این کتاب پس از بررسی اوضاع افغانستان در سالهای پیش و پس از حمله شوروی و در نهایت تصمیم گورباچف مبنی تخلیهی سربازان شوروی از افغانستان مقدمهی شروع انقلابهای کشورهای بلوک شرق را پیش روی خواننده باز میکند.
انقلابهایی که ناگهان سر رسیدند
عظمت کار نویسنده در آنجاییست که با بررسی گام به گام شکلگیری اتحادیههای کارگری، گروههای موسیقی زیرزمینی، جنبشهای محیط زیستی و گاه حتی انفجارِ ناگهانی خمودگیِ ناشی از سرکوبهای چندین ساله، ضمن مرور تاریخ کشورهای اروپای شرقی مخاطب را ناگهان از اوج سیاهی و سرکوب همراه با اراده مردم در کف خیابانها به ضیافت فروپاشی کمونیسم میبرد. بد نیست اگر چندخطی کوتاه از این مهمانی را با هم مرور کنیم:
تا ساعت ده و نیم آن شب حداقل بیست هزار نفر جلوی گذرگاه مرزی در خیابان بورنهولمر جمع شده بودند. بسیاری از آنها ماشینهایشان را آورده و خیلی ساده در وسط خیابان پارک کرده بودند تا مسیر خروجی را مسدود کنند. سرهنگ یگا به این نتیجه رسید «که بازگرداندن مردم به خانههایشان ناممکن است و ما نمیتوانیم همچون گذشته رفتار کنیم» ...در طرف غرب دیوار جمعیت انبوهی گرد آمده بود. آنها با بازوان گشاده، دستههای گل و بطری شامپاین به هموطنان آلمان شرقی تازه از راه رسیدهشان خوشآمد میگفتند. فضایی سرشار از لذت و شعف بر جمع حاکم بود... این بزرگترین ضیافت خیابانی در طول تاریخ بود، اما نه برای همه. غالب سرمداران حزب در این زمان در مجتمع ویلاییشان در واندلیتز قایم شده و در رختخوابهایشان بودند.[1]
شناسنامه کتاب
ویکتور شبشتین، نویسنده این اثر، متولد سال 1953 در بوداپست است. او برای روزنامههای مهم انگلیسی چون تایمز لندن قلم زده است. ترجمهی این اثر در ادامهی کتابهای رهبران سرخ توسط بیژن اشتری و به همت نشر ثالث با 711 صفحه، در بهار سال 1400 روی پیشخان کتابفروشیها رفته است.
[1] - شبشتین، ویکتور، 585-587
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.