کتاب «سکوت» با عنوان کامل «سکوت: قدرت درونگراها در دنیایی که بیوقفه حرف میزند» [1] (2012) نوشتهی سوزان هوروویتس کِین [2] اثریست در باب درونگرایی. سوزان کِین، نویسنده و مدرس آمریکایی، بهعنوان یک درونگرا از خصیصهی شخصیتیِ، بهزعم همگان، درجهدویی میگوید که جایی میان یأس و بیماری میپندارندش. نویسنده اشاره میکند که در روند کشف خود دریافت که دنیای درونگرایان فراتر از پنداشتههای قالبی و آموزههای فرهنگیست و این شد که پژوهش در این زمینه را آغاز کرد. کِین شوق و آزردگی خود در نوشتن کتاب «سکوت» را به شوق و آزردگیِ بتی فریدن [3] در هنگام نوشتن کتاب «رمز و راز فمینیسم» [4] (1953) شبیه میداند چراکه به باور او درونگرایان در جهان کنونی بهمثابه زناناند در دنیای مردان در عصری که فریدن میزیست، زنانی که جنس درجهدو انگاشته میشدند. کتاب «سکوت» از رویهی تجارتزدهی فراگیرشدهای میگوید که همه را به ظاهرسازی فرامیخواند، به اینکه چگونه خود را به شکلی درآوریم که مقبول همگان باشیم و چگونه آنی بنماییم که حقیقتاً نیستیم ولی ظاهراً به نفعمان است که باشیم. کِین در این کتاب از دنیایِ درونگراها سخن میگوید، از دنیای چارلز داروین، ماری کوری، رزا پارکس، آلبرت انیشتین، تی اس الیوت و ...
بررسی ساختار و بخشهای کتاب «سکوت»
کتاب «سکوت» با شروعی طوفانی بر محور قیاس برونگرایی و درونگرایی آغاز میشود و در چارچوب چهار بخش ادامه مییابد. هر بخش از کتاب به جنبهای از جهانِ درونگرایان میپردازد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر پارههایی از «سکوت».
آرمان برونگرایی؛ بررسی جامعه و درونگرایی
بخش نخست کتاب با نام «آرمان برونگرایی» گذاری دارد بر تجربهی شخصی نویسنده از شرکت در همایشِ تونی رابینزِ پرآوازه که در نهایت کِین را راهیِ کانونِ پرورشِ بزرگترین رهبرانِ آتی، یعنی دانشکدهی بازرگانی هاروارد میکند چراکه با این پرسش بزرگ مواجه میشود که آیا برونگرایی لازمه و بسندهی یک رهبر کاریزماتیک است؟ آنجاست که درمییابد استعدادِ درونگراها در گوشسپاری و بیعلاقگی به سلطهجویی و تمایل برونگراها به کوبیدن مهر خود بر رویدادها چگونه به دو شیوهی رهبریِ متفاوت میانجامد. در پارهای از کتاب دربارهی ناسازی مشارکت و آفرینشگریِ درونگراها، به نامهی کافکا (Kafka) به نامزد دلبندش اشاره میشود: «زمانی گفتی که دوست داری هنگام نوشتن کنارم بنشینی. گوش کن، در چنین صورتی اصلاً نمیتوانم بنویسم چراکه نوشتن یعنی بیشترین حد فاشسازی خود؛ یعنی نهایت خودافشایی و تسلیم که فرد تا مادامیکه از خود بیخود نشود چنین نمیکند و اگر حضورِ فردِ دیگری در کار باشد، آدمی خود را میبازد ... آدم هنگامیکه مینویسد هرگز نمیتواند به حد کافی تنها باشد، هرگز سکوتِ پیرامونیاش کافی نیست و حتی شب نیز بهاندازهی کافی شب نیست»[5].
تأثیر بیولوژی بر درونگرایی؛ آیا شخصیت شما ذاتی است؟
بخش دوم کتاب با عنوان «آیا بیولوژی شما، خویشتن شماست؟» درونگرایی را از دیدگاه زیستشناسی میکاود. پرسش این است که آیا درونگرایی و برونگرایی ریشه در سرشت آدمی دارد یا شخصیت او؟ بدین معنا که آیا امری ذاتیست یا رهآورد تأثیراتِ نهادینهشدهی فرهنگی، پرورشِ خانوادگی و تجارب شخصی؟ در ادامهی پژوهش، این سؤالات مطرح میشود که شاید ردپای چیزی فراتر از سرشت در کار باشد؟ تأثیر ژنها دراینبین چیست؟ آیا گفته اریک مالپاس درباره قهرمانِ آرامِ رمان خود که «او با یک لایه پوستِ کمتر نسبت به اکثر آدمها به دنیا آمده» در مورد درونگراها نیز صادق است؟ دستگاه عصبی و آناتومی مغز چه نقشی ایفا میکنند؟ آیا درونگراها بیش از برونگراها لذتِ سیالی و خلسه را احساس میکنند؟ پاسخ چیست؟ آیا آدمی قادر است شخصیت خود را بسط دهد؟ البته که اینگونه است اما ...
تفاوت فرهنگی در پذیرش درونگرایی؛ غرب در مقابل شرق
بخش سوم کتاب با عنوان «آیا همه فرهنگها آرمان برونگرایی دارند؟» بهتمامی بر محور نقش فرهنگ در برونگرایی و درونگرایی معطوف است و عمدتاً به مقایسه فرهنگ آمریکایی و آسیایِ شرقی میپردازد. در پارهای از کتاب میخوانیم «پس بیسبب نیست که غربیها مهارتهای کلامی و بیپروایی که خصایص ارتقای فردیتاند را ارج مینهند، حالآنکه آسیاییها برای سکوت، فروتنی و حساسیت که همبستگی گروهی را تقویت میکنند ارزش قائلاند»[6]. در پارهای دیگر از کتاب، سخنی تأملبرانگیز از گاندیِ برخاسته از فرهنگی آسیایی به بیان میآید: «ذاتاً عادت دارم که اندیشههایم را برای خودم نگهدارم. بهندرت پیش میآید که کلامی بیفکر از زبان یا قلمم جاری شود. تجربه به من آموخته است که سکوت بخشی از بنیادِ معنویِ جویندهی حقیقت است»[7].
آیا شخصیت ما ثابت است؟ نگاهی به قطبیت شخصیتها
بخش پایانی کتاب از موضع قطبیت پایین میآید و از دریچهی نسبیت به قضیه مینگرد و میپرسد: آیا باید شخصیتی ثابت برای آدمی قائل بود یا شخصیتی برخاسته از موقعیت؟ آیا نگرشِ درونگرایی-برونگرایی بیشازحد دوقطبی نیست؟ آیا همهی ما کمی از هر دو نیستیم؟ آیا آدمی قادر است خصایصی خارج از مدارِ شخصیت خود داشته باشد، یا به تعبیری دیگر، نقش بازی کند یا حقیقتمان از تاروپودِ وجودمان بیرون خواهد زد؟ البته که آدمی قادر است چنین کند اما ... . در خاتمهی بحث، جُستارِ شکافِ ارتباطی مطرح میشود: اگر درونگرایان و برونگرایان دو منتهیالیه یک پیوستارند، ارتباط این دو قطب چگونه است و به کجا خواهد انجامید؟ به گفتهی یونگ «ارتباطِ دو شخص همانند تماسِ دو مادهی شیمیایی است؛ اگر واکنشی صورت گیرد، هر دو تغییر خواهند کرد»؛ اما آیا «اگری» در کار خواهد بود؟ البته که در کار است اما ...
سر آخر کِین «سکوت» را با این دلنوشته به پایان میبرد که «لحظات سخت زندگی بهایی است که باید برای نواختن طبلِ شادیِ دهههای بعد بپردازیم»[8].
کتاب «سکوت» برای چه کسانی است؟
«سکوت» کتابیست در باب آنانی که به دنیای درونیِ اندیشه و احساس گرایش دارند و همانا خطاب به آنانی که این دروننشینی را به دیدهی ملامت مینگرند؛ «سکوت» کتابیست در باب آنانی که سکوت را به غوغای آدمیان ترجیح میدهند و همانا خطاب به آنانی که اینگونگی را خجلتی آمیخته به ترس مینگرند؛ «سکوت» کتابیست در باب آنانی که نیازی به حرفزدن نمیبیند و همانا خطاب به آنانی که این خاموشی را نوعی بیمارگی تلقی میکنند؛ «سکوت» کتابیست در باب آنانی که جهانی دیگر را مأمنگاه خود گزیدهاند و همانا خطاب به آنانی که جهانی مگر این جهانِ پرهیاهو را به رسمیت نمیشناسند؛ «سکوت» کتابیست در باب آنانی که غرقِ تماشا از سخن بازماندهاند و همانا خطاب به آنانی که غرقِ گفتهها از دیدن جاماندهاند. شاید این احساسِ خجلتِ تحمیلی بر درونگرایان، شاید این آماجِ هجمههای حقبهجانبانه در فراخوانی به همگونگی و همرنگی، شاید این همهگیری بیمارگون به برونگرایی و هیاهومآبی و شاید این ابتذالِ پرگویی برای لحظاتی در «سکوت» از خاطرمان پَر کشد ولی تنها برای لحظاتی!
[1] The Power of Introverts in a World That Can’t Stop Talking
[2] Susan Horowitz Cain
[3] Betty Friedan
[4] Feminine Mystique
[5] سوزان کِین (2012: 99، ترجمه م. کیانی)
[6] سوزان کِین (2012: 202، ترجمه م. کیانی)
[7] سوزان کِین (2012: 212، ترجمه م. کیانی)
[8] سوزان کِین (2012: 278، ترجمه م. کیانی)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.